بسم الله الرحمن الرحیم
اگر انشاءالله خدای متعال توفیق داد و شرایط آییننامۀ جلسات اجرایی شد، میتوانیم مباحثهای را در حدّ صد جلسه در مورد نظام سازی -آن هم به شکل استظهاری- پیش ببریم و به سراغ آیات و روایاتی که در اختیارمان هست برویم و مسیری را برای عبور از این جهالتهای آخرالزمان که جهالتهای مدرنیته است به صورت جایگزین پیدا بکنیم. در حال حاضر یکی از آن مقدمات آیین نامهای که کمک میکند بحث را جلو ببریم این است که دوستان پیشخوان نشستها را مطالعه بکنند. بنده امروز داخل کتابخانهمان را نگاه میکردم و دیدم که یک پیشخوانی داریم که حدود پنجاهودو صفحه است و اگر این پیشخوان به دوستان داده شود تا آن را مطالعه کنند، انشاءالله جلسه بعد را مبتنی بر مباحثات آن شروع میکنیم؛ اما مباحثی که میتوان در این سه جلسه مطرح کرد، شامل سه محور است . من در ابتدا ساختار مباحثاتی را که به فهم مسئله نظام سازی در اسلام کمک میکند را بحث میکنم.
1. بحث از تاریخ نظام سازی در بین علمای شیعه؛ اولین محور مباحثات نظام سازی در اسلام
یک بحث این است که ما باید تاریخ نظام سازی را بحث بکنیم، بههرحال ما اولین مجموعهای نیستیم که به مسئله ایجاد نظم در جامعه ورود داریم و حتماً قبل از ما کسانی در این زمینه فعال بودهاند؛ مثلاً نظام سازیای که جناب داوود و بعد از ایشان حضرت سلیمان داشتند و یا نظام سازیهایی که قبل از این پیامبران الهی، توسط حضرت ادریس یا پیامبر خاتم انجام شده است. اگر از نظام سازی معصومین عبور بکنیم باید نظام سازی غیر معصومین را هم بررسی بکنیم. آثار نظام سازی پیامبران تا دوره عباسیان هم باقی بوده است. به نظرم میآید که نحوۀ نظام سازی امویها و عباسیها را هم باید بررسی کنیم. نحوه نظام سازی در دوره صفویه و قبل از صفویه که در آن حکومتهای محلیای وجود داشته و فقها آنها را مدیریت میکردند و همچنین دوره قاجاریه؛ اینها را باید بررسی بکنیم تا بعد به نظام سازیای که امام خمینی عظیمالشان انجام دادند میرسیم.
پس یک بحث تاریخی باید انجام دهیم و این بحث تاریخی [برای تبیین بیشتر بحث] مفید است به علت اینکه این دوران فترتی که الآن ما درونش قرار داریم؛ [ مانع فهم عمیق نظام سازی است] مرادم از دوران فترت، دورهای است که به دلیل فشارهایی که حکومت پهلوی -که معروف است که این حکومت دستنشانده انگلیسیهاست- به علماء وارد کردند؛ علماء برای حفظ حداقل اسلام تلاش بسیاری کردند و مجبور شدند از بسیاری از وظایفی که قبلاً انجام میدادند عبور بکنند و به آنها نپردازند. به علت اینکه این اتفاقات تا الآن یعنی حدود یکصد سالی طول کشیده و تا قبل از انقلاب اسلامی حدود چند دهه ما مجبور بودیم فقط اصل اسلام را حفظ کنم؛ آهستهآهسته گفتگوهایی که در دورههای قبل وجود داشت، در بین علماء به فراموشی سپرده شد و الآن اطلاعات طلبه عصر انقلاب اسلامی در چهلسالگی انقلاب درباره نظام سازی اسلامی، اطلاعات اندکی است. بسیاری وقتی دربارۀ نظام سازی صحبت میکنند فکر میکند که نظام سازی همان سیستم سازیای است که غرب آن را انجام میدهد. حتی بعضی پا را فراتر گذاشته و صحبت از فقه سیستم را با صراحت مطرح میکنند. در حال حاضر این بازخوانی تاریخی دورههای نظام سازی کمک میکند که ما به طلبههای عصر خودمان و به مؤمنین عصر خودمان یادآوری کنیم که در دورههای قبل به عنوان مثال نگاه شیخ بهایی به حوزه نظام سازی اینگونه نبوده و حتی نگاه مرحوم علامه مجلسی نیز اینگونه نبوده است. عده کثیری از آقایان دخالت در نظم اجتماعی و نظام را انجام میدادند و روی آن مباحثاتی نیز داشتند.
1/1. دخالت در مدیریت مسئله بهداشت؛ از جمله فعالیتهای نظام سازی علمای گذشته
من همیشه مثال میزدم که تعداد کثیری از علمای گذشته رساله حمامیه داشتند؛ کتابت این رساله یعنی علما چهارچوب ایجاد نظم در حوزه سلامت را مدیریت کرده و به آن میپرداختند.
2/1. دخالت در مدیریت مسئله محرومیتزدایی با استفاده از موقوفات؛ نمونهای دیگر از فعالیتهای نظام سازی علمای گذشته
علمای گذشته در کنار نظام سازی در حوزه سلامت، به دلیل تسلطی که در موقوفات داشتند، در امور محرومین دخالت کرده و محرومیتزدایی میکردند ؛ یعنی درک آن عالم این بوده است که -به تعبیر امروزیها- بهزیستی و امداد محرومین را مدیریت کند. درکی که در دوران فعلی، شاید تعداد کمی از آقایان به آن بپردازند؛ درحالیکه آن موقع متن دروس طلبگی و گفتگوها بوده است.
3/1. دخالت در مدیریت مسئله بازار و اقتصاد؛ نمونهای دیگر از فعالیتهای نظام سازی علمای گذشته
همچنین علمای دوران گذشته در مسئلهٔ بازار و مدیریت اقتصاد یک شهر، دخالت میکردند. معروف است که در همین اصفهان با برکت و سایر شهرها حجرههایی وجود داشت که بازاریها قبل از باز کردن مغازه، در آن حجرهها حضور پیدا میکردند و مکاسب میخواندند؛ مکاسب در آن موقع درسی بوده است که آقایان علماء با آن کنترل بازار انجام میدادند و مانند دروس مکاسب فعلی نبوده است که در حال حاضر در دروس طلبگی به آن میپردازیم و کارکرد آن خیلی معلوم نیست؛ یعنی مثلاً در ایران سازمان بینالمللی کار، شاخصههای بازار ایران را مینویسد و درعینحال ما در حوزه علمیه قم مکاسب میگوییم؛ یعنی کاملاً این دو به هم بیربط هستند. اما قبلاً اینگونه نبوده است؛ آقایان علماء مکاسب را در حوزه بحث میکردند و صبح به صبح هم به بازاریها انتقال میدادند. اگر شما با چشم خریدار، بازار اصفهان را آنالیز کرده باشید، متوجه میشوید که در فواصل کوتاهی در بازار اصفهان محلهای تدریس وجود داشته است؛ مساجد، امامزادهها، تکیههایی وجود داشته که همه به صورت روزانه و به خصوص در مناسبتها میآمدند و علم بازار و اقتصاد را میآموختند؛ بنابراین نگاه علمای گذشته به مکاسب مانند نگاه علمای فعلی نبوده است؛ بلکه در نگاه آنها مکاسب ابزاری برای کنترل بازار بوده است؛ پس علما دخالت در اقتصاد نیز میکردند.
4/1. اجرای حدود و حل اختلافات؛ نمونهای دیگر از فعالیتهای نظام سازی علمای گذشته
علمای دوران گذشته در مسئلهٔ اجرای حدود و رفع اختلافات بین مردم نیز دخالت میکردند و به این موارد نیز میپرداختند. مثلاً معروف است که تا قبل از آمدن ثبتاحوال، ازدواجها همه در مساجد انجام میشد و به امضای علماء میرسیده است. سرّ اینکه بعضی از علماء -از روی حکمت- در دورهٔ پهلوی با ورود شناسنامه مخالفت کردند، این نبود که آنها با ثبت اطلاعات و آمار مردم در یک نهاد حاکمیتی مخالفت داشتند، سرّ آن این بود که متوجه بودند اگر عالم را از حل اختلافات کنار بگذاری، اختلافات حل نمیشود بلکه تشدید میشود. قبلاً مردم شبیه و حتی متکاملتر از این شوراهای حل اختلافی که در حال حاضر وجود دارد را در مساجد داشتند و به وسیلۀ علماء اختلافات خود را حل میکردند. هر اختلافی که بر سرِ زمین و یا معاملهای داشتند و همین طور اختلافات زنوشوهری و تربیت فرزند و مانند آن را [از طریق علماء حل میکردند]؛ یعنی علما مفصلاً در این امور دخالت داشتند.
5/1. دخالت در مدیریت مسئلۀ آموزش؛ نمونهای دیگر از فعالیتهای نظام سازی علمای گذشته
به عنوان کار پنجم علماء، آموزش و تبلیغ دین و بیان اخلاق و اعتقادات را نیز انجام میدادند؛ یعنی نظم آموزشی را هم مدیریت میکردند و در این مسئله هم بسیار دخالت داشتند. فشارهای دورهٔ پهلوی باعث شد که آن چهار کارکرد به تدریج از کارکردهای روحانیت حذف شود و پهلویِ اول و دوم با زور این کار را انجام دادند.
6/1. فشارهای دولت پهلوی به علما؛ دلیل عقبنشینی علما از چهار فعالیت نظام سازی خود
علماء هم تحتفشار تاریخی شدیدی بودند.شما همین داستانهای مربوط به رفتار پهلوی اول با علماء را مفصل در تاریخ سراغ دارید؛ مثلاً نقل میکنند که رئیس ژاندارمری قزوین، مرحوم آقا موسیٰ زرآبادی را احضار کرد. رئیس ژاندارمری به ایشان گفته بود که صبح اول وقت بیاید تا پیام رضاخان که باید عمامه از سر بردارید را ابلاغ کند. میگویند مرحوم آقا موسی زرآبادی حوالی ظهر با یک آرامشی و بیاعتنایی کاملی خود را به او رساند. رئیس ژاندارمری [وقتی ایشان را دید] شروع به فحاشی به آقا موسیٰ کرد که چرا دیر آمدی! من تا الآن منتظرت بودم. پس از این مسائل، ایشان جلوی چشم مسئول ژاندارمری با استفاده از علوم غریبه سر کلاغی را که روی درخت نشسته بود، جدا کرد و به او گفت:« همانطور که من بر سر او توانا بودم و از او اجازه گرفتم، بر سر تو و اربابت هم توانا هستم». میگویند بعد از این واقعه آن رئیس ژاندارمری یک نامهای به رضاخان نوشت مبنی بر اینکه من دستور شما را انجام دادم و بعداً متنبّه شد و جزء تابعین آقا موسیٰ زرآبادی بود و پشت سر ایشان نماز میخواند تا اینکه رضاخان موضوع را فهمید و او را عزل کرد. دعواهای بسیاری بر سر این بود که علماء، لباس [روحانیت] داشته باشند و برای لباس پوشیدن قوانینی گذاشته بودند. مشابه همین اتفاق برای آیتالله شاهآبادی و سایر علماء به اشکال دیگری افتاده بود.
وقتی علماء در چنین شرایطی بودند، اصل داستان را حفظ کردند؛ یعنی باید همینکه یک گفتگو وجود داشته باشد و چند طلبه باشند و یک مباحثهای شکل بگیرد را فعلاً حفظ کنیم. عرض بنده این است که این مسئله آرامآرام فراگیر شد و با شرایط سختی که انگلستان با مدیریت پهلوی در ایران علیه شیعه ایجاد کرد، دخالتهای اجتماعی علماء را محدود کرد؛ یعنی قبل از این اتفاقات علماء نظام سازی داشتند. در حال حاضر این چیزی که آقایان بحث میکنند که اصلاً نظام اسلامی داریم یا نه -نمیخواهم اشاره به اسم کسی بکنم- سابقاً یک امر عادی بوده است. علما در مسئله بهداشت، اقتصاد، اختلافات، آموزش و محرومیتزدایی به صورت شاخص دخالت میکردند. علما از طریق موقوفات به مردم کمک مالی میکردند و عملاً یک نظام اجتماعی در ایران به وجود آمده بود که میتوانست مشکلات مردم را بهتر از وضعیت فعلی حوزه علمیه برطرف کند. لذا این معنایی که بنده عرض میکنم بدون توجه به استظهارات بحث است. البته استظهارات بحث را در مورد سوم بحث میکنم ولی الآن صرفاً میخواهم بگویم که لازم است ما تاریخ نظام سازی را بررسی کنیم تا آثار این دوران فترت از اذهان زدوده شود.
7/1. بحثها و جدلهای بسیار در مورد وجود نظام سازی، به دلیل قرار گرفتن در دوران فترت
یعنی درکی که در حال حاضر از طلبۀ فاضل وجود دارد که به طلبهای که درس خارج خود را گذارنده و دارای یک منبر یا یک کتاب خوب است، طلبه فاضل میگوییم ؛ این چنین درکی از طلبگی در دوره قاجاریه و صفویه وجود نداشته است. بله طلبه باید فاضل و عالم و صاحب تدریس و تبیین باشد، ولی علماء دخالتهای دیگری هم میکردند. موارد چهارگانهای هم که عرض کردم، در بررسی احوال فقها در دوره صفویه و قاجاریه غیرقابلانکار است.
در حال حاضر اینها بحثهایی است که باید به آن بپردازیم و به نظرم کمک میکند تا متوجه شویم که در حال حاضر به یک دین استعماری مبتلا هستیم و مراد من از دین استعماری همین تحلیلی است که عرض کردم؛ یعنی شرایط را بر علمای ما سخت کردند تا تصرفات اجتماعی آنها کم شود و به تدریج که تصرفات اجتماعی علماء کم شد، این تصرفات به فراموشی سپرده شد؛ کأنّ اصلاً از ابتدا علماء همان کارهایی را میکردند که ما در حال حاضر [در حوزههای علمیه] انجام میدهیم. این یک بحثی است که به نظرم بحث بسیاری خوبی است که میتوان به آن پرداخت و مفصل در منابع ما از این نمونهها وجود دارد.
من فکر میکنم فهم نظام سازیِ طلبهٔ دوران انقلاب اسلامی در قم، بسیار کمتر از دورهٔ قاجار و صفویه است. فهم نظام سازی جهانی که امام مد نظر داشت و در آن جملهٔ معروف فرمودند: « انشاءالله از آیندگان عدهای بیایند سازمان ملل را به چالش بکشند» را من در اینجا بحث نمیکنم بلکه میگویم به اندازه دوره صفویه و قاجار هم آقایان دخالت اجتماعی ندارند. چیز عجیبی است واقعاً! خوب است یک نمایشگاهی بگذاریم و رسالههای حمامیهای که علماء داشتند را در معرض دید آقایان بگذاریم؛ آنوقت الآن بحث است که ما اصلاً طب اسلامی داریم یا نداریم! یک اتفاقاتی افتاده است که من این اتفاقات را تفصیلاً در حدود بیست-سی جلسه بحث میکنم که پهلویها در ایران با حوزۀ علمیه چه کردند و علماء کثّر الله اَمثالَهُم مجبور شدند که اصل داستان را حفظ کنند. خاطرات مرحوم آیتالله مجدد، مؤسس حوزۀ علمیۀ قم مضبوط است که گفتند روز عاشورایی ما دیدیم که یکدفعه درب فیضیه باز شد و حدود سی چهل نفر در حال عزاداری خارج شدند و به حرم حضرت معصومه سلامالله علیها رفتند و سریع برگشتند و درب فیضیه را بستند. وقتی روزگاری حاکمیت اجازۀ عزاداری نمیداده و جان علماء در خطر بوده، معلوم است که بعضی از شئونات روحانیت به فراموشی سپرده میشود. بگذریم که الآن بسیاری قدر انقلاب اسلامی را نمیدانند؛ ولی به هر حال اینها واقعیات تاریخی دورههای گذشته است. مجموعۀ دوستان ما همیشه فکر میکنیم که باید یک دوره تاریخ علماء را برای آقایان بگذاریم که فعالیتهای خوبی هم در قم در حال انجام است و من بعداً اخبار آن را میگویم. ابتدا نیاز داریم که احوالات مؤمنین به آیات و روایات -مثل خودمان- را بررسی کنیم و ببینیم قبلاً این افراد چگونه زندگی میکردند؟ قطعاً آنها مثل ما نبودند که اکتفا به تدریس و تدرس کنند. این عرض اول بنده است.
2. فهم سیستم سازی غربی و معایب آن؛ دومین محور مباحثات نظام سازی در اسلام
بحث دیگری که وجود دارد این است که ما باید سیستمسازی غرب –دقت کنید که اینجا دیگر تعبیر نظامسازی را به کار نمیبرم- را مباحثه کنیم که غرب بعد از مدرنیته به عنوان نمونه با تأسیس اصولی مانند تقسیم کار و تفکیک مالکیت از مدیریت و دهها اصل دیگر نظم جامعه را به چه شکلی اداره کرده است و شاید در اینجا تاریخ تمدن ویل دورانت یا کتب دیگرانی که تاریخ تمدن نوشتهاند، منبع خوبی باشد. در بخشی که این کتب دورۀ رنسانس و مدرنیته را روایت میکنند، بحثهای خوبی به لحاظ تاریخی میتوان پیدا کرد تا نشان داد غرب چگونه شروع به تغییر دادن نظم جامعۀ خود کرد.
1/2. تحریف تاریخی جدال کلیسا و علم؛ نمونهای از فهم نادرست از سیستم سازی غربی
در اینجا دوباره اختلافاتی که بین کلیسا به وجود آمد و اختلافاتی که بین کلیسا و علم به وجود آمد و دروغهایی که در تاریخنگاری علم به وجود آمد، مطرح میشود. مثلاً حتماً شما شنیدهاید که میگویند گالیله به دلیل اینکه میگفت زمین گرد است، توسط کلیسا محکوم شد؛ حتی این را به شکل انیمیشن هم درآورده و به همۀ ما نشان دادهاند. در حالی که وقتی منابع اولیه بررسی میشود، اتفاقاً کلیسا از ایشان تقاضا کرده است که استدلالهایش را بیاورد و ایشان انسان بسیار بداخلاق و غیر قابل استدلالی بودهاند و اصلاً انسان اهل منطق و گفتوگویی نبودهاند. من این بحثها را مفید میدانم. در حال حاضر یک تاریخ مثبت از غرب در کنار یک تصویر بد از کلیسا برای ما نشان دادهاند. البته ما کلیسا را تحریفیافته و فاصلهدار با تعالیم حضرت عیسی میدانیم ولی داستان اینطور که در تاریخ علم تصویر میکنند نیز نبوده است که در یک طرف علمایی اهل تحقیق بودند [و در یک طرف پیروان کلیسا]. نه؛ این افراد فسّاق زمان خودشان بودند. بسیاری از آنها اهل تجاوز به خانواده خودشان بودند و فسادها و فحشاهایی را انجام میدادند که اگر فقط مُرّ آنها برای انسان فعلیای که در جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی زندگی میکند روایت شود، خیلی از حقایق واضح میشود. من منکر این نیستم که مثلاً فلان متفکر معادلهای برای تصرف در طبیعت ایجاد کرده است ولی این را میدانم که در منابع اولیه این انسانها از لحاظ تنظیم روابط انسانی اضعف انسانهای عصر خود بودند؛ یعنی اینکه بتوانند رابطهای به طور صحیح با انسانهای عصر خودشان برقرار کنند، مکرر در مکرر فیشهای نقض آن وجود دارد و این هم باید بحث شود.
2/2. اصل تفکیک مالکیت از مدیریت؛ نمونهای از اصول سیستم سازی
چه اخلاق کسانی که مدرنیته را ساختند که شش هفت نفر اصلی هستند که مدرنیته روی دوش آنها سوار است و چه اصولی که این افراد دارند [باید مورد بحث قرار بگیرد]؛خصوصاً این دو اصلی که من عرض کردم؛ یکی اصل تفکیک مالکیت از مدیریت که اصل مهمی است. شما میدانید در رسالهها که بحث شرکت را بحث میکنند، شرکت در اسلام صاحب مال ولو اینکه سهم مالش در شرکت حداقلی باشد، با آن کسی که سهم مال حداکثری دارد، تصرف به نحو مشاع دارند؛ یعنی به این استدلال که من در سهم شرکتی پنج درصد سهم دارم و طرف مقابلم نودوپنج درصد سهم دارد، اسلام اختیار این سهم حداقلی را نقض نکرده است و بنابر حکم اسلام این شخص می تواند شرکت را به هم بزند. در حالی که غرب با تأسیس این اصل آمد و گفت اختیار شرکت به نفع پنجاه بعلاوه یک است؛ یعنی اگر کسی پنجاه بعلاوه یک در یک شرکتی سرمایه داشت، می تواند به جای چهلونه درصد دیگر تصمیم بگیرد؛ یعنی یک نقض بسیار بزرگی در قوانین شرکت اسلامی رخ داده است که توانستهاند نظام سرمایه داری را سازماندهی بکنند. اسلام به علت مشاع بودن حق تصرف را به سرمایههای حداقلی نیز میدهد؛ لذا امنیت را برای سرمایهداری از بین میبرد ولی در مباحث توسعه یک اصلی کاملاً بر خلاف این حکم درست شده است و شما اگر یک دور مباحث توسعه و اقتصاد را بخوانید همه میگویند این اصل به سرمایه امنیت داده است و این منشأ یک سازماندهی شده است.
3/2. اصل تقسیم؛ نمونهای دیگر از اصول حاکم بر سیستم سازی
یا مسأله تقسیم کار که در حال حاضر ما به آن مبتلا هستیم؛ یعنی وقتی دوستان میخواهند نظام سازی بکنند، اولین چیزی که در نظام سازی به ذهنشان میآید، مسئله تقسیم کار است که من در این تشکیلات شما چه کاره هستم؛ یعنی اولین سؤال این است. در حالی که اولین سؤال در نظام سازی اسلامی این است که من أهدیٰ هستم یا نه. در مجموعه از آیات و روایات که بعداً آنها را به طور مفصل میخوانم، این مسئله ذکر شده است. به عنوان مثال قرآن کریم میفرماید:« الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیبًا مِنَ الْکِتَابِ» یعنی یک طرف دعوای پیامبران کسانی هستند که اتفاقاً «أُوتُوا نَصِیبًا مِنَ الْکِتَابِ» هستند که مفصل در دورۀ ما نیز پیدا میشود. شما با یک مؤمن انقلابیای برخورد میکنید که اتفاقاً فضائلی نیز دارد و به تعبیر قرآن:« الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیبًا مِنَ الْکِتَابِ» ولی قرآن به دلیل مقابله این فرد با یک فرد أهدی، او را مذموم میشمارد.
همین طور مجموعه روایاتی داریم که میفرمایند مسئولیت را نپذیرید مگر اینکه بر عهده شما گذاشته شود و شاخص اینکه مسئولیتی بر عهده شما گذاشته شده است، میزان هدایت شماست. منشأ بسیاری از دعواهایی است که قرآن بحث میکند همین تعبیری که به کار بردم است. یک طرف دعواهایی که قرآن بحث میکند کافر و منافق محض نیستد به تعبیر آیهای که خواندم « الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیبًا مِنَ الْکِتَابِ». منتهی در طرف مقابل کسی است که فهمش از کتاب بالاتر است.بنابراین اساس این نیست که من چه کار بکنم بلکه اساس و اصل اولی در تشکیلات این است که من اهلیت برای تصدی در این کار را دارم یا از من بهتر هم وجود دارد. باید این موارد را به صورت تفصیلیا بعداً بحث بکنیم. خب من عرض میکنم سیستم سازی غربی یا به بیان مسامحهای نظام سازی غربی، اصولی دارد و باید یک گفتوگویی راجع به این اصول انجام دهیم تا در مورد آن فهم پیدا شود.
3. موضوعات مرتبط با مفهوم نظام سازی اسلامی؛ سومین محور مباحثات نظام سازی در اسلام
درنهایت مهمترین بخش گزارش بنده که مقداری هم طولانی میشود و بنده بابت آن از شما عذرخواهی میکنم این است که ما قبل از اینکه وارد بحث نظام سازی در اسلام بشویم یک مقدماتی را در فقهالنظام خودمان بحث کردیم که این مقدمات به فهم ما از مسئله فقهالنظام و فقهالنظم کمک میکند. سه مقدمه از این مقدمات را عرض میکنم و اگر فرصت شد بیشتر نیز توضیح میدهم ولی این مقدمات ماقبل فهم نظام است.
1/3. لزوم فهم از نحوۀ برخورد با آیات و روایات؛ اولین مقدمه مورد نیاز برای ورود به نظام سازی اسلامی
یکی از این مقدماتی که بحث میکنیم نحوۀ برخورد با آیات و روایات است. ما یک مجموعه آیات و یک مجموعه روایات داریم که کموبیش همۀ ما به اینها رجوع داریم و مطلوب این است که رجوع به آنها به صورت روزانه باشد ولی به هر حال همۀ ما کموبیش به آیات و روایات رجوع میکنیم. یک دسته از آیات و روایات ما رجوع کنندگان به آیات و روایات را به سه دسته طبقهبندی کرده است. بالاخره دأب بر این است که مؤمنین به سراغ آیات و روایات میروند. اهلالبیت این جریان را راه انداختند و دعوت کردند که همه به سراغ آیات و روایات بروید؛ مثلاً آن روایت معروف را دیدهاید که میفرماید علمی که نزد پیامبران است ۲۷ شعبه دارد- این مهم است که روایت مطلق علم را بحث نمیکند- که دو شعبه از آن قبل از ظهور به بشر گفته شده است و ۲۵ شعبه از علم آن را بعد از ظهور میگویند.» در آن روایت ما را رجوع دادهاند که به سراغ علم غیر از اهلالبیت نروید و علم غیر از اهلالبیت هم قبل از ظهور وجود دارد و هم بعد از ظهور وجود دارد. از اینطرف افرادی که به سراغ علم اهلبیت میروند در طبقهبندی روایات چند دستهاند؛ دسته اول روایات میفرماید که یک جمعیتی این علوم را فقط روایت میکنند و از طرف اهلبیت هم مورد تقدیر قرار گرفته است مثلاً:« الرَّاوِیَةُ لِحَدِیثِنَا یَشُدُّ بِهِ قُلُوبَ شِیعَتِنَا أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ» مثلاً اینها یک دسته روایات هستند. بنابراین گاهی اوقات نتیجه رجوع به اهلالبیت و آیات قرآن این میشود که آن را بعد از رجوع نقل میکنید. البته روایت فرمود «یَشُدُّ بِهِ قُلُوبَ شِیعَتِنَا» مثلاً مؤمنین مانند الآن دچار مشکلی هستند و میخواهند به پای ظهور بایستد ولی قلبشان محکم نیست و شما روایتی مثل همین روایتی که عرض کردم را برای آنان میخوانید که در مورد افرادی که ایستادگی میکنند فرمود:« أَفْضَلُ أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ » و این سبب محکم شدن دل مؤمن میشود. اگرچه این کار روایت کردن بود ولی چون در اینجا غرض از روایت کردن اشتداد قلب مؤمن بود، حضرت فرمودند کسانی که این گونه روایت میکنند «أَفْضَلُ مِنْ أَلْفِ عَابِدٍ» یعنی مقام این افراد از هزار عابد بالاتر است. غیر از این موارد دهها روایت در مسئلۀ روایت وجود دارد.
بعضی وقتها روایاتی در مورد روایت کردن است در باب ذَمِّ روایت کردن است؛ مثلاً فرمود:« عَلَیْکُمْ بِالدِّرَایَاتِ لَا بِالرِّوَایَاتِ هِمَّةُ السُّفَهَاءِ الرِّوَایَةُ وَ هِمَّةُ الْعُلَمَاءِ الدِّرَایَةُ. » یا اینکه فرمود:« همّ جاهل روایت کردن است» گاهی اوقات حضرات اهلالبیت روایت کردن محض را تقبیح کرده اند؛ یعنی جایی که باید درایة بکنیم نباید روایت بکنید. این یک نوع برخورد است و ما در حال حاضر بین خودمان این جمعیت را می بینیم. یک جمعیت کثیری از مؤمنین وقتی فرصتی پیدا میکنند یک روایت را میخوانند؛ این یک نحو برخورد با آیات و روایات است. یک نحو دیگر برخورد با آیات و روایات وجود دارد که اسم آن درایه کردن در روایات است؛ مثلاً حضرت فرمود:« حَدِیثٌ تَدْرِیهِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفٍ تَرْوِیهِ » ؛ اگر در یک حدیث درایت بکنید از این که هزار حدیث را روایت بکنید بهتر است. بعضی از افراد اینگونه هستند، مدتها در کلام خود مباحث مختلف را مطرح میکنند ولی شما میبینید که در بحث آنها تنها صد روایت وجود دارد؛ یعنی به جای آنکه هزار روایت بخوانند، صد روایت میخوانند ولی سعی میکنند آن صد روایت را جا بیندازند؛ حضرت میفرمایند مقام اینافراد بالاتر است؛ زیرا در فقرۀ دیگری میفرمایند:« فإنَّ المَعرِفَةَ هِی الدِّرایَةُ للرِّوایَةِ» طریق افزایش معرفت، این است که شما در روایت درایه کنید. حال اینها را با روایاتی که امیرالمومنین میفرمودند :« ما مِن حَرَکَةٍ إلاّ و أنتَ مُحتاجٌ فیها إلى مَعرِفَةٍ» یعنی شما در هر حرکتی که انجام میدهید نیازمند معرفت هستید، جمع کنید. پس معنای حدیث امیرالمومنین این میشود که هیچ حرکتی نمیتوانید انجام دهید مگر اینکه در حدیث درایه کنید. به این کار محتاج هستید؛ اما میتوانید روی احتیاج خود خط بزنید و کار دیگری انجام دهید. بنده دیدم که بعضی از افراد این روایت را میخوانند و آن را به فلسفه حمل میکنند در حالی که حضرت فرمودند :«یا کُمَیلُ ما مِن حَرَکَةٍ إلاّ و أنتَ مُحتاجٌ فیها إلى مَعرِفَةٍ» و حضرت در روایت دیگر معرفت را معنا میکنند و میفرمایند:«فإنَّ المَعرِفَةَ هِی الدِّرایَةُ للرِّوایَةِ»، معرفت این است که شما اهل درایه، فهماندن و فهمیدن روایات باشید. این افراد نیز یک طبقه را تشکیل میدهند. این طبقۀ بالاتری از مؤمنین هستند.
دسته دیگری از روایات وجود دارد که میفرماید :« مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتِی أَرْبَعِینَ حَدِیثاً مِمَّا یَحْتَاجُونَ إِلَیْهِ مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ بَعَثَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ فَقِیهاً عَالِماً» بنده با عبارت «فقیه» از این حدیث کار دارم؛ زیرا همانگونه که میدانید افضل مقام پس از معصوم، مقام فقاهت است. حضرت میفرماید :« مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتِی أَرْبَعِینَ حَدِیثاً مِمَّا یَحْتَاجُونَ إِلَیْهِ مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ بَعَثَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ فَقِیهاً عَالِماً» روز قیامت نیز روزی است که باطن و منزلت انسانها به خود افراد و دیگران نشان داده میشود؛ یعنی روز قیامت « یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ» است. حضرت میفرماید آن روزی که « یَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ» سریرۀ آنها فقاهت است؛ نفرمود که این افراد در دنیا فقه هستند بلکه فرمود باطن این افراد، فقاهت است.
حال یک سؤال پیش میآید که آیا حفظ به این معناست که در روایت را در ذهن خود محفوظ بداریم و نقل کنیم؟ ظاهراً با دقت در استعمالات کلمه حفظ در قرآن و روایات منظور از حفظ، محافظت از روایات و آیات در مقابل مخالفتها و مخالفین است. به این معنا که اگر شما بخواهید به حدیثی عمل کنید و حتی آن را ابلاغ کنید عدهای مخالف میشوند و خلاف نظر و رأی خود می پندارند؛ لذا فرمود :« الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ.» از این آیۀ شریفه پیداست که ابلاغ با مخالفت روبرو است چرا که آن فردی که« رِسَالَاتِ اللَّهِ» را ابلاغ میکند از مخالفتها به خود خشیت راه نمیدهدو این مخالفتها در عمل و گفتار رسالت تفاوتی ندارد. برای مثال بنده برای شما حکم روایت واسطهگری در ازدواج را مثال بزنم. برای مثال اگر کسی بخواهد به این روایات عمل کند و واسطه در امر ازدواج شود برای او مشکلات بسیاری پیش میآید؛ ممکن است در یک مورد که فرد واسطهگری کرده کار زوجین به طلاق بیانجامد و در نتیجه عوارض آن را به فرد واسطه نسبت میدهند؛ ممکن است در واسطهگری در ازدواج مرارتهایی را تحمل کند و پدر دختر را راضی کند و از مال و آبروی خود مایه بگذارد؛ زیرا واسطهگری که به تحقق ختم میشود هزینه بر است. اگر با توجه به روایاتی که عرض کردم در مسئله دقت کنید متوجه میشوید که مراد این نیست که حفظ ذهنی کنید، بلکه به این معناست که در مقام عمل به رغم مخالفتها بر آن تحفظ کنید. اگر کسی به این شکل، چهل حدیث را حفظ کند این فرد در روز قیامت مقام فقاهت دارد « بَعَثَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ یَوْمَ اَلْقِیَامَةِ فَقِیهاً عَالِماً»؛ به چه علت این اتفاق رخ میدهد؟ -بنده از اینجا میخواهم به بحث نظامسازی اشاره کنم- زیرا حفظ حدیث در مقام عمل همراه با مخالفتهای ارادهها و مردم است. مردم، پیاده شدن این حدیث را نمیپذیرند. برای مثال میخواهیم ربا را حذف کنیم و حکم آن را عملی کنیم؛ یکی از مشکلات، کارمندان بانکها هستند که درست یا نادرست زندگی اینها با حقوقها و خدمات عجیب و غریب گره خورده است. به فرض ما میخواهیم این نوع از بانکداری را مضمحل کنیم؛ خطر تظاهرات کارکنان بانکها در مقابل این کار وجود دارد. اگر آنها نیز بخواهند به پای حکم خداوند بایستند –که بسیاری دوست دارند بایستند- شما به عنوان حاکم باید برای معیشت اینها فکری کنید. توجه بفرمایید میخواهیم به یک آیه عمل کنیم اما دردسرها و بحثهای بسیاری داریم.
بنده میخواهم این را عرض بکنم که اجرای یک حکم، نظم زندگی مردم را به هم میزند؛ نظمی که قبلاً در زندگی آنها بوده است؛ البته نظم، نظم بدی بوده است. بحث این است که کارمندان و مدیران بانکها از زندگی خوبی برخوردار شدند ولی این نحوۀ بانکداری، تولید را به چالش کشیده است و به علت اینکه این نوع از بانکداری، ربوی است باعث میشود که به تعبیر قرآن، سود و ربح از بین برود به بقیه ضربه زده است.
2/3. لزوم تغییر در نظم حاکم بر روابط انسانی افراد؛ لازمۀ حفظ احکام اسلام
به هر حال اینها یکی نظمی هستند که میان ارادهها برقرار شدند و شکل گرفتهاند. نکته نورانی عرایض بنده در اینجا، این است: زمانی که فردی به مقام حفظ روایات فکر میکند حفظ روایت با تغییر نظمِ بین مردم تلازم دارد؛ همه احکام نیز اینگونه هستند و اختصاصی به این مسئله ندارد. مگر این که شما بگویید بنده نمیخواهم به احکام و حفظ آنها فکر کنم. لذا دیدهاید که امیرالمومنین دربارۀ قرآن –زمانی که در حال توضیح قرآن هستند- میفرمایند : قرآن «نَظْمَ مابَیْنَکُمْ» را تغییر میدهد به این معنا که قرآن میان شما نظم جدیدی را ایجاد میکند. منتها اگر بخواهیم این را به صورت اخباری بحث کنیم بایستی تنها متن روایت را بخوانیم ولی اگر بخواهیم به طرف مقابل فهم دهیم که نظامسازی را از کجای دین بیرون میآوریم باید قبل از آن سوالی از او بپرسیم که آیا شما به دنبال حفظ و تحقق احکام هستید یا خیر؟ اگر گفت آری، بنده به دنبال حفظ و تحقق احکام هستم و این را قبول کرد، لازمه حفظ و تحقق احکام در عمل، ایجاد تغییر در رابطههای قبلی است در حالی که روابط قبلی مبتنی بر حکم دیگری بوده است؛ مثلاً در همین حکم ربا که بنده عرض کردم، شما باید نظم میان مجموعهای از ارادهها را بر هم بزنید. در حکم واسطهگری در ازدواج نیز همینگونه است. بنده از احکام ساده نیز [برای جا انداختن مسئله] شروع کردم. لذا بنده تعجب میکنم که بعضی میگویند اسلام، نظام ندارد. دو احتمال وجود دارد؛ یک احتمال این است که مفهوم نظام را درست متوجه نشدهاند؛ اگر این احتمال درست است باید در مورد این گفتگو کنیم که منظور از نظم در بحث ما «نَظْمَ مابَیْنَکُمْ» است. در اینجا ارادههایی وجود دارند که اگر افراد بخواهند به قرآن عمل کنند، نسبت نظمی آنها تغییر میکند. برای مسائل نظم این مسئله که چه کسی مسئول بشود، در حال حاضر با رأیگیری مسئول را انتخاب میکنند و تابع دموکراسی است اما وقتی به سراغ قرآن میرویم؛ قرآن فرماید «أهدیٰ» را انتخاب کنید؛ بنابراین مدل انتخاب رئیس و مسئول تغییر پیدا میکند.
در حال حاضر در تمامی سیستمهایی که مؤمنین تشکیل میدهند یک فرد از بالا میگوید که باید فلان کار انجام شود. شما میگویید آن فردی که از بالا آمده أهدیٰ نیست، او نیز مقاومت میکند و میگوید بنده مسئول هستم. ببینید که چقدر چالش ایجاد میکند! بالاخره آن فردی که دارای منزلت است باید تصمیم بگیرد یا آن فردی که أهدیٰ و دارای علم است؟ همین که بگویید آن فردی که أهدیٰ و دارای علم است باید تصمیم بگیرد به این معناست که بایستی تمامی نظم قبلی را تغییر دهید. بنابراین نظامسازی لازمۀ تحقق و حفظ احکام است. این بحثی است که بنده در آینده به آن می پردازم. در حال حاضر نیز نمیخواستم استفاده کنم تنها میخواستم نکتهای را عرض کنم و آن اینکه تا زمانی که طلبه در ذهن خود، نحوۀ برخورد با روایات را طبقهبندی نکند به هیچ وجه به بحث نظامسازی نمیرسد.
3/3. ابتلا به اخباری گری در برخورد با روایات؛ معضل امروزۀ طلاب علوم دینی
طلبهای که به دنبال روایت کردن است چه درکی از نظامسازی دارد؟ چه نیازی به نظام سازی احساس میکند؟ خود را از لحاظ منزلت در منزلت راوی قرار داده است در نتیجه تصحیح سند نیز میکند. بعضی از این دوستانی که ما با آنها ارتباط داریم درس خارج نیز دارند و جزو بزرگواران نیز هستند و حتی ممکن است جمعی از طلبهها بگویند که این فرد اعلم است. بنده به بعضی از آنها میگویم که ایشان در مقام روایت کردن هستند. به صورت کلی اگر در درس خارج آنها شرکت کنید بحث عمدهای از تصحیح سند میگویند که به روایت محمد بن سنان اعتماد کنیم یا خیر؛ یا اینکه به محمد بن مسلم اعتماد داریم و در مورد شخصیت ایشان به صورت مستوفی صحبت میکنند. وقتی درس خارج این افراد را تجزیه میکنیم میبینیم که اغلب آن را بحث رجال و تصحیح سند است. آیا واقعاً اجتهاد مورد نظر اهل بیت این است یا اینکه اجتهاد در مقام روایت به درایه و حفظ نیز میانجامد؟ زمانی که تمامی درس خارج آن فرد، روایت است، یعنی تصحیح و بیان او در منزلت روایت تعریف میشود، شما چگونه [اجتهاد نظام مند در روایات را از او] انتظار دارید.
البته به میزان اندکی ظهورگیری در مسألهای خاص انجام میدهند ولی این ظهورگیری به این معنا نیست که میخواهد این حکم را اجرا کند. یکی از چیزهایی که راهگشاست این است که مقام حفظ، درایه و روایت با هم متفاوتاند؟ اگر با هم تفاوت دارند الزامات آنها چیست؟ باید این موارد را به صورت استظهاری بحث کنیم. سپس حضرت فرمود « اعْرِفُوا مَنَازِلَ شِیعَتِنَا عَلَى قَدْرِ رِوَایَتِهِمْ عَنَّا وَ فَهْمِهِمْ مِنَّا.» به اندازهای که روایات ما را روایت میکنند و معرفت دارند منزلت شیعیان فهمیده میشود. معرفت را هم معنا کردم که چیست. یعنی اتفاقاً منزلت شیعه را باید با روایات و درایة بشناسی نه با روایت تنها. باید ببینی که چقدر درایة دارد. پس اگر عالمی که در صد روایت درایة دارد را با عالمی که هزار روایت را فقط روایت میکند مقایسه کردیم، بنابر ظهور روایت «اِعرِفوا مَنازِلَ النّاس» یا «اِعرِفوا مَنازِلَ الشّیعَة» منزلت آن کسی که درایة میکند، بیشتر و بالاتر است. پس این هم بحثی است که باید درمورد آن گفتوگو کنیم. فرض ما این شد که مقام حفظ، مقام تحفظ در عمل است. مثلاً یکی از دلایلی که کمک میکند تا ما بفهمیم منظور از مقام تحفظ در روایت این نیست که شخصی حدیث را در ذهنش حفظ کند، استعمالات کلمۀ حفظ است؛ مثلاً در «حافِظوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الوُسطی» ، «حافِظوا» یعنی «صَلاة» را به ذهن بسپارید؟ نخیر. آیه در مقام چیست؟ آیه در مقام نماز خواندن در شرایط جنگی و جهاد است که اگر به عنوان مثال بلند شوی و تکبیرة الاحرام ببندی، احتمالاً تو را ترور میکنند. با اینکه شرایط برای قیام و قعود وغیره سخت است، باز قرآن میفرماید «حافِظوا عَلَی الصَّلَواتِ وَ الصَّلاةِ الوُسطی.» اگر موارد استعمال کلمۀ حفظ را در روایات بررسی کنید متوجه میشوید که بخش قابل توجهی از موارد استعمال به این سمت میل دارد که تحفظ یعنی تحفظ در مقام عملِ در مقابل مخالفین و در شرایط سخت. این مسئله را نیز باید در ادامۀ مباحث مورد بحث قرار دهیم. بنابراین یکی از آن مقدمات این است. من اینها را برای جلسۀ اول مختصر بگویم.
4/3. درک نادرست از نظام سازی (بر محور مفهوم تنظیم روابط انسانی)؛ علت اختلاف و جدل بر سر وجود مفهوم نظام سازی
یک بحث ما همین معنای نظامسازی است که حین بحث به آن اشاره کردم. مراد از نظامسازی در روایات تنظیم روابط انسانی «وَ نَظمِ ما بَینِکُم» است؛ یعنی نظام متفاوت با سیستم است. ما در نظام سازی تنظیم ارادهها را بحث میکنیم؛ مثلاً میگوییم که این پدر است؛ این مادر است و این فرزند است. همین که شما حقوق متقابل پدر و مادر و فرزندان را بحث میکنید؛ یعنی دارید نظامسازی میکنید. بعضی از افراد که میگویند در فقه شیعه نظام وجود ندارد، علتش این است که اصلاً معنای نظامسازی را متوجه نشدند. اما اگر بگوییم که مثلاً «نَظمِ ما بَینِکُم» مراد است و مراد از نظامسازی تنظیم روابط بین انسانهاست، این تنظیم روابط در همهجای احکام اسلام وجود دارد؛ به عنوان مثال به صورت مفصل در تنظیم روابط زن و شوهر روایت داریم که مرد باید چه کارهایی را انجام دهد و یا اینکه زن باید چه کارهایی را انجام دهد؛ بنابراین روایات در مقام در حال نظامسازی است.
شما تصور کردهاید که نظام یعنی سیستم. اینکه عرض کردم سؤال آقا[یی که از نظام سازی اسلامی پرسیدند،] سؤال بدِ خوبی است؛ بدیاش این بود که گفتند آیا میتوان از اسلام سیستم استنباط کرد. خیر. نمیتوان سیستم استنباط کرد و هر کس نیز که این کار را کند، به نتیجۀ خوبی نمیرسد اما نظم اجتماعی اسلام را همانطور که خودش تعریف کرده است، میتوان فهم کرد که این بخش را نیز در جلسات آینده بحث میکنیم. پس انشاءالله سرفصلی را هم به عنوان مقدمۀ جلسۀ بعد -اگر جلسات بعدی در کار بود- بحث میکنم که «نَظمِ ما بَینِکُم» چیست؟ محور «نَظمِ ما بَینِکُم» پذیرش امام است. امام باید به پذیرش برسد. اینکه چگونه امام را به پذیرش برسانیم را نیز در آینده بحث میکنیم. باید نظام امامت و نظام ولایت در اسلام را استنباط کنیم. به عنوان مثال پدر ولی است. همین طور یکسری مناصب امامت وجود دارد. قاضی امام است. فرماندۀ لشکر امام است. مسئول زکات امام است. نظام امامت وجود دارد که اینها را باید در آینده بحث کنیم.
انشاءالله به مسئلۀ اصول نظام سازی نیز در آینده میپردازیم. بنابراین این بحث مقدماتی را خواستم عرض کنم که اینکه عرض کردم مباحث این دوره صد جلسه طول میکشد، در این سه محور است؛ یکی تاریخ نظام سازی را بحث کنیم؛ همین طور باید گفتوگوی خوبی داشته باشیم که غربیها چگونه نظامسازی میکنند تا مواظب باشیم نظامسازی ما میل به سیستمسازی پیدا نکند همان طور که در ما نحن فیه و محیط اطراف انسان حس میکند که مؤمنین نیز دچار سیستم و ساختار به معنای غربی آن میشوند و سوم اینکه «کدام دسته از مفاهیم به ما کمک میکند که مسئلۀ نظامسازی را فهم کنیم؟» ده دسته روایت در این بخش وجود دارد که من فقط به یک دسته از آنها اشاره کردم و در مباحث تفصیلی همۀ آن ها را بحث میکنیم. مانند روایات باب ظاهر و باطن که اگر ظاهر و باطن را خوب فهم کنیم، کمک میکند که نظامسازی را بفهمیم. این مسائل را باید در آینده بحث کنیم ولی بالأخره یکی از آن مواردی که به آن اشاره کردم این است که شما بهعنوان یک طلبه بین مقام حفظ و مقام درایة و مقام روایت فرق میگذارید یا نه؟ شما قبل از اینکه طرف را به نظامسازی دعوت کنید، او را به مقام درایة دعوت کنید، او را به مقام حفظ در آیات و روایات دعوت کنید؛ یعنی از اینجا بحث را شروع کنید که بالاخره وقتی شما استنباط کنید، میخواهید موارد استنباط شده را را پیاده کنید یا نه؟ شما به او میگویید که وظیفۀ فقیه استنباط است یا ابلاغ که مردم اگر خواستند عمل کنند یا اگر نخواستند عمل نکنند. کدام یک از دو دسته مد نظر است؟ اگر واقعاً از دستۀ دوم هستید، پس استظهارات بحثتان را بیاورید. آنهایی که به استنباط و تبلیغ اکتفا میکنند، باید استظهار بیاورند. البته بعضی از آنها در جلسه آیۀ شریفۀ«وَ ما عَلَیکَ اِلّا البَلاغ» را میخوانند و به من میگویند که اینجا حصر است و من نیز همیشه در جوابشان میگویم که مراد از ابلاغ در اینجا «یُبَلِّغونَ رِسالاتِ الله» است. ابلاغ به رسالت اضافه شده است و سنخ رسالت تحققی است. به پیامبر میگوید رسالت خودت را ابلاغ کن. رسالت یعنی چه؟ یعنی امری که باید اجرا شود. میگوید برو و آن را ابلاغ کن. یعنی چه که ابلاغ کن؟ یعنی به مؤمنین بگو که شروع کنند به اجرا کردن این موارد.
اخباریگری در این بحثها موج میزند؛ یعنی یک آیه قرآن را میخوانند و آیه دیگر را نمیخوانند؛ قرآن را عضین میکنند و بعد میخواهند جمعبندی نیز به دست آورند. ما مسائل را قبلاً به صورت مستوفی بحث کردهایم و انشاءالله بعداً نیز بحث خواهیم کرد. انشاءالله اگر خدای متعال توفیق داد، در این سه محور بحث را بیان میکنیم و تقریباٌ میتوان هر محور را در حدود سی جلسه گفتوگو کرد تا درک تفصیلی از مسئلۀ نظامسازی به وجود بیاید و آن موقع تازه بحث به الگوی ساخت میرسد. الگوی ساخت هم یعنی چه؟ یعنی آن اصول و قواعدی که ما برای نظامسازی استنباط کردیم که هر فقیهی آن قواعد را رعایت کند، میتواند نظم جامعهاش را تغییر دهد ولی همۀ این مباحث مقدمات بحث الگوی ساخت هستند که انشاءالله باید به آنها بپردازیم.
وَ الحَمدُ لِلهِ رَبِّ العالَمینَ
- ۹۸/۰۱/۲۷