بسم الله الرحمن الرحیم
تلاقی فصل تدوین برنامه ششم کشور با دهمینسال از گفتمانسازی الگوی پیشرفت اسلامی موجب شد تا نخبگان از الگوی پیشرفت انتظار داشته باشند تا مباحث پیشنهادی خود برای برنامه ششم را ارائه دهد؛ یعنی با گذشت دهسال از گفتمان الگوی پیشرفت اسلامی به تدریج این انتظار ایجاد شد که الگوی پیشرفت اسلامی مباحث اثباتی خود در حوزه برنامهریزی را مطرح کند.
به همین منظور شورای راهبردی الگوی پیشرفت اسلامی پیوستی را برای برنامه ششم توسعه تدارک دیده است تا این برنامه را به سمت برنامهریزی اسلامی سوق داده و مفاهیم الگوی پیشرفت اسلامی را در حوزه برنامهریزی وارد کند. این شورا در یکسال اخیر با برگزاری نشستهای گفتمانی به تبیین این پیوست پرداخته است. به همین منظور سهشنبه شب، 4 خرداد 1395 نشستی به منظور تبیین این پیوست در دانشگاه امام صادق علیه السلام با حضور دبیر شورای راهبردی الگوی پیشرفت اسلامی برگزار گردید. متن کامل سخنرانی دبیر شورای راهبردی در این نشست را در ادامه مطالعه کنید.
حجتالاسلام کشوری: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدالله رب العالمین و صلّی الله علی سیّدنا و نبیّنا ابی القاسم محمد صلّی الله علیه و آله و سلم و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین سیما بقیه الله فی الأرضین ارواحنا لآماله الفداء و عجّل الله تعالی فرجه الشریف.
همانطور که برادر عزیزمان فرمودند موضوع جلسه به تبیین اجمالی پیوست الگوی پیشرفت اسلامی برای برنامه ششم توسعه اختصاص دارد. قبل از اینکه بنده ساختار محتوایی پیوست الگوی پیشرفت اسلامی برای برنامه ششم را محضر دوستان گزارش بدهم باید 3 نکته مهم را عرض کنم. به نظر من این 3 نکتهی مهم، نکاتی هستند که جامعه نخبگانی و جامعه مدیریتی ما تا دهههای آینده با آنها درگیر خواهند بود. نکته اول اینکه؛ سیر تمدنی انقلاب اسلامی بنا به تقریر آیتالله امام خامنهای (حفظه الله) در مرحله سوم قرار داد؛ یعنی تاکنون 2 گام تاریخی را برای تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی برداشتهایم و هماکنون نیز در گام سوم یا مرحله دولت اسلامی قرار داریم و 2 گام نیز در پیش روی خود داریم، این نکتهی اولِ بحث است.
اگر دوستانِ ما به این نکته توجه نکنند، نه جایگاه این پیوست واضح خواهد شد و نه جایگاه اصلِ الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت. زمینهسازی ظهور در گام نهایی خود قرار دارد و خودِ این زمینهسازی دارای 5 مرحله است که در حال حاضر در مرحله سوم از این 5 مرحله قرار داریم. دولتسازی اسلامی نامی است که انقلاب برای مرحله سوم پیشنهاد داده است. ما باید از دولتسازی اسلامی یک تفسیر روشن ارائه دهیم. مثلاً باید مشخص کنیم که دولتسازی اسلامی با سیستمسازیِ مرسوم در دنیا چه نسبتی دارد؟ این موضوع باید بحث، گفتوگو و تبیین شود. نیروهای انقلاب در حوزه دولتسازی چند جریان هستند و هرکدام از این جریانات در حال حاضر در چه مرحلهای از رشدِ خود قرار دارند؟ مثلاً آیا این جریانات در حال حاضر میتوانند برای حل مسائل پیشنهاداتِ کاربردیِ مبتنی بر مبانی اسلامی ارائه دهند؟ یا اینکه در حال حاضر در مرحله جمعبندیِ مبانی خود قرار دارند؟ امثال این سؤالات را باید ذیلِ تعریفِ تفصیلیِ مرحله دولت اسلامی بحث کنیم. این یک نکته است که البته در این جلسه موضوع بحث ما نمیباشد، اما من میخواهم بگویم ما به فهم و تبیین تفصیلی این مسأله نیازِ واجب داریم.
من خاطرهای از مباحثات 3 الی 4 سال پیشِ خودمان را خدمت شما عرض کنم؛ وقتی ما از سال 1390 وارد معرفی «اولین نقشه راه تولید الگوی پیشرفت اسلامی» در کشور شدیم در اثنایِ معرفی با برخی از نیروهای انقلاب راجع به مسألهی الگو جلسه گذاشتیم. در این جلسات به صورت طبیعی بحث به این سمت کشیده میشد که مراحل تکامل انقلاب را بحث کنیم. بنده در خاطر دارم که -البته الآن در اینجا اسم کسی را نمیآورم، چون میخواهم حالتِ علمی جلسه حفظ شود- برخی از دوستان -که آدمهای مهمی در جبهه انقلاب هستند- اظهار میکردند: انقلاب در حال حاضر در مرحله دولتسازی و جامعهسازیِ توأمان قرار دارد. تلقی این افراد این بود که مرحله سوم و چهارمِ انقلاب با هم اتفاق خواهد افتاد و استنادات ضعیفی را نیز مطرح میکردند. در آن زمان بحثها بر روی این مسأله جدی بود که جامعهسازی بدون تغییر نظاماتِ برنامهریز -که ما از آن به دولت تعبیر میکنیم- امکان نخواهد داشت. مدتها بر اساس همان نگاه در کشور فعالیتهایی تعریف شده و همایشها و نشستهایی برگزار کردند. اما در اردیبهشتماه سال 1395 رهبر انقلاب جلسه گذاشته و این موضوع را مطرح کردند که ما در مرحله دولت اسلامی قرار داریم. میخواهم با ذکر این خاطرهی تلخ در ذائقه خود به این مسأله توجه بدهم که وقتی ما بحث دقیقی در مورد نکته اولی که عرض کردم انجام نمیدهیم؛ نتیجه این میشود که گاهی اوقات برنامههای گفتمانی و احیاناً برنامههای مدیریتی کشور را با یک فهم غلط تنظیم میکنیم. بنده از شما خواهش میکنم دیگر این اشتباه را تکرار نکنید. لذا ما باید با یکدیگر بحث کنیم که بالآخره انقلاب اسلامی در چه مرحلهای قرار دارد، تعریف این مراحل دقیقاً چیست، باید نقشهی تحققِ هر مرحله را با هم بحث کنیم.
ما به شکل مفصّل ادعا کردهایم که -فکر کنم همه از این ادعای ما خبردار شدهاند- «اولین نقشه راه تولید الگوی پیشرفت اسلامی»، نقشهی دولتسازی محسوب میشود. به هر حال یا با قرائتی که ما پیشنهاد میکنیم و یا با هر قرائت دیگر، باید به یک نقشه کاربردی برسیم. در غیر اینصورت همین اشتباهات تکرار میشود.
اشکال دوم این است که اگر شما در حال حاضر به مجموعه اسنادی که برخی از جریانات فکریِ مطرح در فضای انقلاب اسلامی در تعریف انقلاب منتشر کردهاند مراجعه کنید، خواهید دید که این جریانات، مراحل انقلاب را بحث نمودهاند و وارد بحث دولتسازی اسلامی نیز شدهاند اما اَحدی از این جریانات به این موضوع اشاره نکرده است که دولتسازی به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت وابسته است، یعنی برای دولتسازی تحلیلی بریدهی از الگو ارائه دادهاند. لذا این طبیعی است که وقتی این تحلیلهای غلط، مبنای برخی از مراکز بودهاند باید در سال یازدهم [گفتمان الگوی پیشرفت] راجع به اولیات الگو بحث کنیم.
بنده در خاطر دارم که همان زمان به این دوستان میگفتم مسأله الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، ابرمسألهی کشور است. اما آن دوستان بیان میکردند که دولتسازی، ابر مسأله کشور است. اما حضرت آقا در اردیبهشتماهِ امسال فرمودند دولتسازی بدون الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت امکانپذیر نیست. البته یکی از دوستان که در آن زمان محکم ایستاده بود بلافاصله مصاحبه کرد. [ایشان] توبه عملی انجام داده و اشتباه گذشته خود را اصلاح کرد.بنابراین نکتهی اول این است که بنده از دوستان دعوت میکنم تا تعریف انقلاب اسلامی را به صورتِ تفصیلی به عنوان مقدمه بحث الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت بفهمند.
ما در «اولین نقشه راه تولید الگوی پیشرفت اسلامی» سعی کردهایم ذیل اصطلاحِ «جهت حرکت انقلاب اسلامی» تعریفی تفصیلی از انقلاب ارائه بدهیم. با توجه به اینکه ما از همان روز اول سعی کردیم با دقت به ادبیات انقلاب نگاه کنیم، هم تقدّم مرحله دولت اسلامی بر مرحله جامعه اسلامی را به صورت صریح بیان کرده و استدلالات آن را تبیین نمودیم و هم وابستگیِ تحقق مرحله دولت اسلامی به مسأله الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را بحث کردیم.
نکته دوم راجع به این است که خود الگوی پیشرفت اسلامی در حال حاضر در چه وضعیتی قرار دارد؟ باید به عنوان مقدمه این مسأله را نیز بفهمیم. در حال حاضر بنابر گزارش اخیری که ما منتشر کردیم و بنده خلاصه این گزارش را در نامهای به حضرت آقای واعظزاده نوشتم، 15جریان در مسأله الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت فعالیت میکنند. بالآخره بعد از 11 سال، در رابطه با این مسأله جبههای شکل گرفته است. ما در گام دوم باید این جبهه را بررسی کرده و ببینیم کدامیک از این 15 جریان مسألهی الگوی پیشرفت اسلامی را به صورت منظّم به پیش میبرند. من با ناراحتی و تلخی این موضوع را میگویم: وقتی انسان برخی از مقالات بعضی از جریانات را مطالعه میکند میبیند که همان بحثهای توسعه غربی میباشد اما در بالای آن نوشته شده است الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت. باید این دقتها اتفاق بیفتد؛ زیرا در غیر اینصورت دوباره مجبور میشویم 10 سال دیگر زمان را از دست بدهیم. مثلاً آقایی مقالهای نوشته بود با عنوان نقش نهادهای توسعه در الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت؛ بنابر بعضی از نگاههایِ مکاتب توسعه، ایجاد توسعه به ایجادِ نهادهای متکفل توسعه وابسته است، اصلاً عنوان این مقاله با صدای رسا اعلام میکند که من یکی از مکاتب 7 گانه توسعه هستم. نکته جالب این است که فردی در بالای همین مقاله نوشته بود «نقش نهادهای توسعه در الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت» و هیأت داوری و هیأت ممیّزی نیز این مقاله را انتخاب نموده و به عنوان مقاله الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت منتشر کرده بود. بنابراین در نکته اول عرض کردم که اصلاً برخی از جریانات نمیخواستند جایگاه الگو را بپذیرند، اما در حال حاضر جایگاه این موضوع روشن شده است. در نکته دوم این مسأله را عرض میکنم که همه باید مواظب الگوهای تقلبی باشیم. حالا اینکه با چه شاخصی راجع به این موضوع بحث بکنیم که یک الگو، الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت است یا الگوی توسعه غربی، بحثی است که بعداً باید به آن پرداخته شود. بنده در حال حاضر مقدمات ورود به بحث را عرض میکنم. این هم نکته دوم بود.
نکته سوم اینکه مجموعه ما -که «اولین نقشه راه تولید الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت» را در سال 1390 منتشر کرده- معتقد است الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت در مرحله پرورش قرار دارد. ما برای تحقق الگو 3 مرحله تعریف کردهایم که به نظر ما یکی از این مراحل محقق شده است. در حال حاضر در مرحله دوم که نام آن پرورش است قرار داریم و انشاء الله در آینده وارد مرحله پردازشِ الگو خواهیم شد.
مرحله اولِ الگو، مرحله پژوهش برای تحقق الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است. مرحله پژوهش را نیز به مرحله خروج از ابهام راجع به مسأله الگو تعریف کردهایم. باید از مسأله الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت تصویر روشنی ارائه شود. به مجموعه فعالیتهایی که منجر میشود تا به یک تصویرِ روشن از الگو برسیم، مرحله پژوهشِ الگو گفته میشود. ما این مرحله را از اواسط دهه 70 شمسی تا سال 1390 پشت سر گذاشتیم. وقتی در سن بسیار مغتنم دوستان بودیم یک سؤال در ذهن ما شکل گرفت مبنی بر اینکه انقلاب در آینده با چه آسیبهایی روبرو خواهد شد. اتفاقاً بنده در خاطر دارم که برخی از جلساتِ مرحله پژوهش را در همین دانشگاه امام صادق (علیه السلام) برگزار نمودیم.
در سال 1390 ما به نظریه «پردازش موضوعات جهتساز» دست پیدا کردیم. برادران عزیز! تکلیف ما با خودمان معلوم است. بنده اصرار دارم هم به شما و هم به تمام کسانی که بعدها متن یا صوت جلسه به دستشان میرسد اعلام کنم که؛ وقتی ما کلمه الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را به کار میبریم دقیقاً مراد ما نظریه «پردازش موضوعات جهتساز»است. بنده در گام اول اشکالی نمیبینم که کسی به این نظریه ایراد گرفته و آن را نقد و بحث کند، در آینده باید به این بحث بپردازیم که آیا این نظریه، نظریهی صائب و متقنی است یا نه، ولی در حال حاضر میخواهم این موضوع را بیان کنم که ما به صورتِ روشن حرف زدهایم. ما جامعه نخبگانی و مدیریتی کشور را -محضر برخی از دوستان در جریانهای دیگر جسارت میکنم- سرکار نگذاشتهایم. به این شکل که لفظ الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را استفاده کرده و در ادامه؛ یا تصویر روشنی از آن ارائه ندهیم و یا حرفهای دیگران را ذیل این اصطلاح به جامعه تحویل دهیم. مراد ما از الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، نظریهی «پردازش موضوعات جهتساز» است که در تعابیر نقشه راه به «نظریهی مادر الگوی پیشرفت اسلامی» معروف است. این نقشهی راهی که حتماً آن را روئیت فرمودهاید -«اولین نقشه راه تولید الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت»- بر اساس این نظریهقابل تفسیر است و نمیتوان بدون فهم این نظریه، در این نقشهای که ما پیشنهاد دادهایم نقشهخوانی کرد.
مجموعاً در نقشهی راهِ ما حدود 100 بستهی بحثی ذیل این نظریه وجود دارد که برخی از آنها در حوزه مبانی نظری است. به عنوان مثال برخی از مباحث -به اصطلاح- در حوزه روششناسی است. چون ما روش را به معنای مصطلح آن قبول نداریم کلمه "به اصطلاح" را استفاده کردیم، بعدها توضیح خواهیم داد. نمیتوان حوزه اندیشه را فیکس (FIX) و ثابت تصور کرد. ممکن است برخی برای روش، خاصیتِ هماهنگکنندگی قائل باشند اما روش حتماً این ضرر را دارد که برای حوزه عقلانیت خطکش قرار میدهد. اگر به روایاتِ اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام رجوع کنیم در مورد مسائل عقلی دو نکته، مسلّم است و فقهای عزیز شیعه بر روی این دو مسأله شک ندارند و جزء مسائل مشترک هستند. نکته اول اینکه عقل در اسلام مُدرّج است، یعنی ما در هیچ یک از افراد، عقلِ برابر نداریم. مثلاً از روایتِ «انا معاشر الانبیاء نکلم الناس علی قدر عقولهم» (کلینی، محمدبنیعقوب؛ الکافی، تهران، انتشارات اسلامیه، 1407ق، ج1، ص 23، ح 15)به شکل کامل استنباط میگردد که عقلِ مردم برابر نیست. همچنین از لوازم روایاتی که میفرماید "محاسبه اعمال در روز قیامت به اندازه درجات عقل افراد میباشد" (کلینی، محمدبنیعقوب؛ الکافی، تهران، انتشارات اسلامیه، 1407ق، ج1، ص 11، ح 7) پیداست که ما عقلِ برابر نداریم. حالا با وجود اینکه عقلِ برابر نداریم چطور میخواهید یک منطقِ واحد برای سطوح مختلف عقلانیت ارائه بدهید؟! این، سؤال مشخصِ ما از کسانی است که از روش دفاع میکنند. در طرف دیگر قضیه معنای سخن ما این نیست که حوزهی اندیشه به سمت هرج و مرج گراییده شود. حتماً باید ملاکهایی باشد که بعداً آن ملاکها را بحث خواهیم کرد. ما از ملاکهای تفاهم در حوزهی اندیشه به «موضوعات جهتساز» تعبیر کردهایم. البته بعضی از بستههای بحثی همراه با مرزبندیِ روشن با مفاهیمِ روشیِ موجود -حال چه منطق سیستمی و چه منطقِ نظام ولایتِ فرهنگستان -لازم به ذکر است که بنده سالها در فرهنگستان بودم و بعد از نظریهی فرهنگستان عدول کردم-و چه سایر دوستانی که در حوزه تفاهم، اصالت را با روش میدانند- در حکم روش هستند که باید به تدریج مورد بحث قرار گیرند. این، خروجی ما در دوران پژوهش بوده است. لذا وقتی در مورد الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت بحث میکنیم حتماً باید ساعتهایِ متمادی گفتوگو کرده و ابعاد مختلف آن را گزارش دهیم.
بنده در طول 4 الی 5 سالِ اخیر موفق شدم حدود 12 بسته از این بستههای بحثی را گزارش دهم ولی هنوز بسیاری از این بستههای بحثی حتی در جامعه طرح هم نشدهاند. این خروجیِ دوران پژوهشِ ما بوده است، پس ما با یک حرفِ روشن روبرو هستیم. بنده استدعا میکنم محیطهای علمیای که دوست دارند «اولین نقشه راه تولید الگوی پیشرفت اسلامی» را نقد کنند به عرائض این برادر کوچک خودشان توجه کنند، ما فقط یک لفظ بیان نکردهایم، بلکه حدود 100 بستهی بحثی مطرح شده است که بعضی از آنها در حوزه مبانی نظری و برخی دیگر نیز نظریات کاربردی ما هستند.
مثلاً نظریه «بنگاههای وقفمحور» و نظریه «الگوی بهبود مستمر فضای حاکم بر نهادهای متکفل تربیت» از نظریات کاربردی هستند. ما متعمّداً در مقام نظاممقایسه نام این نظریه را شبیه نظریهی بهبود مستمر فضای حاکم بر کسب و کار انتخاب کردیم تا در نامگذاری نیز به این مسأله توجه بدهیم که سلولِ اولیهی جامعه اسلامی و تمدن اسلامی، نهاد خانواده است نه فضای کسب و کار. کما اینکه دوستانِ توسعهگرا نیز میخواهند محیط کسب و کار را محور قرار داده و همهچیز را در حکم فضا قرار دهند، یعنی همهچیز را در حکم پشتیبانِ فضای کسب و کار قرار میدهند. یا اینکه ما در نقشه راه با نظریه «پیشگیری بنیادین اسلامی از جرم» روبرو هستیم. نظریه «پیشگیری بنیادین اسلامی از جرم» در حوزه پیشگیری در مقایسه با چهار نظریه طرح و تئوریزه شده است؛ نظریه پیشگیری محیطی، نظریه پیشگیری ساختاری، نظریه پیشگیری توسعهای و نظریه پیشگیری کیفری. نظریه «پیشگیری بنیادین اسلامی از جرم» در مقابل این نظریات مطرح شده است. ما در نقشه راه با نظریه «بانک سؤالات جهتساز» روبرو هستیم. این نظریه خروج از آفت ترجمهگرایی در حوزه پایاننامهها را تئوریزه میکند. یا مثلاً ما در «اولین نقشه راه تولید الگوی پیشرفت» قانون را به محوریت مفهوم هدایت باز تعریف کردهایم. درست است که جامعه باید با قانون اداره شود اما ما هُوَ القانون؟ قانون چیست؟ آیا ما میتوانیم اعتبارِ عقلا را به عنوان قانون بپذیریم؟ مرحومِ علامه طباطبایی در مقالهی ششمِ اصول فلسفه و روش رئالیسم مفهوم اعتبار را به تفصیل بحث نموده و اعتبارات ماقبل و اعتبارات مابعد از اجتماع را بحث میکنند. آیا ما باید این تعریف را از مرحوم علامه بپذیریم؟ آیا باید تعاریفی که در نظامِ اندیشه غرب راجع به قانون مطرح شده است را بپذیریم؟ ما به تعریف جدیدی از مفهوم قانون به محوریت مفهوم هدایت رسیدهایم. چرا به این تعریف جدید دست یافتیم؟ چون در دیدگاه انبیاء علیهم السلام پایه ادارهی جامعه قانون نیست، بلکه هدایتِ افراد میباشد. حالا اگر هدایت، پایه اداره جامعه است، تکلیف قانون چیست؟ یعنی ما قانون نداشته باشیم؟ خیر؛ قانون، پشتیبان هدایت خواهد بود. قانونِ پشتیبانِ هدایت دقیقاً به چه معناست؟ مدل تصویب آن چیست؟ با تعریف جدید خود از قانون، قوانینِ فعلی را چگونه تنقیح کنیم؟ بر مبنای این تعریف از قانون، نظارت چه معنایی پیدا میکند؟ این مسائل را در نقشه راه بحث کردهایم. مباحث دیگری نیز وجود دارد که بنده نمیخواهم وقت جلسه را صرف تبیین آنها کنم. پس حرف بنده این است که ما به فضل الهی در دوران پژوهش 100 بسته بحثی -از حوزه مبانیِ نظری تا حوزه نظریات کاربردیِ الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت- را تدوین کردهایم.
حالا با اتکال علی الله و استفاده از این نظریات وارد شده و در حال تفاهم با نخبگان کشور هستیم. مرحله پرورشِ الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، مرحله تفاهم با نخبگان است، ما در این مرحله قرار داریم؛ یعنی با مکانیزمِ نظام مقایسه در مورد ابعاد مختلف الگو -بعداً این مکانیزمها را توضیح خواهم داد- وارد گفتوگو شدهایم. انشاء الله اگر این گفتوگوها به سرانجام برسد و نخبگان به نظریه «پردازش موضوعات جهتساز» اشکالات مبنایی وارد نکنند، این نظریه به تدریج به پذیرش میرسد و به صورت طبیعی وارد دوران پردازش یا دوران عمل به این الگو خواهیم شد. پس بنده در نکته سوم این مطلب را تذکر میدهم که ما در مرحله پرورش الگو قرار داریم.
حال پرورش الگو به چه شکلی اتفاق میافتد؟ ما برای این موضوع 3 کار را انجام میدهیم. بنده به شرط انجام یکی از این سه کار پذیرفتم که در دانشگاه امام صادق علیه السلام حضور پیدا کنم و جلسه برقرار شود، دوستان به بنده ضمانت دادند که یکی از این سه کار انجام شود. کار اول این است که نشستهای دائمی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را در جاهای مختلف برگزار میکنیم. نشستهایی با تقویم و با آییننامه مشخص برگزار میکنیم تا راجع به الگو گفتوگو کنیم، نباید جلساتِ الگو، جلسات محدودی باشد؛ چون در اینصورت گفتمان، عمیق نخواهد شد. کار بعدی این است که برای افرادِ علاقهمندتر به مسائل الگو، دوره تربیت کارشناس برگزار میکنیم. کار سوم این است که با نگاه الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت نمونهسازی میکنیم.
نمونهسازی به چه معناست؟ یعنی با استفاده از مفاهیم «اولین نقشه راه تولید الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت» یک مسأله را تحلیل کرده و به راه حل آن مسأله میرسیم. در گام سوم نمیگوییم که میخواهیم کارشناس تربیت کنیم؛ بلکه با همینِ ظرفیتِ کارشناسیِ فعلیِ شورای راهبردی الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت وارد تحلیل مسائل مهم کشور میشویم.
بنده برای این خدمت شما آمدهام تا گزارش اولین نمونهسازی خودمان بر اساس مفاهیم الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را ارائه کنم. ما در این نمونهسازی چه کاری انجام میدهیم؟ با توجه به اینکه برنامه ششم در کشور یک مسألهی مبتلابه مدیران و نخبگان ماست؛ اولاًبرنامه ششم را با نگاه الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت تحلیل میکنیم تا مشخص شود که در چه وضعیتی قرار دارد. درثانی نحوه مدیریتِ این برنامه را نیز پیشنهاد میدهیم که در مجموع 5 ساختار بحثی شکل گرفته است. البته این نمونهسازی، دستور کارِ سال 94 بود. اگر شما به آرشیوِ اخبار، مقالات و تحلیلهای پایگاه اطلاعرسانی نقشه راه مراجعه کنید، مشاهده خواهید کرد که در ابتدای سال 94 جلسهای گذاشتیم و در آن جلسه گفتیم امسال به یک سؤال پاسخ خواهیم داد: "برنامه ششم کشور با نگاه الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت چه تغییراتی میکند؟" سؤال را بهتر بپرسم: "الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت چه پیشنهادی برای برنامه ششم کشور دارد؟" این سؤال را به عنوان سؤال مادر و اصلیِ سال 94 قرار دادیم.
ولی الآن که سال 95 است این سؤال، سؤال فرعی ما میباشد اما با این وجود تا پایان سال احتمالاً در حاشیه به این موضوع خواهیم پرداخت. امسال سؤال دیگری را نیز اضافه کردهایم؛ آن سؤال چیست؟ "مدیریت شهری با نگاه الگوی پیشرفت چه شکلی پیدا میکند؟"این، سؤالِ اصلی سال 1395 است. انشاء الله نمونهسازی دوم در پاسخ به این سؤال شکل میگیرد. بنده در گفتوگویی که هفته گذشته با خبرگزاری مهر داشتم گفتم: به عقیده ما ریشه سکولاریسم در ایران، نحوه مدیریت شهری است؛ یعنی اگر نیروهای انقلاب به سرعت به سمت ارائه مدلهای مدیریتِ شهری نروند، به ناچار باید سکولاریسم را بپذیرند. آنجا عرض کردهام که چرا مدیریت شهری به سکولاریسم منتهی میشود، الآن نمیخواهم تکرار کنم ولی به فضل الهی و به مدد حضرت ولی عصر ارواحنا فداه این مسأله را در سال 95 خواهیم شکافت.
یک نمونهسازی سومی را نیز شروع کردهایم و حدس من این است که اگر جنگ نشود -البته امام خامنهای حفظه الله فرمودهاند نمیشود- ما در سال 1396 از این نمونهسازیِ خودمان رونمایی خواهیم کرد؛ یک مدل برای محرومیتزدایی با نگاه الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت تئوریزه میکنیم.
همینطور نمونهسازیها را ادامه میدهیم تا دیرباوران در جبهه انقلاب و در جریان توسعهگرا باورشان بیاید که با تفکرات اسلامی نیز میتوان برنامهریزی کرد. و همچنین به آنهایی که در فضای مبانی نظری ماندهاند -ما عدهای از افراد را داریم که در فضایِ مبانی نظری هستند و 50 سال دیگر نیز در این فضا میمانند- توجه میدهیم که اگر واردِ حوزه مدیریت تحولات نشوید 50 سالِ آیندهای وجود نخواهد داشت تا شما مبانی نظریتان را حل بکنید و سپس وارد عرصهی کاربرد شوید. من با این سخنان جایگاه مبانی نظری را نفی نمیکنم؛ بلکه میگویم چرا این دوستانِ ما مدیریت تحولاتِ اجتماعی را فراموش کردهاند؟ تا حدی که سازمان مدیریت و برنامهریزی در جلسات خود بگوید، کارشناسان"هنوز در اندر باب الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت بحث میکنند، پس اجازه دهید ما همین نظریات نئوکینزی و نهادگرایی را مبنای اداره کشور قرار بدهیم."خاصیت این نمونهسازیها احتجاجِ با این دو جریان است. به نظر من [توسعهگرایان،] و کلیگوها -آنهایی که در اتاق مبانی نظری نشستهاند و فعلاً دارند بحث میکنند که اصالت با وجود است یا با ولایت است و یا با ربط- دولبهی یک قیچی هستند. خلاصه؛ حوزه مبانی نظری، دنیایی است که بنده نیز متأسفانه مدت طولانیای در آنجا سیر داشتهام؛ مثلاً مدتها بحث میکنیم که اصالت با ماهیت است یا با وجود. برخی مواقع که من عصبانی میشوم داستانی را بازگو میکنم: دو شیء داشتند از دور میآمدند و دو فیلسوف نیز نشسته بودند و بحث میکردند که اصالتِ این دو شیء با ماهیت است یا با وجود. آنقدر اشتراکگیری کردند تا بالآخره معلوم شد که اصالتِ این دو شیء با وجود است. وقتی آن دو شیء نزدیک شدند آن دو فیلسوف دیدند که یکی از این اشیاء الاغ و دیگری پیغمبر است. دستگاههای فلسفی اینطور هستند و به این اکتفا میکنند که حدِ مشترکِ بین یک الاغ و یک پیغمبر را به دست آورده و تفاوت این دو را در تحلیلهایشان نبینند. البته کاملاً واضح است که ما الآن فقط داریم به دوستان اعتراض میکنیم و سر جای خود میتوان آنها را نقد علمی نیز کرد؛ آیا ما بنشینیم و بحث علمی بکنیم و تفاوت بین یک پیغمبر و الاغ را ملاحظه نکنیم!؟ هرچند میدانم که در این جلسه و جلسات دیگر به این عباراتِ تندِ نورانیِ بنده اعتراض میشود. من که این سخنان را میگویم سالها با اینها بحث کردهام و مثلاً به آنها گفتهام: حاج آقا! به گزارش آیتالله آملی لاریجانی پروندههای قوه قضائیه به چندین میلیون پرونده رسیده است. مثلاً ایشان میفرمایند: ما سالانه 15 میلیون خدمت قضایی ارائه میدهیم؛ معنای این حرف آن است که اصطکاک در جامعه ایران در حال بالا رفتن است. ما 38% طلاق در شهر تهران داریم. تا شما دعوای نظریِ خودتان را حل بکنید این 38% به 50% تبدیل شده است. ما الآن باید اقتصاد مقاومتی را تحلیل کرده، راه حل ارائه داده و زندگی مردم را بچرخانیم. اگر این کار را انجام ندهیم برجامپرستها نسخه خود را به عنوان راه علاج ملت نشان میدهند. چرا برخی از دوستان نمیخواهند مفهوم مدیریت تحولات را متوجه شوند؟! البته حتماً بنده توسط شما متهم نمیشوم و شما انصاف علمی میدهید که من نمیخواهم جایگاه مبانی نظری را نفی کنم، بلکه میخواهم بگویم دوستانی که در حوزه مبانی نظری کار میکنند حواسشان باشد که اگر مدیریت تحولات انجام نشود، نفی سبیل در کشور میشکند. شما بحث نظری میکنید ولی مدیر اجراییِ ما در وزارتِ اقتصاد، وزارت دفاع، وزارت ارشاد و ... میخواهد کشور را اداره کند راهحل احتیاج دارد. بهتر است با مبانی نظریِ خودتان مقداری وارد تحلیلِ مسائل شوید و قضاوت در مورد اینکه کدامیک از مبانیِ نظری قویتر است را به جامعهی نخبگانی واگذار کنید؛ یعنی به جای اینکه وارد دیالوگهای فلسفیِ طاقتفرسا شده و سالها بحث کنیم که اصالت با چیست، مسائل را تحلیل کنیم.
ما با این نمونهسازیها "هل من مبارز"میطلبیم. ما مبانی نظریِ خودمان را داریم و بعداً نیز از آنها دفاع خواهیم کرد؛ هرکسی هم اشکال علمی کند قاعده علمی این است که این سؤالات باید استماع شده و پاسخ داده شوند. اما به نظر شما اینکه یک دستگاه فکری بتواند مسائل را تحلیل کند و به راهحل برسد، جزء علائم قضاوت راجع به استحکام مبانی نظری آن دستگاه فکری نیست؟ از آن طرف قضیه؛ اگر یک دستگاه فکری نتواند یک مسأله عینی را تحلیل کند، نباید به آن دستگاه فکری اشکال وارد کرد؟! ملاک قضاوت در مورد استحکام مبانی نظری باید در جامعه فکریِ ما بازتعریف شود. بنابراین پیوست پیشنهادی الگوی اسلامی-ایرانی برای برنامه ششم، اولین نمونهسازی ماست؛ مرور آن کمک میکند تا فهم افراد راجع به مسأله الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت ارتقا یابد و همچنین جریان توسعهگرا دائماً در کشور رجز نخواند. ما همیشه به برادرمان آقای نوبخت گفتهایم شما فرمودید ما برنامه ششم را با 1300 صفحه بحث -از مبانی نظری تا احکام کاربردی- نوشتهایم. ما نیز پاسخ میدهیم که 3000 صفحه بحث -از مبانی نظری تا حوزه کاربردی- نوشتهایم. بسته احکام پیشنهادی ما به مجلس حدود 20 حکم برنامه داشت ولی در نهایت به دلیل عدم همراهی برخی از نمایندگان فعلی، 7 مورد از آنها به کمیسیون تلفیق ارجاع داده شد. به هر حال شما مبانی نظری دارید، ما نیز مبانی نظری داریم. شما احکام برنامه آماده کردهاید ما نیز همینطور، شما مطالعاتِ صفر دارید ما نیز همینطور. شما عدم توازنهای کشور را شناسایی کردهاید ما نیز همینگونه. از فردایِ شروع نمونهسازیها سازمان مدیریت نمیتواند بگوید الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، اندر باب است. همچنین کار برای کسانی که میخواهند در مورد 15جریان الگو قضاوت کنند راحتتر میگردد. انشاء الله یک جلسه نیز برای حوزه مبانی نظری برگزار کنید و بنده نیز در آنجا خواهم گفت که اصالت با هدایت است، البته به اصطلاح رکیک؛ چون اساساً ما نمیتوانیم مفهوم اصالت با همه معانیای که در فلسفه دارد -چون بالآخره میدانید که اصالت یک لفظ است در چند معنا- را بپذیریم؛ بعداً خواهیم گفت که اداره جامعه، هدایتبنیان است؛ مبانی آن را نیز به بحث و گفتوگو میگذاریم ولی یادمان باشد که ما در چه فضایی قرار داریم. مقدمات بحث را بیان کردیم حالا ببینیم اصل بحث چگونه است.
اولین نمونهسازی با نگاه الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، شامل 5 ساختار بحثی است. من عناوین این ساختارها را بگویم و به اجمال آنها را شرح دهم.
یکی از حاضرین: استاد! مبنای تقسیم این 5 ساختار را بحث نکردید؟
حجتالاسلام کشوری: شما دارید وارد حوزه مبانی نظری میشوید. آیا میخواهید به این مباحث ورود پیدا بکنیم؟
یکی از حاضرین: شما وارد بحث شدید ولی بیان نکردید که این 5 ساختار چگونه شاخهبندی شدهاند.
حجتالاسلام کشوری: میتوانم بگویم ولی در اینصورت باید وارد حوزه مبانی نظری شویم. در پایان جلسه اگر زمان بود بحث خواهم کرد که چرا ما در یک بحث به 5 ساختار یا در بحث دیگر به 6 ساختار میرسیم. عرض کردم که ما در حوزه اندیشه قاعدهی فیکس نداریم. قاعدهای که نحوه ساختار بحث را معلوم میکند، «الگوی استخراج سؤال» است. «الگوی استخراج سؤال» مشخص میکند که تدوینِ یک بحث به منظور تفاهم آن بایستی چگونه باشد. این را در حوزه مبانی نظری بحث خواهم کرد. -با توجه به اینکه بحث مبانی نظری یک مَرض است، بگذارید بنده نیز به آن مبتلا شوم-: ما در روایاتِ اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام یک باب روایت به نام باب السؤال داریم. روایت معروف این باب آن است که میگوید: حسن السؤال نصف العلم (مجلسی، محمدباقر؛ بحار الانوار، بیروت، نشر دارالاحیاء التراث العربی، 1403ق، ج 1، ص 224، ح 14) نتیجهی این باب از روایات آن است که؛ تفاهم باید به محوریتِ سؤالِ خوب اتفاق بیفتد. بحث دیگری پیرامون این داریم که سؤال خوب چیست. با استناد به آیات و روایات توضیح دادهایم که اهل بیت علیهم السلام سؤال خوب را چه چیزی میدانند. بحث دیگر این است که ظرفیتِ مخاطب شما چقدر است. در دَوَران بین این دو اصل، ساختارهای تفاهمی متفاوت میشوند. بنابراین معنای روایت «کلَّم الناس علی قدر عقولهم» شکل میگیرد؛ یعنی به میزانی که پژوهشگر از ابعاد سؤالِ خوب فهم دارد و به میزانی که مخاطب توان همراهی یا ظرفیت عقلی دارد، به ساختارهای متفاوت میرسیم. لذا حصر عقلی نداریم تا مثلاً مانند منطق صوری به صورت سلبی و ایجابی بحث کنیم و در ادامه ساختارِ درختی به وجود بیاید. یا اینکه مانند منطق سیستمی به میزان متغیرهایِ تابع، سرفصلِ بحثی تعریف کنیم. به هر حال ساختارهای ما تابع این دو عنصر است. اینها را هم در دوره مبانی نظری گفتهام و هم انشاء الله در آینده میتوان در مورد این مطالب بحث کرد. چون میدانم دانشگاه امام صادق علیه السلام به بلیهی اینکه روش چیست و ... مبتلاست آنها را به بحث خواهیم گذاشت.
به هر حال گفتیم که ساختارِ پیوست الگوی پیشرفت از 5 ساختار تشکیل شده و هر ساختار حول یک سؤال شکل گرفته است. سؤال اول -که منشأ ساختار اول مباحثِ پیوست ما میباشد- این است که نظام برنامهریزی کشور دارای چه مشکلاتی است؟ این ساختار اولِ مباحث میباشد. آقای نوبخت در یک سخنرانی فرمودهاند: ما 10 برنامهی توسعه نوشتهایم ولی حتی به اهداف توسعه نیز دست نیافتهایم. نظام برنامهریزی کشور از طرفی نمیتواند انتظارات انقلاب را تأمین کند و از طرف دیگر اهداف توسعه را نیز تأمین نمیکند.
چه اشکالی وجود دارد که هیچ یک از اینها تأمین نمیشوند؟ سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور گفته است: مشکل، در شکلبرنامهریزی است. چندی قبل مشاهده کردید که شکلِ برنامهریزیِ جدیدِ دولت، صدای مجلس را بالا برده است. در واقع دولت در شکل جدیدِ برنامهریزی اختیارات دولت برای برنامهریزی را زیاد کرده است. احکامی را به مجلس ارائه دادند تا مجلس، برنامه ششم را قانونی کند ولی خودِ برنامه ششم را ارائه نکردند. پس سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور معتقد است که شکل برنامهریزی در ایران محل بحث است. آنها میخواهند به شکل جدیدی برنامهریزی برسند. در طول 70 سال گذشته شکلها یکسان بوده ولی در حال حاضر میخواهند شکل جدیدِ برنامهریزی را اجرا کنند.
ما بیان کردیم ریشهی عدم اجرای برنامههای توسعه، عدم لحاظ فرهنگِ بومی ایران است و یک آسیبشناسیِ دیگری ارائه دادهایم. پس ساختارِ بحثیای که ذیل سؤال اول شکل میگیرد، مقایسه این دو دیدگاه است. سؤال این است که نظام برنامهریزی کشور چه مشکلاتی دارد؟ در حال حاضر در پاسخ به این سؤال دو دیدگاه مقایسه میشوند. یکی دیدگاه نقشهی راهِ ما و دیگری دیدگاه سازمان مدیریت است، باید قضاوت کنید. البتهانشاء الله اگر جریاناتِ دیگر الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت قدری از حوزه مبانی نظری خارج شوند ممکن است آسیبشناسی سومی را مطرح بکنند. در اینصورت سه دیدگاه وجود خواهد داشت. پس ما در سؤال و جوابِ اول باید ابتدا جمعبندی کنیم. دوستان! وقتی پای میز مناظره میروید یا یادداشت نوشته و به سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور اشکال میکنید، نمیتوانید اشکالِ دوستان در سازمان مدیریت و برنامهریزی را نگویید؛ باید دقیقاً مشخص کنید که نظام برنامهریزی کشور چه اشکالی دارد. فعلاً میان این دو گمانه بررسی کرده و یکی را انتخاب بکنید، این، ساختارِ اول مباحث است.
ساختار دومِ مباحث این است که انتظار انقلاب اسلامی از نظام برنامهریزی کشور چیست؟ انقلاب اسلامی از وقتی که روی کار آمده، انتظار خود از حوزههای مختلف را به صورت علمی بحث کرده است. مثلاً اگر شما به گفتمانِ انقلاب اسلامی رجوع کنید مشاهده میکنید که در ادبیات انقلاب راجع به وظایف زن مسلمان در دورانِ مدرن بحث شده است. به عنوان مثال برخی از نیروهای انقلاب گفتهاند ما حضور اجتماعی زن را میپذیریم ولی حضور اکونومیک او را نه. بحثهای مفصلی صورت گرفته است. درست مانند همین تبیین انتظاری که در حوزه زن و خانواده در گفتمان انقلاب و میان نیروهای انقلاب رخ داده باید در حوزه برنامهریزی کشور هم این اتفاق رخ دهد. ما نمیتوانیم به سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور انتقاد کرده و درب آن را ببندیم. بنده به برادر عزیزم جناب آقای احمدینژاد که دارند رئیس جمهور میشوند عرض کردم که ...
یکی از حاضرین: خدا نکند ...
حجتالاسلام کشوری: این اتفاق رخ میدهد، شما باید تحلیلِ جامعهشناسی داشته باشید. به ایشان عرض کردم امکان ندارد به سازمان مدیریت و برنامهریزی کشور بگوییم تو عیب داری! و سپس کارشناسان آن را اخراج کنیم.البته باید بررسی شود که این خبر چقدر صحت دارد ولی به هر حال میگویند در آن دوران با برخیها خداحافظی شد.من یک وقتی خدمت آقای احمدینژاد رسیده و گفتم -البته تفاهمِ ما تفصیلی نشد- اجازه دهید ما در جلساتی با کارشناسان سازمان مدیریت گفتوگو کنیم. بالآخره اینها 70 سال است که برنامهریزیِ کشور را میفهمند. شما از آنها خواهش کنید در جلسات علمی، جواب سؤالاتِ جریان الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را بدهند. اگر آقای احمدینژاد این کار را انجام میدادند آنها بعداً به نام تدبیر و امید بر سر کار نمیآمدند. در دعواهایِ علمی و فکری باید سؤالمحور حرکت کرد. پس از اینکه سؤال پرسیده شد و نقد کردیم در گامِ دوم، تصویرِ مطلوب از نظام برنامهریزی کشور را برای آنها تصویر میکنیم. در اینصورت گفتوگوها از حالت سیاسی به حالت علمی انتقال پیدا خواهد کرد. به نظر من این اتفاق، قابلیت مدیریت دارد.
ما در سؤال دوم، بحثی را مطرح کردهایم تحت این عنوان که انتظار انقلاب اسلامی از نظام برنامهریزی کشور چیست، این، اصلِ سؤال است. ما به این سؤال دو پاسخ دادهایم. پاسخ اول علیالمبنای مفهوم «هدایت نظامات ذهنی» و پاسخ دوم علیالمبنای سیر تکاملیِ پنج مرحلهای انقلاب است. علیالمبنای سیر تکاملیِ پنج مرحلهای انقلاب پاسخ ما این بوده که نظامِ برنامهریزیِ کشور باید دولتسازی اسلامی را در کشور بسط دهد. چرا؟ زیرا در مرحله دولتسازی قرار داریم. پس برنامههایِ توسعه در کشور باید بخشی از نقشهی تحقق دولت اسلامی باشند؛ یعنی در ضمن اینکه مشکلات کشور را ملاحظه میکنند باید به این سمت حرکت کنند که دولتسازی را محقق نمایند. در پاسخِ اول به صورت مفصل بحث نمودهایم که اولاً مراد ما از دولتسازی چیست، اینها را مجمل نگذاشتهایم. اینکه دولتسازی چگونه اتفاق میافتد را نیز بحث کردهایم. در تعریف دوم گفتهایم که نظام برنامهریزی کشور باید نظامات اجتماعیِ منجر به هدایت را طراحی کند. یعنی ما به یک سؤال دو جواب دادهایم. نتیجه نظم اجتماعی باید هدایت باشد. برنامههای توسعه باید بحث کنند که اینِ نظم اجتماعیِ منجرِ به هدایت چه زیرساختها و ابعادی دارد و گام اولِ آن چیست. این نیز پاسخِ سؤال دوم است. ما به سؤال دوم، دو پاسخ دادهایم. بنده در گفتوگو با پایگاه 598 در شهر قم در جواب سؤال دوم پاسخ مبتنیِ بر سیر تکامل انقلاب را مطرح کردم. در گفتوگوی با مهر پاسخ دوم را توضیح دادم. این مباحث وجود دارد و بعداً میتوان به آنها رجوع کرد. ما در سؤال دوم و پاسخِ آن به این نتیجه رسیدهایم که نظام برنامهریزی کشور باید دولتسازی کند.
پس از این مباحث، سؤال سوم مطرح میشود؛ نقطه آغاز دولتسازی کدام است؟ دولتسازی از کجا آغاز میشود؟ ما در پاسخ به سؤال سوم بحث کردهایم که نقطه آغاز دولتسازی - من خواهش میکنم با توجه به اینکه از این لحظه مباحث به سمت کاربردیشدن شیب پیدا میکنند توجه بیشتری بکنید- کشف، تبیین و رفع عدم توازنهای فرهنگی است. این پاسخی است که ما به سؤال سوم دادهایم.
اما عدم توازنهای فرهنگی چیست که توجه به آن، دولتسازی را بسط میدهد؟ شما میدانید که در ادبیات توسعه اصطلاحی مطرح است که میگوید: کشورِ ایران دچار عدم توازن است، یا اینکه ما در فلان بخش دچار عدم توازن هستیم. اگر ادبیات توسعه را خوانده باشید - چه مقالات و چه کتابهای آنها- از اصطلاح عدم توازن یا اصطلاح مقابلِ آن یعنی تعادل بسیار استفاده میکنند. حتماً در مباحث، بحث تعادل اجتماعی را دیدهاید. به عنوان مثال همین کینز -که شما نظریات او را در دانشگاهِ امام صادق علیه السلام میخوانید- تعادل عمومی را با مکانیزمِ قیمتها بحث کرده است. نئوکینزیها نیز تغییراتی به آن دادهاند و شما مثلاً نظریات منکیو را میخوانید. پایهی بحثِ خود را تعادل عمومی قرار دادهاند. چه چیزی عدم توازن است؟ چه چیزی منجر به تعادل میشود؟ وقتی مکاتب توسعه - خصوصاً نئوکینزیهای- را بحث میکنیم متوجه میشویم که آنها اقتصاد را به عنوان پایهی تعادل جامعه تعریف میکنند و هر امرِ متعارض با اقتصاد را امر نامتوازن مینامند. به عنوان مثال گفته میشود که - در همین گفتوگوهای منجر به برجام این مطلب زیاد تکرا میشد- روابط بینالمللِ ما با بخش اقتصاد نامتوازن است. اگر دقت کرده باشید اصطلاح رسانهای نیز مطرح شد مبنی بر اینکه تا به حال اقتصادِ ما به حوزه سیاست خارجی یارانه میداده است ولی حالا باید کاری کنیم تا حوزه سیاست خارجی به حوزه اقتصاد یارانه بدهد. البته نرمش قهرمانانه اتفاق افتاد و ما فهمیدیم که این تئوری بر روی کاغذ بود و با اینکه ما انرژی هستهای را به صورت کامل تحویل دادیم و به یک عروسک تبدیل شد اما اتفاقی نیفتاد. به هر حال شاهد مثال بحث ما این است که آنها میگویند حوزه سیاست خارجی با حوزه اقتصاد نامتوازن است، پس باید حوزه سیاست خارجی را با اقتصاد هماهنگ کنیم. یا اینکه میگویند نظام آموزشی یک کشور اگر نتواند کارآفرین تربیت کند، نامتوازن محسوب میشود و در آن عدم توازن وجود دارد. آنها میخواهند حوزه آموزش را نیز با حوزه اقتصاد هماهنگ کنند. یا اینکه میگویند اگر کشوری میخواهد توسعه پیدا کند بخش قوانین این کشور باید با اقتصاد هماهنگ شده و بخش اقتصاد را پشتیبانی کنند. لذا بحث به این سمت میرود که قوانین یک کشور را با حوزهی اقتصاد متوازن کنند. تا جایی که اخیراً گفتهاند لیبرالیسم از لوازم توسعه است. معنای روشن این سخن آن است که نظام حکومتیِ یک کشور هم باید در خدمت بخش اقتصاد قرار گیرد. این اصطلاح در جریان توسعهگرا رواج دارد و وقتی میگویند کشور دچار عدم توازن است مراد آنها دقیقاً امورِ ناهماهنگِ با بخش اقتصاد جامعه است. اقتصاد را محورِ اداره جامعه معرفی کرده و هر آنچه که در تعارض با بخش اقتصاد است را نامتوازن میدانند. حالا چون دوستانِ دانشگاه امام صادق علیه السلام اهل فضل هستند میدانند که بعدها جریان توسعهگرا اصلاح قرائت دینی را مطرح میکند. چرا؟ چون میگویند اگر اعتقادات انسانها، اقتصادبنیان و اقتصادمحور نباشد، این انسانها در بخش اقتصاد تحرک زیادی نمیکنند و لذا ارزش افزوده و تولید ناخالص ملیِ این کشور به چالش کشیده میشود. اشتهای آنها زیاد است و بعداً حتی اصلاح قرائت دینی را نیز مطرح میکنند. برخی از آنها به تصریح گفتهاند که به دنبال واتیکانیزهکردن قم هستند تا نهایتاً یک شبکه ماهوارهای در اختیار علما قرار دهند و نمازخواندن و مسألهگفتن آقایان پخش شود ولی توسعهگرایان کار خود را بکنند. به هر حال عدم توازنهایی که آنها میگویند از جایی شروع شده و در نهایت به این میرسد که ما باید در دین بدعت ایجاد کنیم. من به زبان لُری خودمان میگویم؛ باید دین را دست زده و کم و زیاد کنیم تا کشور توسعه پیدا بکند.
ما در مقایسه با این اصطلاح، اصطلاح دیگری را مطرح کرده و گفتهایم کشف عدم توازنها باید به محوریت هدایت در جامعه باشد. هدایت، بنیان اداره جامعه است و هر آنچه در تعارض با هدایتِ جامعه باشد یک امر ناهمانگ و ناموزون محسوب میشود. در واقع اصطلاح عدم توازنهای فرهنگی - به این معنایی که عرض کردم- را در مقابل اصطلاح عدم توازنهای اقتصادی بحث کردهایم. لذا اگر نیروهای انقلاب بتوانند حتی در یک حوزه یک امر نامتوازنِ با هدایت جامعه را شناسایی کنند -یعنی هدایت جامعه را پایه تعادل قرار داده و امور نامتوازن با آن را شناسایی کنند- اتفاقی که میافتد این که توانستهاند دولتسازی را از آن نقطه آغاز کنند. حالا اگر جریانی 10 نامتوازن فرهنگی را شناسایی کرد به این معناست که دولتسازی را از 10 نقطه شروع کرده است. چون در تعریفِ دولتسازی گفتهایم: دولتسازی به معنای تغییرٍ نظامات اجتماعیِ منجر به هدایت است. شما سؤال میکنید تعریف شما از دولتسازی چگونه اتفاق میافتد؟ پاسخ میدهیم خیلی پیچیده نیست؛ همینکه شما یک نامتوازنِ فرهنگی را شناسایی و تبیین کرده و برای حل آن راه حل ارائه بدهید تغییر را شروع کردهاید. البته شروع دولتسازی از اینجاست و در تکامل خود باید به کشف نظامی از نامتوازنها برسیم. پس سؤالِ سوم و جواب آن را توضیح دادیم. اگر کسی از نقشه راهِ ما بپرسد شما میگویید نظام برنامهریزی کشور باید دولتسازی بکند ولی دولتسازی چگونه اتفاق میافتد؛ ما پاسخ میدهیم: جناب آقای سازمان مدیریت! شما در مطالعات صِفر خود با مدلی که به شما پیشنهاد میدهیم به سمت کشف عدم توازنهای فرهنگی در کشور حرکت کنید.
من زیره به کرمان نبرم، خود شما میدانید که فرهنگ، بطن تمام امور است. راجع به فرهنگ سه قرائت وجود دارد؛ برخی میگویند فرهنگ، خدمهی اقتصاد است، این دیدگاهِ جریان توسعهگراست. برخی میگویند فرهنگ در کنار اقتصاد و سیاست جزئی از جامعه میباشد. ولی نظریه صحیح این است که فرهنگ، بطن تمام امور است. لذا وقتی میگوییم عدم توازنهای فرهنگی را شناسایی کنید، باید بدانید که عدم توازنهای فرهنگی در حوزه اقتصاد نیز قابل بحث میباشند، چون اقتصاد، آثار فرهنگی دارد. عدم توازنهای فرهنگی در حوزه سیاست خارجه نیز قابل بحث است. فرهنگ، جزئی در کنار سایر اجزاء جامعه نیست؛ بلکه میوهی باقی اجزاء جامعه میباشد. لذا اگر ما مثلاً نظام و مجموعهای از عدم توازنهای فرهنگی را در بخش اقتصاد شناسایی کنیم -یعنی به صورت مشخص بگوییم در حوزه اقتصاد این ده مسأله مثلاً مدل تجمیع سرمایه، ضد فرهنگ اسلامی ما هستند- به سمت اقتصاد مقاومتی و بازتعریف یک نظام اقتصادیِ جدید حرکت کردهایم که به هدایتِ جامعه کمک میکند. اینها بحثهایی است که در سؤال و جواب سوم مطرح میباشد.
از دل سؤال و جواب سوم، سؤال و جواب چهارمی خارج میشود. سؤال و جواب چهارم چیست؟ عدم توازنهای فرهنگی را چگونه تشخیص دهیم؟ این یک سؤال است. در پاسخ به این سؤال دو راه حل وجود دارد و شما به عنوان یک نخبه باید یکی از این دو راه را نتخاب بکنید. جمعیتی میگویند: عدم توازنهای فرهنگی را به صورت تجربی و عرفی شناسایی کنیم. به عنوان مثال بنده در حوزهی مشاورهی خانواده ده سال تجربه دارم و حالا نماینده مجلس میشوم و تجریات خود را به قانون تبدیل میکنم تا این مشکلات حل شوند، این یک نسخه است.
نسخه دیگر میگوید -ما در نقشه راه از این نسخه دفاع کردهایم- عدم توازنهای فرهنگی را ذیل نظریات بخشیِ الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت شناسایی کنید. اگر به حافظهی کوتاهمدت خودتان رجوع کنید -البته اگر چیزی به اسم حافظه وجود داشته باشد، ما مجبور هستیم از این تحلیلهای رواشناسی استفاده بکنیم- ما در ابتدای جلسه بحثی را مطرح کردیم تحت عنوان اینکه در نقشه راه نظریات بخشیوجود دارد. از این نظریات بخشی برای کشف عدم توازنهای فرهنگی استفاده کردهایم.
به عنوان مثال نظریه «بهبود مستمر فضای حاکم بر نهادهای متکفل تربیت» امور نامتوازنِ فرهنگیِ در حوزه تربیت را نشان میدهد. نظریه «بنگاههای وقفمحور» امور نامتوازن در بخش اقتصاد - نامتوازن به تعریف عدم توازنِ فرهنگی- را نشان میدهد. با توجه به اینکه بعداً مجبور هستیم به اینجا بیاییم و با دوستان در دانشگاه امام صادق علیه السلام بحث کرده و کینز را نقد کنیم این مطلب را عرض میکنم کهدعوای اصلی ما با نظام سرمایهداری بر روی مدل تشکیل سرمایه است. "سرمایه چگونه تشکیل میشود؟" سؤال اول ماست. اگر ما توانستیم به مدل جدیدی از تشکیل سرمایه برسیم نظامات اقتصادی ما مقاوم میشوند. نمیتوان برای نقد نظام سرمایهداری از مدل توزیع شروع کرد. من در دانشگاه امام صادق علیه السلام بر روی این نکته تأکید میکنم که نمیتوان الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت را از مدلِ اصلاح الگوی مصرف شروع کرد، نقطه شروع آنجا نیست؛ بلکه نقطه شروع، مدل تشکیل سرمایه است. شما تشکیل سرمایه به محوریت تحریک حرص را میپذیرید یا نه؟ اگر پذیرفتید [در حقیقت] کفر را قبول کردهاید. چون در روایات ما آمده است حرص پایه دوم کفر است. (کلینی، محمدبنیعقوب؛ الکافی، تهران، انتشارات اسلامیه، 1407ق، ج2، ص 289، ح 1) نمیتوان در جامعهی اسلامی به بهانهی تشکیل سرمایه حرص مردم را دائماً تحریک کرد. وقتی شما شبانهروز و در حالت ماکرو دائماً به مردم میگویید پول خود را بیاورید و در قبال این پول 20 یا 30% سود بگیرید، [حرص تحیرک میشود.] این اتفاق در معاملاتِ خُرد رخ نمیدهد بلکه افراد وقتی در شبانهروز و حتی در ماه رمضان و شب قدر!! به خانهی خود رفته و تلویزیون را نگاه میکنند تلویزیون میگوید: پولهای خود را بیاورید و در عوضِ آن به اندازهی کوه دماوند اسکناس جایزه بگیرید. نتیجه این کار چیست؟ این کار حرصِ مردم را تحریک میکند و زمانی که حرص تحریک شد، هدایت به چالش کشیده شده و کفر در مقیاس یک جامعه فربه میگردد. حالا ما یا این مدل تجمیع سرمایه را میپذیریم یا به سمت مدلِ تشکیل سرمایهی جدید میرویم، اگر این مدل را بپذیرید یک امر نامتوازن با هدایت رخ داده است. حال انشاء الله این مباحث باشد برای زمانی که میخواهیم منکیو را -که شما کتابهای او را میخوانید- نقد بکنیم. پس بنابراین باید ذیل نظریهی «بنگاههای وقفمحور» به سمت کشف عدم توازنها حرکت کنیم.
یکی از حاضرین: حاج آقا! ببخشید ...
حجتالاسلام کشوری: اجازه دهید ساختار آخر را نیز عرض بکنم. بنابراین ساختار چهارم به ما میگوید عدم توازنهای فرهنگی باید ذیل نظریات بخشی کشف شوند.
پس از تبیین این ساختار به این بحث میرسیم که عدم توازنهای فرهنگی کشور کدام است؟ این مسأله را در ساختار پنجم بحث کردهایم. ما 20 مسأله را به عنوان عدم توازن بحث کردهایم که از این تعداد، 7 مورد را به مجلس ارائه داده و در قالب حکم برنامه برای آن راه حل دادهایم. بنده یکی از این احکام را عرض کرده و پس از آن یک نکتهی تکمیلی دیگر را بیان میکنم و سپس به حرفهای شما گوشفرا میدهم. پس ساختار پنجم پیرامون این است که عدم توازنهای فرهنگیِ حادّ کشور کدام است؟
اولین مورد از این عدم توازنهای فرهنگی، برابر بودن قوانین اشتغال بانوانِ و آقایان در نظام جمهوری اسلامی است. شما از طرفی میگویید ما میخواهیم هدایت را فربه کنیم ولی همه میدانند که تغییر نگرشها، رفتارها و گفتارها، در نهاد خانواده پایهگذاری میشود. اما با برابر دانستن قوانین اشتغال بانوان و آقایان به سمت هستهایکردن خانوادهها حرکت میکنید. پس این یک نامتوازن فرهنگی است. چگونه آن را رفع بکنیم؟ در گام اول بایستی قوانین اشتغال بانوان را تغییر بدهیم. حالا بحث خواهیم کرد که چگونه قوانین اشتغال بانوان را بنویسیم. مثلاً ما در حکم برنامه نوشته بودیم که سازمان مدیریت تا پایان سال دوم برنامه موظف است لایحهی قوانین اشتغال بانوان را به مجلس ارائه کند.
بعضیها میگویند این امر ممکن است برای دولت بار مالی داشته باشد ولی محاسبات ما نشان میدهد که این کار، بار مالی نداشته و بلکه سود هم دارد؛ زیرا در حال حاضر که خانوادهها دچار فروپاشی شدهاند دولت چهار نوع خرج میکند: 1. برای کنترل ناامنیهایِ ناشی از فروپاشی خانواده 2. خرج دیگر برای کنترل آثار سوء اجتماعی فروپاشی نهاد خانواده است 3. هزینه دیگرِ ما مربوط به آن است که انسانهایِ طلاقگرفته حال و حوصلهی کارکردن ندارند و بهرهوری آنها پایین است. 4. هزینهای نیز باید صرف این شود تا افراد طلاقگرفته سرحال بیایند و خانوادهی مجدد تشکیل دهند. ما در گفتوگو با آقای جلیلی به این جمعبندی رسیدیم که کشور چهار بار برای کنترل عوارض فروپاشی نهاد خانواده پول خرج میکند. خُب آقایانِ تدبیر! یک بار برای خانواده پول خرج کنید و از ابتدا اجازه ندهید تا نهاد خانواده دچار فروپاشی شود. بنده علیالمبنای خود آنها [و با محوریت اقتصاد] صحبت میکنم. در مجلس صدای آنها بلند شد که اگر قانونِ مرخصی زایمان را از 6 ماه به 9 ماه ارتقاء دهیم کارفرماهای ما ضرر میکنند. خُب برای رفع این مشکل به کارفرماها یارانه داده و اجازه دهید زنها وقت بیشتری را برای فرزندان و تربیت آنها صرف کنند. در اینصورت هم خود زنها آرامتر زندگی میکنند و هم برای جامعه فایده بیشتری خواهد داشت. یکبار یارانه میدهید و در عوض چهار بار خرج نمیکنید. اینها قابل محاسبه است؛ شما محاسبه کنید که چند میلیارد تومان برای کنترل عوارضِ فروپاشی نهاد خانواده خرج میکنید.
مباحث مطرح شده، پیوست الگوی پیشرفت اسلامی برای برنامه ششم به صورت پنج سؤال و پنج پاسخ بود. سؤال اول؛ اشکال اصلیِ نظام برنامهریزی کشور چیست؟ پاسخ ما این است که برنامهریزیِ توسعه، بوم و فرهنگ مردم ایران را ملاحظه نمیکند. سؤال دوم این است که؛ انتظار انقلاب اسلامی از نظام برنامهریزی کشور چیست؟ نظام برنامهریزی کشور باید دولتسازی را بسط دهد، نقشهی دولتسازی باید در برنامههای توسعهی کشور منعکس شود. سؤال سوم این است که دولتسازی اسلامی از کجا آغاز میگردد؟ از کشف، تبیین و رفع عدم توازنهای فرهنگی آغاز میشود. سؤال چهارم این بود که چگونه میتوان عدم توازنهای فرهنگی را شناسایی کرد؟ در پاسخ به این مسأله عرض کردیم که این کار از طریق نظریات بخشی «اولین نقشه راه الگوی پیشرفت اسلامی» انجام میشود. سؤال پنجم این است که مبتنی بر نظریاتِ بخشی الگوی پیشرفت اسلامی، عدم توازنهای فرهنگی حادّ کشور کدامند؟ عرض کردیم که مهمترین عدم توازن فرهنگی حاد کشور، برابر بودن قوانین اشتغال بانوان و آقایان است. البته اینکه متون درسیِ آموزش و پرورش نمیتوانند به نسل جوان ما - چه دختر و چه پسر- بگوید مفهوم خانواده چیست، خود یک عدم توازن فرهنگی است. این اجمالی از بحث ما بود.
من یک نکته پایانی عرض بکنم. نگرانیهای ما پیرامون برنامهی ششم فراوان است و گزارش همه نگرانیها در یک جلسه امکان ندارد ولی مهمترین نگرانی ما پیرامون برنامهی ششم -که در جاهای دیگر این مسأله را بیان کردهام- این است که برنامه ششمِ کشور نفوذ را قانونی میکند. در این رابطه چهار نوع نفوذ را میتوان تصویر کرد؛ نفوذ اول، نفوذ فکری و فرهنگی است. نفوذ دوم سیاسی، نفوذ سوم اقتصادی و نفوذ چهارم امنیتی است.
از نفوذ امنیتی شروع میکنم. مهمترین مصداق نفوذ امنیتی، مسألهی تراریختههاست.کارشناسانی که در حوزهی تراریختهها بحث میکنند راجع به مسأله تراریختهها سه زاویهی دید دارند؛ عدهای میگویند بیایید بحث کنیم که آیا تراریختهها را خودمان در داخل تولید نماییم یا وارد کنیم؟ آیا محصولاتِ مونسانتو یا راکفلر را وارد کنیم یا خودمان در کشور کشت کنیم؟ این یک زاویهی دید است. کارشناسانِ دیگری در کشور میگویند: دوگانهی صحیح در حوزهی تراریختهها این است که ما بگوییم: تراریخته مصرف کنیم یا محصولات ارگانیک؟ ما در مباحث پیوست الگوی ایرانی-اسلامی پیشرفت ضمن نقدِ دیدگاه اول و پذیرش دیدگاه دوم با نرمش قهرمانانه، یک سؤال جدید مطرح میکنیم؛ آیا اساساً تراریختهها سلاح به محسوب میشوند یا غذا؟ ما این نگاه را مطرح کردهایم. جناب آقای ظریف زمانی که در سازمان ملل پیرامون مسألهی کنوانسیون زیستی مذاکره میکردند، در اثنای مذاکرات و بعد از مذاکرات نامهای به دولت وقت فرستادند. ایشان در آنجا میگویند مسأله تراریختهها، سلاح کشتار جمعی است. شرکت مونسانتو یک شرکت همکار با سازمان سیا است و در دنیا کارهای امنیتی انجام میدهد. اصلاً تعریفِ شرکت، امنیتی است و جایزه جهانی غذا ذیل طراحیهای امنیتی در دنیا شکل گرفته که بعضی به اشتباه فکر میکنند جایزه جهانی غذا را فائو تعریف کرده است. کدهای دیگری نیز وجود دارد که در جلسات مفصل راجع به آنها صحبت میکنم. لذا به نظر ما اگر مسأله تراریختهها را با نگاه سوم بررسی کنیم شواهد قابل توجهی به دست میآید که این شواهد، گزینهی استفاده از محصولات تراریخته به عنوان سلاح توسط دستگاههای استکباری را تقویت میکنند. لذا این امر یک نفوذ امنیتی محسوب میشود و ما در سابقهی کشور ایران میدانیم که استکبار، اهل چنین کارهایی است. بنده در ایام تعطیلات نوروز توفیق یافتم و اوضاع استانِ کردستان در زمان جنگ جهانی را بررسی کردم. در زمان جنگ جهانی یک اتفاق و یک توافق نانوشته -یا شاید نوشته شده و ما بیخبر هستیم- بین انگلستان، روسیه و برخی از خوانین داخلی اتفاق افتاد که حاصل آن، کشتهشدن 10 میلیون ایرانی بود. استکبار در سابقهی خود نشان داد که اهل چنین کشتارهای جمعیای است. این امر را، هم نسبت به کشور ایران و هم نسبت به کشورهای دیگر مانند ژاپن و ویتنام انجام داده است. پس بنابر شهادت تاریخ، انگیزهی این کار را در حال حاضر نیز دارد. شواهدی که در بحثها بیان کردم - مانند همین دو شاهد مثال که الآن عرض کردم؛ یعنی جمعبندی جناب ظریف از مشروح مذاکرات- و شواهد دیگر به ما نشان میدهد که میتوانیم این گزینه را جدی بگیریم که تراریختهها اساساً سلاح محسوب میشوند؛ البته ممکن است برای اینکه حالتِ سلاحگونبودنِ تراریختهها مخفی بماند بعضی از محصولات تراریختهی خاص و کمضررتر را در تحقیقات قرار دهند. ظاهراً در بحثها بیان میکنند که بنابر یک مطالعاتِ خاص 70 یا 100 گونه از محصولات تراریخته را قانونی کردهاند. به هر حال امکان دارد بعضی از محصولات تراریخته [فایده داشته] باشند. اما شواهد جدّیای وجود دارد که این محصولات، سلاح هستند. حالا این مسأله که محصولات تراریخته در چه زمانی وارد ایران شدهاند، یک بحث جداگانه است. پیشنهاد بنده این است که در یک جلسهی دیگر مسألهی جایزهی جهانی غذا را بحث کرده و توضیح دهم که در کجا شکل گرفته و در حال حاضر در حال انجام چه کاری هستند و در وزارت کشاورزی این جایزه به چه کسانی داده میشود؟ وزیر محترمِ کشاورزی به کدام عضو از این مجموعهی بینالمللی جایزه داده است؟ نحوهی چگونگی برگزاری این جلسات چگونه میباشد؟ اینها را در آینده بحث خواهیم کرد. این یک مصداق برای نفوذ امنیتی است.
یک مصداق برای نفوذ علمی-فرهنگی عرض بکنم؛ همانطور که برادر عزیزمان قرائت کردند ما در برنامهی ششم بندی داریم مبنی بر اینکه دانشگاههای معتبرِ بینالمللی در طول سالهای اجرای برنامهی ششم، در کشور شعبه بزنند. ما در گفتوگوهای گذشته بیان کردیم که این بند، دو حیث دارد: یک حیث، امنیتی است؛ یعنی مصداقِ نفوذ امنیتی محسوب میشود؛ وقتی ما مشاهده میکنیم که در اثناء مذاکرات هستهای دانشمندان هستهای ما را شناسایی و بعد به شهادت رساندهاند، چرا دشمن نباید از دانشگاهی که مدیریت آن در دست خودش است برای شناسایی نخبگان استفاده نکند؟! از سابقهی دشمن میتوان این را استنباط کرد که احتمالاً بعد از یک دورهای که این دانشگاهها در ایران تأسیس شدند، جریانهای الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت و سایر دوستانی که در کشور در حوزههای مختلف فعال هستند شناسایی و در لیست ترور قرار گیرند. حالا از این موضوع که ممکن است عدهای بگویند شما بدبین هستید بگذریم. البته بنده معتقدم که این مسأله، عین خوشبینی و واقعنگری است.
حضور دانشگاهها در ایران و تبادل علمی به این شرط خوب است که مسألهی ملت ایران و مسائل مرحلهی دولت اسلامی -مرحلهای که ما در آن قرار داریم- به عنوان موضوعِ پایاننامه قرار گیرد و برای آن پایاننامه بنویسیم. ما در مجموعهرصدی که در طول سالهای گذشته از وزارت علوم داشتهایم هیچ نقشهای مبنی بر اینکه مسائل ملت ایران را به صورت منظم و مشخص لیست کند پیدا نکردهایم. حالا سؤال ما این است که این دانشگاهها بالآخره هنگام ورود به ایران چه مسألهای را در قالب پایاننامه و مباحثات علمی تحلیل میکنند؟ آیا مسألهی مردم ایران است؟ اگر مسألهی مردم ایران است به شرط کنترل مسائل امنیتی شاید تأسیس دانشگاهها را بپذیریم اما اگر اینگونه نیست نتیجه آن گسترش فضای ترجمهای در کشور خواهد شد. یعنی در کشور حرفی زده میشود که با بومِ مردم ایران و مسائل ما همخوانی ندارد. درست مانند نظریهی سیاست خارجی توسعهگرا که مطرح، تئوریزه و تبدیل به برجام شد اما مسائل اقتصادیِ مردم ایران را حل نکرد. این، مصداقِ نفوذ علمی-فرهنگی است.
مسأله قراردادهای نفتی -که در حال نوشتهشدن است- مصداق نفوذ اقتصادی میباشد. بنده فعلاً این را شرح نمیدهم زیرا قصد استفاده از محضر دوستان را دارم.
در مسألهی نفوذِ سیاسی نیز دوستان به سمت واگذارکردن اختیاراتِ حکومتی به نهادهای مدنی حرکت کردهاند. مراد من، بند اول ماده 19 [لایحهی احکام برنامهی ششم] است. در آنجا بیان شده در دادن مجوزهای فرهنگی تسهیلسازی شود. این امر دو حیث دارد؛ دوستان در مصوبهی کمیسیون تلفیق یک حیث این مسأله را اصلاح کرده و بیان نمودهاند که مجوزهای فرهنگی میتوانند تسهیل شوند ولی به قید قانون و شرع. این متنی که حضرت آقای مصباحیمقدم و دوستانشان نوشتهاند مادهی 19 را به قیدِ قانون و شرع تخصیص زده است ولی به نظر ما قضیه، پیچیدهتر از اینهاست که با یک قید حل شود. دعوا، دعوای شکلدادن به جامعه و نهادهای جامعهی مدنی در ایران است که جزء لوازم لیبرالیسم و توسعه دموکراسی به نحو غربی است. لذا ذیل این ماده میخواهند اختیارات سیاسی حکومت را به نهادهای مدنی دهند. این نکتهای که بنده عرض میکنم دقیق است و لذا به نظر ما علاجی که آقای مصباحیمقدم و کمیسیون تلفیق کردهاند نتوانسته مسأله را حل کند. اگرچه به قول آقای مصباحیمقدم زحمت دوستان نیز هباءً منثوراً شد؛ زیرا مجلسِ بعد قانوناً تکلیفی ندارد تا از کارهای کمیسیون تلفیقِ مجلسِ قبل استفاده کند، خودِ مجلس جدید باید کارهایی را انجام دهد. بنابراین این نیز مصداق نفوذ سیاسی است که البته مصادیق دیگری نیز دارد ولی وقت جلسه اجازه نمیدهد تا به آنها بپردازیم. لذا در یک جمله باید بگویم: برنامه ششم کشور، نفوذ را قانونی میکند و این امر، بسیار مهم است. خصوصاً بخشی که راجع به نفوذ سیاسی عرض کردم. در مورد دانشگاه این مسأله نیز مطرح شده که میخواهند دانشگاهها را به بخش خصوصی و بنیادهای خیریه واگذار کنند. از زمان آغاز این دولت دوستان به صورت چراغخاموش تلاش کردند تا اختیاراتِ حکومت اسلامی را به نهادهای مدنی واگذار کنند، این، معنای نفوذ سیاسی است. لایههای عمیق دیگری از نفوذ در برنامهی ششم وجود دارد که ان شاء الله در جلسات دیگر آنها را شرح خواهم داد. از اینکه عرایض برادران کوچکتان را گوش کردید تشکر میکنم.
و صلی الله علی سیّدنا و نبیّنا ابیالقاسم محمد صلی الله علیه و آله و سلّم
- ۹۵/۰۶/۲۶