تمدن نوین اسلامی

ساخت آینده انقلاب اسلامی با توجه به تمدن سازی

تمدن نوین اسلامی

ساخت آینده انقلاب اسلامی با توجه به تمدن سازی

تمدن نوین اسلامی

امام خامنه ای:
ما به دنبال الگوی مطلوب و آرمانی خودمان هستیم، که یک الگوی اسلامی ایرانی است؛ از هدایت اسلام سرچشمه می گیرد، از نیازها و سنتهای ایرانی بهره می برد؛ یک الگوی مستقل. البته امروز محققین و صاحب نظران تلاش های فراوانی هم دارند می کنند برای اینکه این الگو را تدوین کنند
مردادماه 92

  • ۱
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

اشاره:

برنامه‌های توسعه‌ی قبل از انقلاب متناسب با اهداف دولت‌سازی مدرن تحمیلی در ایران عصر پهلوی توسط آمریکایی‌ها تدوین شد. انقلاب اسلامی در اوج اجرای برنامه‌های توسعه در ایران به پیروزی رسید و نوید حرکت در مسیر حیات طیبه را داد. ساخت دولت اسلامی نیازمند الگویی متناسب با آرمان‌ها و اهداف انقلاب اسلامی است و از این حیث شاید بتوان بازگشت به برنامه‌های توسعه در آغاز عصر سازندگی را نقض غرض انقلاب اسلامی دانست. در سالیان اخیر و با گسترش گفتمان پیشرفت، فضای مساعدتری برای بحث در مورد الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت به وجود آمده است.

برای تشریح این الگو ساعت 6:30 صبح یکی از روزهای سرد دی‌ماه در دفتر مجله با حجت‌الاسلام کشوری به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه متن مشروح آن از منظرتان خواهد گذشت.



تعریف شما از دولت‌سازی اسلامی چیست؟

برای پاسخ به این سوال باید به فکر اصلی انقلاب به عنوان پایه‌ی بحث توجه کرد. به واقع اندیشه‌ی اصلی انقلاب برای اداره‌ی جامعه چیست و آیا وقتی امام حرکت انقلاب را آغاز کردند و آن را به سرانجام رساندند در ذهنشان برای اداره‌ی جامعه ایده‌ای وجود داشته است یا خیر؟ اگر این نقطه‌ی آغاز بحث باشد، باید گفت فکر اصلی انقلاب اسلامی تغییر نظم اجتماعی یا نظام‌سازی اجتماعی-اسلامی است. به این معنا که چون رابطه‌ی مستحکمی بین نظم اجتماعی و سبک زندگی وجود دارد، اگر به دنبال اصلاح سبک زندگی هستیم و می‌خواهیم سبک زندگی اسلامی در جامعه محقق شود باید حتما نظامات اجتماعی را بازتعریف کنیم. پس نظام‌سازی اجتماعی فکر پایه‌ی انقلاب اسلامی است.

نظامات اجتماعی روال‌هایی است که مردم در آن‌ها زندگی می‌کنند. به عنوان مثال الان در سال 1395 شروع نظم آموزشی ایران از مهدکودک و بعد دوره‌ی ابتدایی، متوسطه و در نهایت تکمیلی است و تقریبا در همه‌ی این دوران تحصیلی روح مدل آموزشی ما درس خواندن برای امتحان و ارزیابی براساس نمره است. پس نظمی در این نظام آموزشی وجود دارد که همه آن را پذیرفته‌اند و خود را با آن هماهنگ می‌کنند. این نظم در حوزه‌ی اقتصاد هم متصور است. به این معنا که مثلا اگر کسی بخواهد کار اقتصادی انجام دهد از ثبت شرکت شروع می‌کند و به تبلیغات در صدا و سیما، بازاریابی و حضور در بازار مصرف ختم می‌شود. هر حوزه‌ای که تصور کنیم روال خاص خود را دارد. این‌ها نظامات اجتماعی است و چون تاثیر زیادی بر سبک زندگی دارد، حرف اصلی انقلاب اسلامی این بود که این نظامات اجتماعی باید تغییر کند. ما بدون فهم این نظام‌سازی اجتماعی نمی‌توانیم گزاره‌ی دیگری را در انقلاب اسلامی تحلیل کنیم و تحلیلمان ناقص خواهد بود. به طور مثال اگر تاریخ انقلاب اسلامی را مطالعه کرده باشید، وقتی بختیار بر سر کار آمد و انقلاب اسلامی در اوج خود بود، بختیار پیشنهاد داد که امام (ره) در انتخابات شرکت کند و اگر رای آورد اصلاحات مورد نظرش را اعمال کند اما امام پاسخ دادند که اسلام خودش حکومت دارد. یعنی امام نظم سیاسی رژیم شاه را نپذیرفتند و حرفشان این بود که اسلام می‌تواند خودش نظم سیاسی دیگری بر جامعه حاکم کند. در عمل هم امام بر مبنای این نظام‌سازی حرکت کردند. یا مثلا وقتی که امام به قدرت رسیدند و اختیارات جامعه را به دست گرفتند برای حوزه‌ی امنیت کشور نظریه‌ی کارآمد و دینی بسیج را مطرح کردند و نظم حوزه‌ی امنیتی جامعه را براساس این نظریه بازتعریف کردند. با این‌که در حوزه‌ی امنیت تعاریف خاصی در دنیا وجود دارد، ایشان تعریف منحصربه‌فرد خود را ارائه دادند. ثمره‌اش هم در حال حاضر واضح است؛ ایرانی که در ناامن‌ترین منطقه‌ی جهان قرار گرفته، امن‌ترین منطقه‌ی جهان است. هیچ کشوری مانند ایران نیست که این همه‌ی طراحی‌های امنیتی علیه‌ آن اتفاق افتاده باشد. با وجود همه‌ی طراحی‌های امنیتی علیه ایران باز هم امنیت برقرار است. این نشان از استحکام و قوت نظم امنیتی دارد. این‌ها نمونه‌هایی از ایده‌های امام (ره) برای نظام‌سازی بود که منجر به تغییر نظم در حوزه‌های مختلف شد. امام در هشت حوزه‌، نظامات اجتماعی و نظم اجتماعی را تغییر دادند. با توجه به نکاتی که عرض کردم، دولت‌سازی اسلامی به معنای عملیاتی کردن ایده‌ی نظام‌سازی اجتماعی در همه‌ی حوزه‌هاست. 

بنابراین وقتی درباره‌ی دولت‌سازی اسلامی صحبت می‌کنیم از یک نظام اسلامی همه‌جانبه بحث می‌کنیم. به طور مثال الان در حوزه‌ی اقتصاد نظم توسعه‌ی غربی حاکم است و باید به سمتی برویم که این نظم را عوض کنیم. در حوزه‌ی آموزش نیز تلاش بر این است که نظم آموزشی تغییر کند. با توجه به این‌که چهار دهه از انقلاب اسلامی می‌گذرد هنوز هم نظم اجتماعی را مبتنی بر دین بازتعریف نکرده‌ایم. پس وقتی درباره‌ی دولت‌سازی صحبت می‌کنیم باید بدانیم که غرض از آن بازتعریف نظامات اجتماعی با نگاه اسلامی است.

از بازخوانی ویژگی‌هایی که در نظام‌سازی اجتماعی-اسلامی از اول انقلاب تا الان بوده است، می‌توان قواعدی را استنباط کرد که برای ادامه‌ی نظام‌سازی اجتماعی نیاز است و از دل آن‌ها سوالات شما پاسخ می‌یابد. به طور مثال وقتی که امام مسئله‌ی ولایت فقیه را به عنوان محور نظم اجتماعی مطرح کردند در واقع ولایت فقیه پایه‌ی مدیریت خود را براساس هدایت جامعه قرار داد و اصطلاحا قواعد دموکراسی غربی و دیکتاتوری را نقض کرد و ولی فقیه هم به امام اجتماع و امت تبدیل شد. در نگاه اسلامی واسطه‌ی بین امام و امت مسئله‌ی هدایت است و امت شکل نمی‌گیرد مگر این‌که یک فکر مشترک پشتیبان آن باشد. امام کسی است که بتواند آن فکر مشترک را در میان یک عده از افراد ایجاد کند. فرایند ایجاد این ایده و فکر مشترک را اصطلاحا به هدایت تعبیر می‌کنند. اگر مدیریت ولی فقیه را هدایت‌بنیان فرض کنیم -که بحث‌های نظری طولانی دارد و در این مقال نمی‌گنجد- کارکرد کارگزار، ساختارها و نقش مردم به‌تدریج شفاف می‌شود.


این کارکرد اصلی ولایت فقیه و هدایت‌بنیان بودن اداره‌ی جامعه توسط او به چه معناست؟

با دو مثال پاسخ سوال شما روشن خواهد شد. طی شش تا هفت سال اخیر دو پروژه‌ی بزرگ توسط ولی فقیه فعلی مدیریت شد و آن‌قدر ابعاد این دو پروژه بزرگ بود که در همه جای جهان، در خارج و داخل و در رسانه‌ها، دانشگاه‌ها و دانشکده‌ها و اندیشکده‌های مهم دنیا درباره‌ی آن صحبت شد. پروژه‌ی اول مدیریت فتنه‌ی 88 و پروژه‌ی دوم هم مدیریت برجام بود. اگر این دو پروژه را با نگاه دقیق بررسی کنیم، درمی‌یابیم غرض اصلی هر دو پروژه و محور اصلی مدیریت ولی فقیه در آن‌ها، بصیرت‌افزایی و تلاش برای افزایش تجربه‌ی ملت ایران بوده است. در واقع محور کار هر دو این بود که رهبر انقلاب درک مردم را نسبت به هر دو موضوع افزایش دهد.

دو موضوع مطرح بود که یکی از آن‌ها چالش سیاسی در حوزه‌ی داخلی بود و دیگری چالش سیاسی در حوزه‌ی بین‌المللی. با این‌که این دو موضوع متفاوت بودند، اما در هر دو شکل کار بر پایه‌ی افزایش تجربه و افزایش درک و ارتقای مسئله‌ی هدایت بوده است. به این معنا که تلاش اصلی رهبر انقلاب در فتنه‌ی 88 بر این بود که درک غلطی را که نسبت به انتخابات ایجاد شده بود، اصلاح کند. زیرا بخشی از مردم می‌پنداشتند که داستان واقعا داستان تقلب است. نهایتا این مسئله در روز نه دی اصلاح شد و مردم فهمیدند که انتخابات بهانه است و اصل نظام و اصل دین نشانه است.

در قضیه‌ی دوم که داستان برجام بود، دروغ دیگری شکل گرفت و آن این بود که رابطه با آمریکا می‌تواند مشکلات مردم را حل کند. در حال حاضر تقریبا بخش قابل توجهی از ملت ایران به غلط بودن این گزاره پی برده‌اند و متوجه شده‌اند که این گزاره غیرواقعی بوده است. هم گزاره‌ی تقلب در انتخابات و هم گزاره‌ی حلّال مشکلات بودن آمریکا، غیرواقعی بودنش اثبات شد. با این دو مثال واضح شد که وقتی می‌گوییم نظم سیاسی مد نظر رهبر انقلاب و اداره‌ی جامعه هدایت‌بنیان است، یعنی چه. در نظم امنیتی هم کار به شکلی جلو رفت که مسئله‌ی اصلاح نگرش‌ها اصالت پیدا کرد. به طور مثال در نظریه‌ی بسیج، محور اصلی این است که نگاه به مرگ و زندگی اخروی و هزینه‌هایی که انسان برای ارزش‌ها می‌دهد اصل به حساب می‌آید؛ چه رزمندگانی که در دوره‌ی دفاع مقدس بودند و چه افرادی که اکنون در لباس مدافعان حرم از جمهوری اسلامی و تفکر اسلامی دفاع می‌کنند، نگاهشان نسبت به مرگ متفاوت است. آن‌ها مفهوم شهادت را درک کرده‌اند و دارای ارزش می‌دانند. نگاهشان به زندگی دنیا و مرگ در راه اهداف با نگاه دیگران متفاوت است. حال عرض بنده این است که مثل بحثی که در نظم اجتماعی-سیاسی داشتیم، در نظریه‌ی بسیج و حوزه‌ی امنیت هم باز متغیر اصلی تغییر نگاه است. اگر معارف دینی را اصل قرار ندهیم بسیج کارکرد خود را از دست می‌دهد و چیزی شبیه ارتش آمریکا می‌شود. پس نظام‌سازی مبتنی بر رویکرد «تغییر نگاه» و «هدایت» هم متفاوت خواهد بود.

بحث را گم نکنیم. ما در حال بازخوانی روش نظام‌سازی امام بودیم. در هر دو مثالی که عرض کردم یعنی در بحث نظریه‌ی ولایت فقیه و نظریه‌ی امنیتی ایشان، متغیر اصلی هدایت جامعه و تغییر نگاه جامعه است. اگر کسی که در حال مدیریت بخش امنیت است و کسی که بخش کلان و سیاسی جامعه را مدیریت می‌کند نتواند نگاه متفاوتی ایجاد کند، نمی‌تواند از این نظریه در حوزه‌های عملی مدیریت خود استفاده کند. در قضایای حضور مستشاری ایران در سوریه، این بحث نمود خوبی دارد. گفته می‌شد که میان بعضی از مستشاران و آقای قاسم سلیمانی اختلافاتی رخ داده است و بعضی مستشاران به این قواعدی که عرض می‌کنم توجه نمی‌کردند و می‌خواستند که حضور در سوریه را با استانداردهای دافوس تعریف کنند. در حالی که حرف اصلی ما برای حضور در سوریه نظریه‌ی بسیج بود که روح اصلی این نظریه هم این است که فرمانده بتواند نگاه خود را به زیردست خود منتقل کند. در واقع ضعف اصلی دافوس این است که بیشتر محاسباتش برای حوزه‌ی امنیت و دفاع حول امکانات و تکنولوژی و محاسبات دیگر شکل می‌گیرد، در حالی‌ که محاسبات در بسیج حول قواعد تغییر نگاه است. غرض این‌که در هر دو حوزه‌ای که بحث شد موضوع اصلی بحث هدایت است.


در بحث دولت اسلامی سه عنصر ساختار، کارگزار و نرم‌افزار اهمیت اساسی دارد. با توجه به مطالبی که بیان فرمودید، در دولت اسلامی نسبت بحث هدایت با هرکدام از این عناصر و همین‌طور نسبت این سه عنصر در ارتباط با هم چگونه قابل‌ تعریف است؟

در فرایند دولت‌سازی اسلامی که به معنای نظام‌سازی اجتماعی همه‌جانبه است، نقش کارگزار، ساختار و مردم، همه‌ از نقش محوری هدایت تبعیت می‌کنند و اگر شما قدرت القای ایده و فربه کردن امر هدایت را در ذهن طرف مقابل نداشته باشید، همه چیز به چالش کشیده می‌شود. لذا در جایی که رهبر انقلاب می‌فرمایند روش و منش کارگزار باید اسلامی شود ناظر به این نکته است. اگر جایگاه هدایت در اداره‌ی یک جامعه جایگاه محوری است، کارگزاری که قدرت ایجاد هدایت دارد، جایگاهش جایگاهی محوری خواهد بود.

حوزه‌ی ساختارها هم از قواعد نظام‌سازی اسلامی ذیل هدایت تبعیت می‌کند. به طور مثال در همین حوزه‌ی امنیت وقتی توانستیم نگاه را در ذهن مدافعان بازتعریف کنیم و مدافعان به مسئله‌ی دفاع به عنوان منبعی برای درآمد نگاه نکنند بلکه با سود اخروی و براساس یک نگاه پیچیده‌ی دینی آن را تحلیل کنند، نتیجه‌اش این می‌شود که صدها هزار پایگاه مقاومت بسیج در سراسر ایران شکل می‌گیرد. پس نتیجه‌ی اصلاح نگاه، تمرکززدایی از ساختارهاست. اساسا ما زمانی به تمرکز ساختاری و ساختارهای متمرکز نیاز پیدا می‌کنیم که قدرت تفاهم ایده‌مان را نداشته باشیم. وقتی ایده‌مان به پذیرش نرسد هیچ عامل هماهنگ‌کننده‌ی دیگری متصور نیست. در نتیجه باید به سمت تعریف ساختاری متمرکز برویم که از بالا به پایین، به آیین‌نامه و قانون و دستورالعمل نظم دهد. در حالی‌که وقتی به سمتی می‌رویم که امر هدایت را فربه کنیم، نگاه مشترکی که از مسئله‌ی هدایت در ذهن افراد ایجاد می‌شود خود عامل هماهنگ‌کننده است و استفاده از ابلاغیه و آیین‌نامه و دستورالعمل به مسئله‌ای حداقلی در ساختار اداره‌ی یک جامعه تبدیل می‌شود، نه روح ساختار. یعنی میزان رسمیت سازمان در ساختارهای دینی کاهش می‌یابد. پس در ساختار دولت اسلامی چون امر هدایت نقش هماهنگ‌سازی را ایفا می‌کند، به سمت تشکیل ساختارهای غیرمتمرکز حرکت می‌کنیم. این مسئله در همه‌ی حوزه‌ها صدق می‌کند. به طور مثال با هدایت‌های رهبر انقلاب در حال حاضر بیش از 40 هزار موسسه‌ی فرهنگی خودجوش در کشور ایجاد شده است. همه‌ی این‌ها در راستای انقلاب اسلامی کار می‌کنند. آیا وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی یک ساختار بروکراتیک برای هماهنگی این‌هاست؟ چه چیزی باعث می‌شود که بیش از 40 هزار موسسه‌ی فرهنگی در یک جهت خاص حرکت کنند؟ این همان ایده، نگاه و درک مشترکی است که کارگزار در ساختار ایجاد می‌کند. پس اگر سوال شما این است که ساختار دولت اسلامی چگونه است، باید گفت که ساختار در دولت اسلامی غیرمتمرکز است و به سمت عدم تمرکز میل دارد و این هم به دلیل نقش هماهنگ‌کننده‌ای است که  کارگزار دارد؛ کارگزاری که قدرت ایجاد هدایت دارد. از دل این توضیحات نقش مردم نیز واضح می‌شود و مردم خود سطح قابل توجهی از کارگزاری پیدا می‌کنند. این‌طور نیست که مردم عامل حکومت محسوب شوند. از آن‌جایی که آن ایده‌ی مشترک در ذهنشان شکل گرفته، در سطح قابل توجهی خودشان تصمیم می‌گیرند و در نتیجه‌ نقششان در حکومت افزایش می‌یابد.

اگر فرایند دولت اسلامی تکمیل شود، حضور مردم و نقش مردم در حکومت اسلامی به حضور در راهپیمایی‌ها و انتخابات محدود نخواهد شد. در شرایط فعلی این‌ها مظاهر اصلی حضور مردم به حساب می‌آیند اما در دولت اسلامی این حضور پیچیده‌تر، عمیق‌تر و فنی‌تر خواهد بود و چیزی شبیه به حضور مردم در هیئت و مساجد -اما به شکلی تخصصی‌تر- خواهد شد؛ یعنی مثل الان که تشکل‌های خودجوش مردمی شکل گرفته‌اند، بعدها هم بنگاه‌های تولید خانگی شکل می‌گیرند. به هر حال گمان می‌کنم توضیح مختصری به سوال شما دادم گرچه باید به صورت تفسیری این بحث بررسی شود؛ یعنی در مورد رابطه‌ی بین کارگزار، ساختار و مردم در حکومت و دولت اسلامی با توجه به روح اصلی نظام‌سازی اسلامی که مسئله‌ی هدایت است، می‌توان این سه نقش را تفسیر کرد.


ضرورت بحث الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت و نرم‌افزار اداره‌ای که باید واسطه و روح میان کارگزار، مردم و ساختار در جامعه اسلامی باشد، در بحث هدایت چیست و چه جایگاهی دارد؟

اگر روح و رکن اصلی اداره‌ی دینی جامعه را مسئله‌ی هدایت بدانیم، اثر ساختاری آن تمرکززدایی خواهد بود. بنده در پژوهش‌هایی در مورد سه سوال چرایی، چیستی و چگونگی هدایت بحث کردم و این سه سوال را ناظر به اداره‌ی جامعه مورد بحث قرار دادم؛ یعنی چرا هدایت باید محور اداره‌ی جامعه باشد؟ ابعاد هدایتی که از آن به عنوان روح اصلی در اداره‌ی جامعه صحبت می‌کنیم، چیست؟ 

فهم ما از مسئله‌ی هدایت بسیار ناقص است. هدایت جزء ابواب و کلمات فقهی‌ای است که کمتر در مورد آن بحث شده در حالی‌که جزء محورهای اصلی مدیریت پیامبران برای اداره‌ی جامعه بوده است. در آیه‌ی 28 سوره‌ی مبارکه‌ی فتح خداوند عظیم می‌فرمایند: «هو الذی أرسل رسوله بالهدی و دین الحقّ لیظهره علی الدّین کلّه» در این آیه اولین ویژگی‌ای که برای پیامبر در نظر گرفته شده، حرکت به سوی هدایت است. حال باید دقیقا بحث شود که ابعاد «بالهدی» چیست؟ این بحثی فنی است که باید به آن پرداخت. در سوال سوم هم بیان می‌شود که حالا هدایت را چگونه محقق کنیم. الگوی اسلامی پیشرفت به دلیل جایگاه محوری هدایت در اداره‌ی جامعه، در مورد چگونگی فربه کردن امر هدایت بحث می‌کند. الگوی پیشرفت اسلامی نسبت بین هدایت و همه‌ی بخش‌ها را مورد توجه قرار می‌دهد. به طور مثال نسبت بین اقتصاد و هدایت یعنی اثر هدایت بر اقتصاد و متقابلا تاثیر اقتصاد بر هدایت را تحلیل می‌کند. در یکی از سال‌های اخیر، طبق گزارش بانک مرکزی 100 هزار میلیارد تومان از محل حساب‌های قرض‌الحسنه تجمیع شده است. این مبلغ دو برابر بودجه‌ای است که برای ساخت مسکن مهر صرف شده است. برای ساخت مسکن مهر حدود 50 هزار میلیارد تومان هزینه شد. کسانی که به دنبال سود مادی هستند، حتما حساب‌های قرض‌الحسنه را انتخاب نمی‌کنند. اصلا انتخاب حساب‌های قرض‌الحسنه به خاطر نگاه دینی و سطح هدایت فرد است. فرد به این نتیجه رسیده که به جای آن‌که سود مادی ببرد سود اخروی ببرد. درست است که ماهیت قرض‌الحسنه دعوت به آخرت است، اما از محل همین حساب‌ها 100 هزار میلیارد تومان تجمیع سرمایه شده که صرف حل مشکلات مردم شده است. این نکته واضح است که هدایت بر اقتصاد اثر داشته و باعث شده که پول ارزان‌قیمت تجمیع شود و هر جا که این پول هزینه شود سود  سپرده‌گذار از مجموع هزینه‌های آن سرمایه‌گذاری کسر می‌شود زیرا پول ارزان‌قیمت محسوب می‌شود. مثال دیگر در این زمینه معجزه‌ی صندوق‌های قرض‌الحسنه‌ی خانگی است که در همه‌ی کشور به صورت غیرمتمرکز وجود دارد و از مبالغ کمی چون 500 هزار تومان تا مبالغی در حدود پنج میلیون تومان و بیشتر تجمیع می‌شود. بسیاری از مشکلات خُرد مالی مردم از محل همین حساب‌ها تامین می‌شود. حال اگر قرار بود این خدمات را بانک‌ها ارائه دهند و قواعدی که بر ضوابط بانکی حاکم است در این موارد هم حاکم بود، آن‌وقت می‌توان گفت که حتی یک‌هزارم این خدمات هم ارائه نمی‌شد. حال چرا این صندوق‌ها دچار شکست نمی‌شوند و کار خود را ادامه می‌دهند؟ زیرا در بستر خانوادگی و همسایگی و فامیلی شکل گرفته و اداره می‌شوند. خانواده که یک نهاد دینی است برای یک حرکت اقتصادی گسترده بسترسازی شده است و به جای آیین‌نامه‌ها روابط خانوادگی و همسایگی را اداره می‌کند.

از طرفی پرسش دیگری که در الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت مد نظر قرار می‌گیرد این است که اثر متقابل اقتصاد بر هدایت چیست؟ الان که شبهه‌ی ربوی بودن بعضی از حساب‌های بانکی مطرح است، این گسترش ربا چه می‌کند؟ اولین اثر ربا گسترش بی‌رحمی در جامعه است. ربا باعث می‌شود که جامعه از «رفق» جدا شود و رأفت از بین برود. اثر ربا گسست روابط انسانی است. پس اگر اقتصاد هم غلط شد، بر هدایت جامعه اثر می‌گذارد. در جامعه‌ای که روابط انسانی گسسته شود نمی‌توان به سمت طرح مسائل پیشرفته‌تر دینی حرکت کرد و همه‌ی این‌ها روی روابط انسانی سوار است. دین رفق‌بنیان است. ربا رفق را از بین می‌برد. از بین رفتن رفق حاصلخیزی برای پذیرش گزاره‌های دینی را از بین می‌برد.

وقتی درباره‌ی الگوی پیشرفت اسلامی صحبت می‌کنیم، اثر هدایت بر امور مختلف، مثل اقتصاد، قانون و... و اثر این امور را بر هدایت، بررسی می‌کنیم. این بُعد به گستردگی همه‌ی موضوعات و مسائل اجتماعی قابلیت طرح بحث در الگو را دارد.

بنابراین کارگزار یعنی هدایت‌کننده‌ی ساختار، حتما غیرمتمرکز است و مردم هم تصمیم‌گیرنده هستند. باید بحث الگو را کامل کنیم که اصلا الگوی اسلامی پیشرفت چیست؟ الگوی اسلامی پیشرفت، جایگاه هدایت در اراده‌ی جامعه و چگونگی ایجاد آن را بحث می‌کند؛ این‌که اصلا هدایت، چه اثری در هدایت جامعه دارد. معروف است که در ماه‌های رمضان و محرم میزان جرم در کشور ما کاهش می‌یابد. این‌ها نمونه‌ی کارکردهایی است که می‌توان تئوریزه کرد.

در مورد چیستی هدایت نیز باید توجه کنیم که علاوه بر کارکرد آخرتی و کارکرد روان‌شناسانه، کارکرد اجتماعی هم دارد و کسی که هدایت یافت سعادت اخروی و آرامش روانی هم دارد. در فیلم‌های آقای فرهادی مانند «جدایی نادر از سیمین» خلاف واقعیت بیان شده است. می‌بینیم که مردی با محاسن و زنی چادری، همیشه مشکلات و دعوا دارند و این را القا می‌کند که جامعه‌ی متدین پر از چالش روانی و روحی است، در حالی‌که فهم دین آرامش را افزایش می‌دهد و کارکرد روانشناسانه هم دارد. طبق بعضی از گزارش‌ها نصف ایران وقف است و وقف هم یعنی حبس مال برای حل مشکلات مردم. این نشانه‌ی اثر اجتماعی هدایت است. پس فهمیدیم که هدایت اثرات اخروی و روانی و اجتماعی دارد.

در قسمت سوم باید پرسید که حالا هدایت را چگونه ایجاد کنیم. الگوی اسلامی پیشرفت روش فربه شدن هدایت را بحث می‌کند که محور نظم اجتماعی است. هرچه هدایت گسترش یابد، جامعه خودبسنده‌تر هماهنگ می‌شود و نیاز به مکانیزم‌های کنترلی ندارد.


بعد ایجابی و اثباتی الگوی اسلامی پیشرفت در قیاس با الگوی توسعه‌ای که در حال حاضر رواج دارد چیست؟

 در همه‌ی بخش‌های اداری، سیاسی، اقتصادی و قانونی می‌توان مواردی را مد نظر قرار داد که خارج از روال تعریف‌شده در دولت مدرن کارآمدی دارد؛ مثلا در مسئله‌ی امنیت، کارآمدی هدایت مشخص است. یا اگر در حوزه‌ی سیاسی کارآمدی حکومت فقیه را با دموکراسی بسنجیم درمی‌یابیم که محور اصلی کار فقیه افزایش درک مردم است و می‌توان آن را با حکومت اردوغان یا حکومت آمریکا مقایسه کرد. در بقیه‌ی حوزه‌ها هم می‌توان این مقایسه‌ها را انجام داد.

در قدم اول به جای تئوریزه کردن بحث در دولت‌سازی باید نمونه‌هایی را مد نظر قرار دهیم و از جریان توسعه‌گرا بخواهیم که آن را تحلیل کند. به طور مثال بنده از جریان توسعه‌گرا این سوال را پرسیدم که اگر اقتصاد به محوریت  اصل آهنین منافع شخصی شکل می‌گیرد، و اگر به پیروی از آدام اسمیت گفته می‌شود که اگر منافع شخصی را تحریک کنیم، اقتصاد جلو می‌رود، پس موضوع وقف و قرض‌الحسنه را چگونه باید تحلیل کرد؟ مثلا در موضوع وقف که اصل سوددهی بانکی مطرح نیست، چگونه باید مسئله را تحلیل کرد؟

ما در موضع دفاع نیستیم، جریان توسعه‌گرا در موقعیت دفاع از خود قرار دارد. در حال حاضر که در پسابرجام هم هستیم می‌توان از این جریان توسعه‌گرا پرسید که چرا سیاست خارجی توسعه‌گرا ناکارآمد بود و نتوانست تحریم‌ها را مدیریت کند؟ استخراج نظام سوالاتی که جریان توسعه‌گرا باید به آن‌ها پاسخ بدهد باید در دستور کار کوتاه‌مدت نیروهای انقلاب قرار بگیرد؛ مثلا چرا نظریه‌ی بسیج علاوه بر این‌که کارآمدی خود را در ایران اثبات کرد در منطقه هم در حال تسری است؟ این‌ها باید موضوع گفت‌وگوی ما و جریان توسعه‌گرا قرار بگیرد.

در مرحله‌ی دوم باید کارکردها را مدیریت و تجربه‌ها را با نگاه فکر اسلامی تئوریزه کرد. وقتی که تئوریزه کنیم، قواعد و اصولی به دست می‌آید که قابلیت تعمیم دارد.

در مرحله‌ی سوم هم باید نسبت ناکارآمدی‌های نظام با فکر توسعه بحث شود. این هم باید در دستور کار قرار بگیرد؛ مثلا اگر الان با موضوعاتی مانند گورخوابی و کارتن‌خوابی یا کودکان خیابانی و... مواجهیم باید بپرسیم که علتش چیست و نسبتش را با تحقق شاخص‌های توسعه در ایران بیابیم. چرا وضع طلاق تهران به این صورت است؟ چرا نظام خانواده به این حالت درآمده است؟ چرا فاصله‌ی طبقاتی در حال افزایش است؟ همه‌ی این‌ها را باید بحث کرد. این موضوع برای جریان توسعه‌گرا ایجاد چالش می‌کند. در جاهایی که کارآمدی وجود دارد مبنای توسعه‌ی غربی غایب بوده و در جاهایی که ناکارآمدی وجود دارد توسعه‌ی غربی حاضر بوده است. یعنی ناکارآمدی‌ها بر مبنای توسعه غربی بوده است. به طور مثال مسئله‌ی کارتن‌خوابی و گورخوابی را در شهر توسعه‌یافته‌ی تهران می‌بینیم و در آمریکا و اروپا هم داریم. یا موضوع طلاق که در تهران حدود 42 درصد است و در بعضی ایالات آمریکا تا 62 و در برخی تا 85 درصد هم می‌رسد.


در قانون اساسی چه ظرفیت‌هایی برای بسط الگوی اسلامی مبتنی بر هدایت وجود دارد؟

بخش‌هایی از قانون اساسی که متاثر از تفکر غربی مانند تفکر مونتسکیو است حتما باید در آینده تغییر کند. از نظر او -که فردی جنایتکار و منفور در زمان خود بود- تفکیک قوا مبنای دولت‌های مدرن و دولت‌های متمرکز است. در پذیرش تفکیک قوا باید قبلا تمرکز قوا و ساختار را پذیرفته باشیم. اگر به سمت تشکیل ساختار غیرمتمرکز برویم تفکیک قوا بلاموضوع می‌شود ولی اصول مقدمه‌ای قانون اساسی باقی می‌ماند.

بعضی اصول قانون اساسی متاثر از تفکرات غربی است و بعدا باید تغییر کند. البته این موضوع تغییر قانون اساسی فرع موضوع فهم الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت است و فعلا باید به آینده موکول شود. در شرایط فعلی بنده این را مفید نمی‌دانم اما رهبر انقلاب نیز در سفر کرمانشاه فرمود که انقلاب اسلامی این ظرفیت را دارد که منعطف عمل کند و حتی از حیث ساختاری نیز تغییر کند تا روش‌های کارآمدتری برای اجرای احکام اسلام به دست آید.


آیا این ساختار غیرمتمرکز مد نظر شما به سمت آنارشیسم میل نخواهد کرد؟ به طور مثال فرمودید که 40 هزار موسسه‌ی فرهنگی فعالیت می‌کنند. شاید تعداد زیادی از آن‌ها موازی‌کاری می‌کنند و همین تکثر در کارآمدی خلل ایجاد می‌کند. از طرف دیگر این بحث با چیزی که از سوی نئولیبرال‌ها در مورد کوچک‌سازی دولت مطرح می‌شود چه نسبتی دارد؟

آنارشی در مقابل نظم غیرمتمرکز قرار دارد. در مثال صندوق‌های قرض الحسنه خانگی نوعی بی‌نظمی حاکم است اما هر روز از لحاظ کارکرد و کمیت و کیفیت در حال پیشرفت است و محور نظم آن آیین‌نامه و ابلاغیه و دستورالعمل نیست بلکه محور نظم، ایده‌ی مشترک کارآمدی است که در آن وجود دارد. پس چون نظم وجود دارد نمی‌توانیم بگوییم که به آنارشی ختم می‌شود. در بحث جامعه‌ی مدنی هم که خود مکمل کوچک‌سازی دولت است، فضای تمرکزی جامعه حفظ می‌شود. به این صورت که در جامعه‌ی صنعتی، شرکت‌های تجاری بزرگ و کارتل‌ها برای اداره‌ی جامعه تصمیم می‌گیرند و دولت کار را به آن‌ها واگذار کرده است و خودش طراح زیرساخت برای چنین نظمی می‌شود. لذا یک دولت کوچک هم می‌تواند این کار را انجام دهد و در واقع دولت خدمه‌ی بخش سرمایه‌داری است و بخش سرمایه‌داری متمرکز است و از طرف دیگر کنترل عوارض اجتماعی مترتب بر مدیریت متمرکز سرمایه‌داری را بر عهده‌ی NGOها گذاشته‌ است. کل ساختار متمرکز است و نقش مدیریت عوارض به نهادهای مدنی واگذار می‌شود و برای آن نظم متمرکز نقش مکمل دارند و دولت هم طراح زیرساخت است.

توجه به یک مفهوم، تفاوت این نظم غیرمتمرکز را با نظم متمرکز گفته شده مشخص می‌کند. واحد اصلی نظم غیرمتمرکز محله است. در مدیریت شهری با نگاه محله، این موضوع را به تفصیل توضیح دادیم. پس وقتی درباره‌ی نظم غیرمتمرکز صحبت می‌شود، منظور غیرمتمرکز با مصداق اسلامی است؛ یعنی «محله». اقتصاد غیرمتمرکز یعنی اقتصاد محله، قانون غیرمتمرکز یعنی قانون محله و فرهنگ غیرمتمرکز یعنی فرهنگ محله. 

پس ما با محوریت واحدی به نام محله مواجهیم. در نظام‌سازی اجتماعی-اسلامی نظم به محوریت هدایت وجود دارد. در مورد این‌که عدم تمرکز با نگاه اسلامی چه تفاوتی با نهادهای مدنی و NGOها دارد، باید گفت تفاوت این است که عدم تمرکز با نگاه اسلامی شامل همه چیز می‌شود در حالی ‌که نهاد مدنی یک سازماندهی غیرمتمرکز در همه‌ی بخش‌ها با محوریت سرمایه‌داری درست می‌کند ولی در بخش سیاسی و اجتماعی به سمت عدم تمرکز می‌رود. برای این‌که بدانیم عدم تمرکز در نگاه اسلامی دقیقا چه معنایی دارد باید جایگاه محله را در تمدن اسلامی بدانیم.


وقتی در مورد الگوی اسلامی پیشرفت و نظام‌سازی اجتماعی در سطح کلان بحث می‌کنیم، آیا این موضوع با تئوری محله، هیئت و موسسات خودجوش که مسائل خرد محسوب می‌شوند تناقضی ندارد؟ بین این ابعاد کلان و این موارد خرد پارادوکسی نیست؟

خیر، زیرا الگوی انتزاعی ندارد و از تحلیل همین مسائل خرد می‌توان دریچه‌ای به سوی مسائل کلان باز کرد و نقطه‌ی شروع هم همین مسائل خرد است.


از نظر شما ساختارهای جمهوری اسلامی بعد از حدود 40 سال چقدر توانسته بار امانت آرمان‌های انقلاب را به دوش بکشد؟ به طور مثال در بحث فرهنگ حرکت‌های خودجوش زیادی در حال شکل‌گیری است و مقام معظم رهبری هم بر آن‌ها تاکید دارند. در همه‌ی حوزه‌ها و حتی ادبیات هم حرکت‌هایی در جهت تولید محتوا شکل گرفته یا در حوزه‌ی سینما جشنواره‌ی عمار را داریم. بنده به یکی از مدیران یکی از این موسسات مطرح حوزه‌ی ادبیات انقلاب عرض کردم نوع نگاه شما به این ساختار و تشکیلاتی که دارید چگونه است؟ ایشان پاسخ جالبی دادند و گفتند که ما در حال تمرین هستیم. آیا به وجود آمدن این موسسات و تشکل‌های خودجوش و حتی بعضا موازی نهادها و ساختارهای رسمی کشور به این معناست که این ساختارها نمی‌توانند بار امانت انقلاب را به دوش بکشند و باید به سمت ایجاد ساختارهای جدید حرکت کنیم؟ یا این‌که این‌ها صرفا مجالی برای تمرین و تربیت کارگزارانی است که بعدها وقتی وارد نهادها و ساختارهای متمرکز شدند توان تغییر ساختار را داشته باشند؟

راه تحلیل، توجه به مبنای انقلاب است. انقلاب اسلامی به دنبال تغییر نظم اجتماعی است و بخشی از ساختارهای فعلی نتوانسته نظم مطلوب انقلاب اسلامی را تامین کند لذا ساختارهایی برای نظم مطلوب انقلاب به وجود آمد. حالا اگر حرف اصلی، نظام‌سازی اجتماعی-اسلامی است و ما حداقل بخشی از نظم و نظامات موجود را ناکارآمد می‌دانیم، تکلیف اصلی برای مدعیان نظم جدید این است که تصویر روشنی از نظام‌سازی اجتماعی-اسلامی ارائه کنند وگرنه خود این‌ها هم بخشی از این ساختارهای فعلی خواهند شد. تنها بحثی که می‌تواند نظم جدید را تبیین کند الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت است. تشکلات خودجوش به مثابه‌ی «کزرع اخرج شطئه...» هستند که جوانه‌ای زده شده و حال آنچه می‌تواند این‌ها را شکوفا کند بحث الگوست. کارکرد الگو همین بهینه کردن محاسبات مدیریتی است که نشان می‌دهد نظم موجود چه اشکالی دارد و نظم مطلوب باید به چه شکلی باشد و چطور باید از این وضع موجود به وضع مطلوب حرکت کرد.


به عنوان جمع‌بندی پایانی اگر صحبتی دارید بفرمایید. 

ما چون به دنبال سبک زندگی اسلامی هستیم نمی‌توانیم نظم موجود را امضا کنیم و از این نظامات اجتماعی سبک زندگی اسلامی خارج نخواهد شد. پایه‌ی نظم اجتماعی-اسلامی، مسئله‌ی هدایت است. اگر هدایت را فربه نکنیم به اجبار باید از مکانیزم‌های کنترلی استفاده کنیم. در نتیجه عامل هماهنگی، آیین‌نامه و ابلاغیه می‌شود و همین مکانیزم‌های کنترلی منشأ پیدایش تمرکز می‌شود. اگر از من بپرسید الان با توجه به نگاه الگو باید چه کاری انجام داد؟ خواهم گفت باید به جای آن‌که در مقابل جریان توسعه‌گرا در حالت انفعالی قرار بگیریم، از آن‌ها بخواهیم تا کارآمدی‌های فعلی انقلاب را تحلیل کنند. آیا این‌ها نتیجه‌ی مدل توسعه است؟ اساسا آیا مواردی از قبیل نظام‌سازی امنیتی انقلاب در موضوع بسیج، با این نگاه قابل تحلیل است؟

سپس نسبت ناکارآمدی‌ها و توسعه‌ی غربی را بررسی و در مورد آن روشنگری کنیم و در نهایت تجربه‌های بکر انقلاب را با نگاه اسلامی تئوریزه و اصول و قواعد قابل تعمیم برای تکمیل الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را احصا کنیم و به کار ببندیم.

  • ۹۵/۱۲/۱۱