بسم الله الرحمن الرحیم
دومین نشست «بررسی ابعاد سیاسی، امنیتی، پزشکی و نظری محصولات تراریخته»در در تاریخ 4/7/1396 در محل تالار سوره حوزه هنری شهر اصفهان برگزار گردید و در این نشست حجت الاسلام علی کشوری و استاد اصغر طاهر زاده سخنرانی کردند. متن کامل سخنان استاد اصغر طاهر زاده را در ادامه بخوانید:
بسم الله الرحمن الرحیم. من به صورت تیتروار همین بابی را که حاجآقای کشوری باز کردند را بر روی آن حرف خواهم زد؛ و آن قسمت تصرف ژنومی در موجود است. این بحث را بسیار کلی عرض میکنم بقیهاش را خودتان مطالعه فرمایید. همه شما میدانید که این بدن در نگاه نفسشناسی و معرفةالنفس توسط نفس ناطقه تدبیر میشود، قرآن هم همین را میفرماید: «الله یتوفی الانفس حین موتها» یعنی خدا انسان را هنگام مرگ میگیرد «و آلتی لم تمت حین منامها» مهم اینجاست، علامه مطهری یک کتاب کوچک راجع به معاد دارند همین یک آیه را آنجا بحث میکنند میگویند وقتی میفرماید «یتوفی الانفس» انسانها را میگیریم در صورتی که بدنشان را که نمیگیرد، میفرماید «توفی» یعنی همهاش را میگیریم. ایشان بسیار سریع نتیجه میگیرند که همهٔ ما غیر از بدنمان هستیم، ما با یکدیگر در این موضوع میتوانیم سریع کنار بیاییم. اگر مسئله روشن شود که منِ ما غیر از تنِ ماست و حقیقتِ ما همان منِ ماست و منِ ما نفس ناطقهٔ ماست، [سؤال میشود که] این بدن نقشش چیست؟ یکی اینکه ابزار ماست برای آنکه ما را به حوائجمان برساند، دیگر اینکه وسیلهٔ فعلیتیافتن بالقوههای ماست. این بحث بسیار خوبی در جلد هشتم و نهم اسفار است، مرحوم ملاصدرا بسیار خوب این را نشان دادهاند. حتماً میدانید که بحث معرفةالنفس قبلاً جزو طبیعیات بوده است، بعد از آن بود که صدرا آن را جزو الهیات آورد. مسئله طبیعیات ما در این مسئله باید حل شود، من خیلی عجله دارم زود بحثم را از این گونه مباحث درآورم. فقط نیاز است شما با من در این قسمت اول همکاری کنید تا با هم راحت کنار بیاییم: حقیقت ما تن ما نیست و تن ما وسیلهای است که بالقوههای ما بالفعل شود. این بسیار مهم است و در حرکت جوهری بسیار مورد بحث قرار گرفته است: آنجا میگوید چون ماده، عین حرکت است و چون نفس متعلق به بدن است، با حرکت بدن -چون نفس به بدن تعلق دارد- قوههایش به فعل تبدیل میشود. اینجا بحث ما بسیار جدی میگردد: پس اگر بدن ما بدن خوبی نباشد، ما چگونه بالقوههایمان را به فعل تبدیل کنیم؟ من بعد از اینکه این بحث را در یادداشتم باز کردم که نفس، بدن را تبدیل میکند یعنی بدن، ابزاری است که میخواهد با آن به جاهایی برسد.
حالا بحث سومی پیش میآید: راز اینکه برخی مواقع قسمتی از بدن فلج میشود یا حتی جنین سقط میشود چیست؟ در این دوره جنینی این نفس به این جنین متعلق میشود و به تبدیلکردن آن شروع میکند. ما خودمان در دوره جنینشناسی دیدهایم: خیلی عجیب است که روح دارد بدن را به شکلی که میخواهد میسازد؛ برای همین هم گرگ، بدنش را مثل بدن آدمی نمیسازد چون روح گرگ، گرگی است. لذا بدنِ مناسب گرگبودنش میسازد، چنگال برای بدنش درست میکند. انسان، روحش انسانی است؛ این تعلق روح به بدن، بدنی که میسازد، بدن مناسب روح میسازد. حالا اگر این بدن جواب ندهد، هرچه میخواهد ناخن بسازد کلسیم و کتین نباشد، هرچه میخواهد این فک را بسازد –فک من و شما مثل فک میمون که نیست- این فک چون کلسیم ندارد جلو نمیآید. دیدهاید برخی بچهها چونههایشان عقب است، چون مادرشان کلسیم مناسبی نخورده است. حال اگر خیلی کلسیم ندهد [رحم، بچه را] رها میکند و میگویند بچه سقط شد. سقط یعنی چه؟ یعنی روح مناسبِ بدنی که میخواست نتوانست بدن بسازد. گاهی بچه [از رحم مادر] فلج میشود یا بعداً فلج میشود. روحتان باید این دست شما را تدبیر کند؛ باید شرایط طبیعی به گونهای باشد که بتواند این پنج انگشت را جمع کند؛ حالا اگر نه! هرچه بخواهد این کار را بکند دست شما خراب شده باشد یعنی [روح] نمیتواند تدبیر کند. لذا روح این عضو را رها میکند. یعنی چگونه در آنجا کل بدن مورد سقط واقع شد؟ در اینجا هم این سقط خاص وارد میگردد. یعنی این عضو را رها میکند. شما میگویید چگونه شد؟ به علت این است که شما امکان تدبیر را به روح ندادید. بگذارید یک مثال بزنم تا ملموستر شود: شما دیدهاید برخی زخمها کهنه یا مزمن میشود، دقت کردهاید وقتی زخم شد خودِ روح، آن را به روشهای مختلف تدبیر میکند و زخم را بهبود میبخشد؛ حال قبل از آنکه کامل خوب شود شما دوباره زخمیاش کنید! اینبار کمی دیرتر خوب میشود. اگر برای دفعه اول در همان لحظه شروع به بهبود میکرد الان دو سه روز صبر میکند. اگر دوباره آنجا را زخم کنید باز کمی دیرتر؛ ولی اگر خیلی سربهسر آن زخم بگذارید، دیگر نفس، آن زخم را رها میکند و میگوید ما را یارای این کار نیست یعنی نفس عقب مینشیند. این مثال بیماری یا زخم مزمن برای آن است که روح میدان اعمال تدبیر نیاز دارد. حالا چرا اینقدر روی اینها دارم بحث میکنم؟ میخواهم برسم به اینکه اگر شما بدن مناسب تدبیر را در اختیار روح قرار نگذارید، روح به شکلهای مختلف به مشکل میافتد. نمیدانم چقدر حواس شما هست که وقتی قرآن قسم میخورد «و نفسٍ و ما سوّاها» سوّا میدانید یعنی چه؟ یعنی فوق تعادل «فاذا سَوَّیتُه و نَفَختُ فیه من روحی» وقتی من این بدن را از همه مزاحمها و موانع به تدبیر ساختم تازه چکار میکنم؟ «نَفَختُ فیه من روحی» بعد اینجا میفرماید «فاذا سَوَّیتُه» و آنجا میفرماید «و نفسٍ و ما سوّاها» قسم به این نفس و این اندازه خوشگلی! بنابراین تمام نفسهای انسانها زیباترین هستند. چرا یک بچه به صورت اتفاقی زشت میشود؟ میدان نشاندادن نفس در بدن را به این بچه در دوران جنینی ندادهاند. اینکه میگویند فلان غذا را بخورید مادر استراحت کند و شوهر سربهسر مادر نگذارد، میگوید برای اینکه فرزندشان خوشگل میشود. خوشگلی چه شکلی است؟ شکلهای مختلف دارد اما همه در نهایت قشنگ میشوند ولی حالا اینها داستانی دارد. این اولین عرض من است تا اینجا که گفتم پس ما بدنِ مناسبی میخواهیم! واقعاً خیلی حیف است که ما در جهان اسلام، نمیدانم چرا بچههای مذهبی ما بر روی میدان تدبیر بدن جدی نیستند. روزهگرفتن، پرهیز و ورزشکردن بسیار به این کار میآید. این بدن باید بتواند مدبرش را خوب حاکم کند. یک طرف بحث این است که شما اعتقاد دارید نظام عالم را حکیم خلق کرده است. یعنی چه؟ اینکه نظام احسن است. یعنی چه؟ یعنی زیباترین شکلی که ممکن بوده این نظام شکل بگیرد ساخته شده است. عین بدن است؛ اگر ما نگذاشتیم خدا عالم را تدبیر کند این تقصیر ماست. اما اصل قضیه این است -که این مبانی ماست- که خدای حکیم، خالق این عالم است و چون خدای خالق حکیم است پس این نظام احسن است. حال اگر نظام احسن شد ما باید نظام را بر اساس نفس امارهمان تغییر بدهیم یا باید خودمان را بر اساس نظام احسن تغییر دهیم. به نظرم داریم حرفی جدی با هم میزنیم. من نمیخواهم وارد حاشیه بشوم که امروز عجیب است که امروز در دنیا این سیصد چهارصد سالهٔ اخیر، جدی نشستهاند روی این فکر میکنند که ما چرا روی مسئله مبانی انسانی کمتر با مردم حرف میزنیم. اصلاً این منحنیای که غرب در دوره قرن نوزدهم چکار کرد، قرن بیستم چکار کرد، تا اواسط قرن بیستم چه کرد، علوم انسانی که آوردند چه بود، این اواخر دیدند دارد به هویتشان ضربه میخورد. به قول این آقای هودر لی درمان از همانجایی شروع میشود که فاجعه شروع شده است. حالا آنها از این سم و امثالهم میخواهند کنار بروند، بحثهای ارگانیک دارند مطرح میکنند ولی ما هنوز حواسمان نیست. روی این مسئلۀ نظام احسن خیلی باید جدی باشید! چون مبانی شماست. اگر نظام احسن شد پس ما باید خودمان را نسبت به نظام احسن تغییر بدهیم تا رابطه درست برقرار شود. حالا جمع بحثم چه میشود؟ اینکه شما در نسبت غذایی که نظام احسن ایجاد کرده است باید خودتان را وارد کنید. ما چه غذایی باید بخوریم؟ دوباره از اول بحث را یادتان نرود. گفتیم ما باید این بدن را تدبیر کنیم، باید غذایی به آن دهیم که فلج نشود و قهر نکند. اگر ما مطابق نظام احسن با این بدن برخورد نکنیم و به آن غذا ندهیم، نفس قهر میکند. من در اینجا خیلی میتوانم خدمت شما عرایض داشته باشم، اینجا «فلینظر الانسان الی طعامه» را ساده نگیرید! میگوید حواست باشد! شما امتحان کنید: مگر شما ندارید که معدهٔ پُر چراگاه شیطان است؟ این چه میخواهد بگوید؟ یعنی اگر شما غذای مناسب به آن ندهید، وهم میآید و شیطان از طریق وهمیات وارد میشود. اگر غذای مناسب به آن ندهید قوهٔ واهمه وسط میآید. اگر قوهٔ واهمه وسط آمد بدن خراب شده و انسان فاسد میشود. در آن روایت دیگر داریم «ساجداً و جائعاً» در حدیث قدسی معراجی داریم که یا احمد! هیچوقت بندهای به من نزدیک نیست بیش از آن وقتی که «جائعاً و ساجداً» این گرسنگی، گرسنگی از پا در افتادن است یا گرسنگیای که ما پرخوری نکرده باشیم، تا روحمان مشغول پرخوری شود! بنده [در جای خودش] راجع به بحثهایی که درباره روزه عرض شده است، یک بحث آماری کردهام، یک مثال از آن مباحث را عرض میکنم. دقت بفرمایید! شما اگر سیصد گرم غذا نیاز داشته باشید، و این را بدهید به بدنِ خود، سریعاً جذب میکنید، سیر میشوید و میتوانید زندگیتان را ادامه بدهید. اما اگر به جای سیصد گرم، ششصد گرم غذا به بدنتان بدهید، 150 گرم به بدنتان غذا دادهاید. چرا؟ زیرا 150 گرم از آن سیصد گرم اولی صرف چه چیزی میشود؟ [صرف] هضم آن سیصد گرم میشود. برای همین پُرخوری میشود. [البته] خیلی دلم میخواهد روی این مطالب [بیشتر] بحث بشود. پرخوری برای این است که به خونمان مناسب انرژیای که به مواد قندی و غیره نیاز دارد چیزی انتقال ندادهایم. لذا همان جا در معده نابودش کردهایم. [بنابراین] ما در این مساله که نظام احسن الهی غذای مناسبی برای ما فراهم کرده است باید جدی باشیم. [مسأله] آنچه خدا به ما هدیه داده است، میباشد. [حال] چقدر شما ملاک میخواهید برای این بحث، که به جای آنچه خدا به ما داده است و باید از آن راضی شویم، گفتهایم، نه! با نفس امارّهمان عالم را تغییر میدهیم. شما یک وقت با عالم تعامل میکنید، کود غیر شیمیایی میدهید به طبیعت، یعنی آن را میپرورانید؛ مانند من. اگر من ورزش کنم، دستم قوی میشود، ولی اگر آمپولهایی زدم که دوپینگ شود، این دیگر قوی نمیشود، اسقاط میشود. لذا بعد از مدتی برخی ورزشکارها را حتماً دیدهاید که فلج میشوند. ما قبول داریم که خداوند به ما استعدادی داده است که بنیانهای عالم را بپرورانیم. ولی چقدر فرق است که ما استعدادها را بپرورانیم، یا اینکه بیاییم به جای تعامل با طبیعت، به طبیعت تجاوز کنیم. بنده متأسفم که دارم مثال میزنم؛ شما خودتان مطلب را زود فرا میگیرید. شما تفاوت چاه عمیق با قنات را مطالعه کردهاید: از آنجایی که رشته من زمینشناسی است مقداری در این زمینه درس خواندهام. شما میدانید یکی از درسهای مهم ما قنات و تفاوت آن با چاه عمیق بوده است. شما در قنات میآیید آن آبی که طبیعت به طور طبیعی به شما میدهد را برای مزرعه جهت میدهید. اما در چاه عمیق آبهایی که باید زیر زمین بماند تا زمین را نگه دارد و جلوی فرسایش زمین را بگیرد، آنها را از دلِ زمین بیرون میکشید. نتیجه این کار چه میشود؟ نتیجهاش این میشود که الآن، شما با بحرانهای متعدد و متفاوتی مواجه هستید. تنها یکی از آن بحرانها، که خودشان میگویند این است که: 60% چاههای عمیق ما، به جهت نیتراتهایی که دارد خطرناک شده است. بنابراین وقتی شما با کودهای غیر شیمیایی کار میکنید، به همین میزان آب برایتان کافی است. ولی وقتی به این وسعت آب دارید، به همین وسعت کود میخواهید. لذا مجبورید کودهای نیترات را بیاورید. زیرا بحثی که الان در کشور ما مطرح است این است: 60% چاههای ما خطرناکاند، 20% چاههای ما هم مفیدند. لذا 30% چاههای ما که خطرناک هستند، باید آبِ آن 20% را برداشته، به این 30% تزریق کنیم تا آبی بشود که بتوانیم با آن کشاورزی انجام داد. حال سؤال این است که چرا چنین اتفاقی افتاد؟ به خاطر اینکه بشر به جای اینکه با طبیعت تعامل کند، این نظام احسن را قبول نکرد. جمله فرانسیس بِیکن است که میگوید: به ما دروغ گفتهاند که باید با طبیعت تعامل کرد، امروز روز تغییر طبیعت است. بت تعامل با طبیعت، یک بت بود. لذا به همین خاطر هم است که به او پدر مدرنیته خطاب کردهاند. اما حالا چرا دارم این مطالب را سریع میگویم، زیرا به یک کلمه میخواستم برسم -که طبق فرمایش آقای کشوری- چرا ما باید میزان ژنتیک طبیعت را بهم بزنیم. حالا آقایان میفرمایند از لحاظ تجربه باید بدانیم درست است یا خیر. نه! ما از نظر مبانی خودمان میگوییم حتماً کار غلط است. اینها نیامدهاند، دست انسان را [در مثالی که بیان شد] قوی کنند، بلکه آمدند تصرف کردند و نظام عالم را بهم ریختند. تغییر ژنوم این عالم یعنی آن سیکلِ طبیعت که با این سرعت میچرخد را زیادتر میکنیم؛ در این صورت به قول ایشان همه این سیستم بهم میخورد. ما یک قاعده داریم که آیا بالاتر از حکیم اگر کسی سخن بگوید سخنش حکیمانهتر است یا جاهلانه!؟ خدا رحمت کند امام را، ایشان در شرح فصوص الحکمشان بحث خیلی خوبی دارند. در آنجا میگویند فلانی به من گفته که در خواب به من شیر رسید و پیامبر شیر را هم به حکمت معنی کردهاند، سپس گفتم، زیادیاش را به من بدهید. امام در آنجا میفرمایند به او گفتم: بالاتر از حکمت جهل است. یعنی [این مسائل را] زیادی بزرگش نکنید. بحث ما این است که حکیم مطلق، این عالم را خلق کرده است. شما اگر از نظام حکیم مطلق بیرون بیایید و بخواهید حاکم شده و بهم بزنید، حتماً بشر را به اختلال میاندازید. لذا به نظرم خیلی نیاز نیست آن بحثهای تجربی را هم انجام بدهیم. اگرچه قول ایشان درست است که بایستی با پوزیتیویستها تجربی بحث کرد. اما بنده شاهدی هم از آیه قرآن میخوانم و إنشاءالله بحثم را به اتمام میرسانم. آیه 119 سوره مبارکه نساء مشهور است. خداوند متعال در آنجا حرف شیطان را نقل میفرماید. بیان میفرماید که شیطان آمد با من درگیر شد و گفت: لَأُضِلَّنَّهُمْ. خدایا! من اینها را منحرف میکنم، برایشان آرزوسازی انجام میدهم، به آنها فرمان میدهم. تا کجا؟ تا فَلَیُغَیِّرَنَّ خَلْقَ اللَّهِ. شیطان میگوید کاری میکنم، که حتماً آنچه را خدا خلق کرده است، تغییر بدهد. قرآن جلوی ما گذاشته است که اگر شما بخواهید نظام الهی را تغییر دهید روح این کار، شیطانی است. شما حالا بعداً بروید این آیه 119 را از تفاسیر نگاه بیاندازید. قرآن کریم در ادامه میفرماید: وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبیناً. حال سؤال پیش میآید که چرا خداوند متعال آخر آیه میفرماید «مبینا»؟! میخواهد بگوید اگر کسی حاکمیت شیطان را بپذیرد بسیار ضرر کرده است. ممکن است بگویید که درست است خیلی ضرر کرده است ولی بشر این را نمیداند. در جواب میگوییم، خیر! میداند. نظام الهی در مقابل نظام شیطانی است. پس چرا فرمودند «مبینا»؟ یعنی خیلی روشن است، اگر شما از نظام الهی خارج شوید و بخواهید تغییراتی ماورائی برای این نظام قرار بدهید [روح شیطانی پیدا کردهاید.] لذا -دوباره دقت کنید– ما در نظام طبیعی خودمان مانند قنات، هیچ کاری انجام نمیدهیم؛ تنها به این آب جهت میدهیم. اما در مقابل اینها می گویند دخالت میکنیم. جهت دادن به آب تا دخالتکردن [در آبهای زیرزمینی] بسیار متفاوت است. آبهای زیرزمینی برای زمین بسیار نیاز است، به شرط اینکه آنها را به روی زمین و محیطها نیاوریم تا آنها را بهم بزنیم. به اصطلاح می گویند باید اکوسیستمها را بهم بزنیم. [یا در آیه دیگری از قرآن کریم] در سوره مبارکه بقره داریم که «خَلَقَ لَکُم ما فِی الأَرضِ جَمیعًا» میفرماید هر آنچه بر روی زمین است برای شما خلق کردهام. یعنی آنچه در زمین است برای شما کافی است؛ إلا اینکه ما میلهایمان را سرکش گردانیم. نمیدانم آن جایی که بنده سریع از آن مطلب عبور کردم با بنده پیش آمدید یا خیر. در این صورت پُرخوری وسط میآید، یعنی [خوراکمان] از نیاز خودمان بیشتر میشود. آن وقت اگر از نیاز خودمان هم بیشتر خواستیم، طبیعت جواب نمیدهد؛ آن وقت در این صورت مجبوریم انواع و اقسامِ این تکنیکها را طراحی کنیم. تکنیکی که استعدادهای زمین را رشد بدهد ما منکر آن نیستیم. اما تکنیکی که بخواهد نظام عالم را تغییر بدهد و [به اصطلاح عامیانه] بهم بریزد [منکر آن هستیم]. شما مگر امروز نمیدانید که این کمربند لایه اوزون چه بلایی دارد سر ما میآورد؟ نظام ما بهم خورده است. این آخرین عرضم است، انشاءالله پیش خودتان بر روی آن فکر کنید. دوستان عزیز! تعریفِ انسان باید مطابقِ وحی الهی باشد. در این رابطه بنده دیدهام که حضرت آیت الله جوادی نیز روی این مطلب دست میگذارند. میگویند طب سنتی –البته اکنون کار به اختلافات این واژه نداریم- اول باید انسان را تعریف کند. شما بگویید چه معنایی از خودتان در این عالم دارید، تا نسبت شما با طبیعت درست شود. اگر معنای انسان بهم خورد، آن وقت انواع این تراریختهها و میلهای سرکش و اینکه میخواهیم گرسنگی را جبران کنیم و از این دست مسائل داستانهایی در میآورند. دوستان بروند یک تحقیقی انجام بدهند؛ که بنده در این جزوۀ ریشههای انقلاب، آمار دادهام. اینها گفتند اصلاحات ارضی میخواهیم بیاوریم تا کشاورز صاحب زمینش شود و خان کنار برود. ظاهرش این بود. اما آمار میگوید –چرای این موضوع را تحقیق کنید، بنده آنجا گفتهام– بعد از اصلاحات ارضی، ما به شدت در گندم و لبنیات نیازمند غرب شدیم. حالا قرار نبود بنده وارد خود این قضیه بشوم ولی به هر حال درس این مطلب را کمی خواندهایم. ما روی خودِ این شعار هم مشکوکیم؛ که این شعار آیا واقعاً تولید را زیاد میکند یا خیر. فرض هم میکنیم که زیاد کند، ولی اعتقاد ما این است که خداوند آنچه که در زمین گذاشته است، برای رفع نیاز ما کافی است. ما خودمان را باید عوض کنیم، در حدی که ما مطابق نظام أحسن شویم. نه اینکه نظام أحسن را از أحسنبودن خارج کنیم تا مطابق میل ما گردد. لذا همۀ حرفهای موافقان تراریخته را هم اگر بگوییم درست است، بر روی این قسمت باید جواب ما را بدهند: ما نسبت به اینکه (شما به جای شکوفاکردن استعدادهای عالم، نظام عالم را بهم میزنید) آیا باید مشکوک باشیم یا خیر؟!
و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
- ۹۶/۰۷/۱۳