تمدن نوین اسلامی

ساخت آینده انقلاب اسلامی با توجه به تمدن سازی

تمدن نوین اسلامی

ساخت آینده انقلاب اسلامی با توجه به تمدن سازی

تمدن نوین اسلامی

امام خامنه ای:
ما به دنبال الگوی مطلوب و آرمانی خودمان هستیم، که یک الگوی اسلامی ایرانی است؛ از هدایت اسلام سرچشمه می گیرد، از نیازها و سنتهای ایرانی بهره می برد؛ یک الگوی مستقل. البته امروز محققین و صاحب نظران تلاش های فراوانی هم دارند می کنند برای اینکه این الگو را تدوین کنند
مردادماه 92

  • ۱
  • ۰

بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی تفصیلی چگونگی نقد برنامه ریزی توسعه در گفتگو با حجت الاسلام کشوری- ویژه نامه روزنامه جوان-20 اسفند 1393

مستحضر هستید که تدوین برنامه‌های توسعه، در قالب برنامه‌های زمانمند در کشور انجام می شود. ارزیابی محتوایی و کاربردی شما از برنامه‌هایی که تاکنون تدوین شده‌اند چیست؟ به نظر شما، این برنامه‌ها چه نتایجی برای کشور داشته‌اند؟

   به نظر بنده، قبل از ارزیابی برنامه‌های توسعه‌ی کشور بهتر است به چگونگی روش ارزیابی آن‌ها بپردازیم؛ یعنی ابتدا مشخص کنیم که هدف از ارزیابی برنامه‌های توسعه‌ی کشور چه چیزی است. بعد براساس پایه­ ای که تعریف می­شود مطلب را ادامه ‌دهیم.

 منظور از ارزیابی برنامه‌های توسعه، در جبهه‌ی پیشرفت اسلامی و جبهه‌ی نیروهای انقلاب اسلامی، این است که بدانیم آیا این نوع برنامه‌ریزی برای کشور، اهداف تعریف‌شده‌ی انقلاب را محقق می‌سازد؟ یا خیر؟ به نظر بنده، این هدفِ اصلی است که باید در نقدها و ارزیابی‌ها مورد توجه قرار گیرد.

جریان توسعه‌گرا در کشور، مدل برنامه‌ریزی‌های توسعه را مورد نقد درونی قرار داده است. به نظر این جریان، دوره‌ی تقسیم‌بندی برنامه‌ریزی‌ها به کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلند‌مدت در کشور گذشته است و باید از دیدگاهی دیگر برنامه‌ریزی‌ها صورت بگیرند. با توجه به نقدهای این جریان به برنامه‌ریزی­های توسعه، باید با دقت و بسیار شفاف صحبت کنیم تا تفاوت نقدهای ما از نقدهای این جریان مشخص باشد.

فکر می‌کنم اولین تفاوتی که باید روی آن تأکید کرد، هدف از نقد برنامه‌های توسعه است. این هدف در واقع سنجش میزان کمک برنامه‌های توسعه به انقلاب برای دست‌یابی به آرمان‌های متعالی خود می‌باشد. بیانات مهم مقام معظم رهبری، در سال 1390، در شهر کرمانشاه،[1] در خصوص مفهوم مهمی به نام ثُبات نظام بوده است. خلاصه‌ی فرمایشات ایشان در سخرانی این بود که آرمان‌های ثابتی وجود دارند. دلیل ثُبات این آرمان‌ها نیز متناسب بودن آن‌ها با فطرت بشر است. ایشان در این سخنرانی به وجود سازوکارهای اجتماعی نیز اشاره فرمودند که این سازوکارها و ساختارهای اجتماعی -و برنامه‌ریزی­های برآمده از این ساختارها- در همه‌ی کشورها ازجمله در ایران در جریان هستند.

  پرسیده شد اگر سازوکارها و ساختارهای اداری جامعه نتوانند آرمان‌های تعریف‌شده‌ی انقلاب را محقق کنند چه باید کرد؟ شرح و توضیح آنچه مقام معظم رهبری فرمودند این بود که اگر سازوکارهای اجتماعی توان تحقق آرمان‌های انقلاب را نداشته باشند، برای مثال اگر نتوانند عدالت را محقق کنند، سازوکارها، ساختارها و برنامه­ ریزی­های اجتماعی باید تغییر کنند. بنابراین، هرجا تعارضی بین آرمان‌ها و سازوکارهای اجرای آرمان‌ها به وجود آمد، طبیعتاً باید به فکر تغییر دادن و بهینه کردن سازوکارها باشیم.

با پیمودن چنین مسیری، ضمن تحرک و پویایی، ثبات نظام نیز حفظ می‌شود. به نظر بنده، فلسفه‌ و دلیل اصلی بازخوانی برنامه‌ی توسعه، در اولین نقشه‌ی راه تولید الگوی پیشرفت اسلامی، ثبات نظام است. در واقع هدف این است که بدانیم سازوکارها و برنامه‌ریزی‌های انجام‌شده، از اول انقلاب تاکنون، چقدر در ثبات نظام و دست‌یابی به آرمان‌های انقلاب مؤثر بوده‌اند.

  نکته‌ی دیگر این است که باید در بازخوانیِِ کارآمدی برنامه‌های توسعه متنوع عمل شود؛ یعنی بررسی و ارزیابی برنامه‌های توسعه کشور باید به شکل­های مختلف در دستور کار قرار بگیرد. فرض بفرمایید برای مثال می­توان میزان احکام ناظر به بخش اقتصاد را در این پنج برنامه‌ی توسعه از نظر کمّی مورد بررسی قرار داد.

بهتر است برنامه‌ها از نظر اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بررسی شوند؛ مثلاً تأثیر این برنامه‌ها در یک دوره‌ی خاص بر زندگی مردم مورد بررسی قرار بگیرد. بررسی شود چه چیزی باعث ایجاد حادثه‌ی اسلام‌شهر در دوران سازندگی شد؟ یا علت حوادثی که در قزوین، مشهد یا بعضی شهرهای دیگر اتفاق افتاد چه چیزی بود؟

روش دیگر، بررسی مبانی نظریِ حاکم بر برنامه‌های توسعه است. به عنوان مثال، در برنامه‌ی چهارم کشور، جریان نیروهای انقلاب، مبانی برنامه‌ی چهارم را مورد انتقادی جدی قرار دادند. قابل‌دفاع بودن نظام مفاهیم یک برنامه بسیار مهم است؛ زیرا گویای میزان هماهنگی آن با فضای مفهومی انقلاب اسلامی است.

برنامه‌های توسعه در کشور را حتی می­توان از حیث اجرا شدن و نشدن آن‌ها نیز مورد بررسی قرار داد. همان‌طور که می‌دانید یک سری احکام از برنامه‌ی اول توسعه به برنامه‌ی دوم و همین‌طور به برنامه‌ی سوم و  چهارم انتقال پیدا کرده است. حتی در برنامه‌ی پنجم نیز رد پایی از آن‌ها به چشم می‌خورد.

یکی از مدل­های نقد می‌تواند بازخوانی تاریخ توسعه در دنیا باشد. حتی می­توان پا را فراتر از برنامه‌ی پنج‌ساله‌ی بعد از انقلاب گذاشت و به بررسی تاریخ برنامه‌نویسی در ایران از اول پیدایش تا امروز پرداخت.

به‌هرحال، به نظر بنده، بهتر است ملاک نقد برنامه‌ها از حالت کلی خارج شود؛ زیرا درحال‌حاضر عده‌ای از نبود تنوع نقد در کشور استفاده می‌کنند و ناکارآمدی برنامه‌ی توسعه را به پای انقلاب می­نویسند. بنده در مقام احصای روش­های نقد نیستم، اما لازم می‌دانم اشاره کنم که در نقد برنامه‌های توسعه، دو روش وجود دارد. روش اول، نقد کلی و اجمالی غیر‌متنوع است. روش دوم، تنوع در بررسی است. در اولین نقشه‌ی راه تولید الگوی پیشرفت اسلامی، شش نوع نقد برای برنامه‌های توسعه تعریف شده است. باید اشاره کنم که البته بیش از این تعداد نیز امکان‌پذیر است. بنده اصراری ندارم که حتماً این مدل­های نقد مورد پذیرش قطعی واقع بشوند، فقط عرض بنده این است که نقد کلی نشود.

 هرچقدر نقدِ برنامه‌ی توسعه مسئله‌محورتر مطرح شود، قدرت "هدایت نظامات ذهنیِ" مباحث نقدی بیشتر می‌شود. فلسفه‌ی الگوی پیشرفت اسلامی نیز "هدایت نظامات ذهنی" و تغییر نگرش­هاست. نتیجه‌ای که می‌توان گرفت این است که جبهه‌ی بزرگ طرفداران انقلاب اسلامی باید پرونده‌ای دائمی را برای نقد برنامه‌های توسعه باز کنند؛ یعنی باید دائماً به این موضوع بپردازند. همان‌طور که می‌دانید ثُبات نظام جمهوری اسلامی موضوع بسیار مهمی است که نمی‌توان آن را با دیگر مسائل برابر دانست. اساساً همه‌ی فعالیت­های الگوی پیشرفت اسلامی در راستای ایجاد ثُباتِ بیشتر انقلاب اسلامی است. بنابراین، اگر هدف، حصول اطمینان از حرکت کردن در مسیر ثبات جمهوری اسلامی است، وجود پرونده‌ای دائمی و متنوع نیاز است. این نکته را عرض کردم که تلقی بسته شدن بحث ایجاد نشود.؛ زیرا به فضل پرودگار وقتی اندکی در دوران "پرورش الگوی پیشرفت اسلامی" ارتقا حاصل شود، پرونده‌ی مسائل توسعه دائماً بازخوانی خواهد شد.

حال می­خواهیم به نقد برنامه‌های توسعه بپردازیم. در اولین نقشه‌ی راه الگوی پیشرفت اسلامی برای ارزیابی منصفانه از برنامه‌های کشور و عملکرد دولت‌هایی که این برنامه‌ها را نوشته‌اند، در گام اول- به‌صورت تفصیلی­تر از وضعیت فعلی- خواسته­ ها و آرمان‌های مردم ایران تعریف شده است. دلیل آن نیز این است که در فضای ارزیابی، انقلاب معیار و محک قرار بگیرد.

طبیعی است که اگر معیار و محک نقد برنامه‌های توسعه حالت اجمالی داشته باشد، نقد تفصیلی آن شکل نمی­گیرد. بنابراین برای نقد منصفانه‌ی برنامه‌های توسعه، اقدام "اولین نقشه‌ی راه الگوی پیشرفت اسلامی" این بوده است که انقلاب اسلامی به‌صورت تفصیلی ذیلِ اصطلاحِ "جهت حرکت انقلاب اسلامی" معنا شود. در نتیجه‌ی واضح بودن اصطلاح "جهت حرکت انقلاب اسلامی"، در فضای نقد دستمان بازتر خواهد بود. بنده بحث‌های اصطلاح "جهت حرکت انقلاب اسلامی" را به‌طورخلاصه عرض می‌کنم. بعد از آن به فضای نقد می‌پردازم.

در قالب اصطلاح "جهت حرکت انقلاب اسلامی" به سه سؤال پاسخ داده شده است. در واقع پاسخ دادن به این سه سؤال باعث می‌شود درک بهتری از انقلاب اسلامی در ذهن‌ها ایجاد شود.

سؤال اول این است که جامعه­ ی ایرانِ بعد از انقلاب براساس چه مبنای فکری اداره خواهد شد؟

در شرح چرایی مطرح شدن این سؤال باید عرض کنم، مشخص است که ایرانِ بعد از انقلاب به دنبال تحقق شاخص­های هویت اسلامی است. بخشی از این شاخصهها همان‌طور که همه می‌دانند عدالت، احیای نهاد خانواده، حفظ استقلال کشور و نفی سبیل است. بنابراین، آرمان ما، تحقق شاخصه ­های انقلاب اسلامی است. اما انقلاب اسلامی با چه فکری می­تواند به این آرمان دست پیدا کند؟ آیا با هر برنامه‌ریزی و تفکری می­توان به این آرمان‌ دست پیدا کرد؟ آیا انقلاب اسلامی برای تحقق آرمان‌های خود فکر خاصی دارد؟

برای درک سؤال اول، بعد از موشکافی آن در پاسخ به این سؤال، سه احتمال بررسی شده است که بنده از شرح آن‌ها خودداری و به اشاره‌ای بسنده می‌کنم.

  جواب اول، جوابِ روشن‌فکری است. جریان روشن‌فکری، اداره‌ی جامعه‌ی ایرانِ بعد از انقلاب را در اصلاح قرائت دینی [2]می‌داند. در واقع پایه‌ی فکریِ جریان روشن‌فکری برای ادراه‌ی جامعه، "اصلاح قرائت دینی" است. این جریان، برای اسلامِ با قرائت کنونی، قابلیت اجرایی قائل نیست. مبنای این تغییرِ قرائت را نیز بر این می‌داند که هرگاه بین مفاهیم اسلامی و مفاهیم مدرن تعارضی ایجاد شد، درک اسلامی به نفع درک مدرن اصلاح شود. مشهورترین موقعیت اجرایی این بحث در حدود و تعزیرات است. دلیل آنها نیز منافات اجرای حدود و تعزیرات با فرهنگ حقوق بشر امروز می‌باشد!

بنده از این بحث با پرسیدن سؤالی از جریان روشن‌فکری می­گذرم. جریان روشن‌فکری معتقد به اصلاح قرائت دینی است و بسیاری از افراد آن نیز ادعای دین‌داری می‌کنند. با توجه به اینکه همه می‌دانیم، درون روایات دست بردن، کم و زیاد کردن در دین، انقباض و انبساط در دین و شریعت، مصداق بدعت شمرده شده است و شخصی که این کار را می­کند به‌شدت حقیر و خوار شمرده می‌شود. این جریان، اگر واقعاً در دین‌داری خود صداقت دارند، پاسخ دهند، با مجموعه‌ی روایات در باب بدعت چه کنیم؟

 برای مثال، در نهج‌البلاغه، در روایتی امیرالمؤمنین (علیه السلام) می‌فرمایند: «إنَّمَا بَدءُ وُقُوعِ الفِتَن أهوَاء تُتَّبَعُ وَ أحکامٌ تُبتَدَعُ....»[3] احکامی که بدعت گذاشته می‌شود در کنار اهوایی که تبعیت می‌شود، دو عاملِ ایجاد فتنه در جامعه هستند. بنابراین امیرالمؤمنین (علیه السلام) ریشه‌ی ایجاد فتنه را بدعت می‌دانند.

 در روایت دیگری از پیامبر اکرم (صلی الله علیه واله وسلم) نقل شده است، «مَن أهانَ صاحِبَ بِدعَة أمَّنَه اللّهُ یومَ الفَزَع ِالأَکبَر» [4] به این معنی که (هرکس به بدعت‌گذاری اهانت کند، خدا روز وحشت بزرگ او را ایمن دارد). بنابراین، پاسخ جریان روشن‌فکری به این سؤال، بسیاری از مسائل پیش‌آمده را بر‌طرف می‌کند.

 جریان دیگر، جریان فهم سنتی از اسلام است. جریان فهم سنتی از اسلام  برای "تحقق شاخصه­ های هویت اسلامی" از ما می‌خواهد تبلیغ اسلامی را با افزایش کمیت و کیفیت آن در دستور کار قرار دهیم. واضح است که خواسته‌ی این جریان کاملاً مخالف خواسته‌ی جریان روشن‌فکری است؛ زیرا این جریان برای فهم فعلی از اسلام، قابلیت اجرایی شدن قائل شده است، اما راه اجرای آن را "تبلیغ هویت اسلامی" می‌داند.

ضمن احترامی که برای جریان فهم سنتی از اسلام، به دلیل اعتقاد آن‌ها به کارآمدی اسلام در عصر حاضر، قائل هستم، سؤالی نیز از این جریان می‌پرسم. اگر فقط به تبلیغ هویت اسلامی اکتفا شود، چگونه با مردمی که زندگی، وقت، ذهن و دوران تربیت آن‌ها-به وسیله ساختارهای مدرن- اشغال شده است و به تعبیر قرآن «وَ یَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتی ‏کانَتْ عَلَیْهِمْ.....» [5] غل و زنجیر به پایشان است یا در واقع گرفتاری و مشغله دارند، می‌توان ارتباط تبلیغی برقرار کرد؟

 شاید جریان فهم سنتی از اسلام برای تبلیغ اسلام آماده باشد، اما در دوره‌ی شکل‌گیری شخصیت که مهم‌ترین دوران حیات انسان است، افراد گرفتار مدرسه رفتن هستند. بنابراین، سن تربیت اشغال شده است. فرد مجبور است دروسی را بخواند که شاید در آینده، با استفاده از آن‌ها، بتوانند نقشی در جامعه‌ی اجتماعی ایفا کنند. بنابراین، فرصتی ندارد که به امورات مهم دینی و مطالعاتی درباره‌ی افق زندگی خود بپردازند. بعد از  فارغ‌التحصیلی نیز دچار پدیده‌ی زشت مصرف‌گرایی می‌شوند. توجه داشته باشید که مصرف‌گرایی ذائقه را تغییر می‌دهد. با تغییر ذائقه، تأمل و تفکر انسان به سمت دنیا متمایل می­شود و فقط به روش­های کسب درآمد و مسائلی از این قبیل می‌اندیشد. این از عوارض مصرف‌گرایی است. عرض بنده این است که تبلیغ کردن روش بدی نیست، اما صِرفاً به تبلیغ اکتفا کردن، کار صحیحی نیست.

 جریان دیگری نیز در کشور وجود دارد که با نام جریان اسلام ناب شناخته می‌شود. نقطه‌ی اشتراک بسیار مهمی بین جریان اسلام ناب و جریان فهم سنتی از اسلام وجود دارد. هر دو جریان معتقد هستند که برطرف شدن مشکلات مردم در گرو تحقق شاخصه‌ی هویت اسلامی است. بااین‌حال، جریان اسلام ناب، در روش تحقق اسلام، با جریان فهم سنتی از اسلام اختلاف‌نظر دارد.

دلیل اختلاف‌نظر نیز بر سر سؤالی است که برای جریان فهم سنتی از اسلام مطرح شد. در دوران مدرن، برنامه‌ریزی جامعه و نظامات اجتماعی، سن تربیت و بقیه‌ی سنین دوران زندگی افراد را اشغال کرده است. به همین دلیل باید فعالیت­هایی در زمینه‌ی آزادسازی ظرفیت­های افراد در دستور کار قرار بگیرد تا این‌گونه، ابتدا، کشش و علاقه فرد نسبت به مسائل دینی ارتقا پیدا کند، بعد از آن، تبلیغ در این ظرفیت آماده‌شده ضرب شود. بنابراین، جریان اسلام ناب معقتد است به دلیل اینکه نظامات اجتماعی کاملاً اسلامی نشده‌اند و تقریباً نظامات مدرن غالب هستند، بخشی از جامعه‌ی ایران درحال‌حاضر زیر نظر برنامه‌ریزی مدرن اداره می‌شود که در واقع این نظامات مدرن به مثابه غل و زنجیری به پای مسلمانان هستند.

جریان اسلام ناب خواستار تغییر ساز‌وکارهای اجتماعی به‌گونه‌ای است که وقت برای تبلیغ هویت اسلامی بیشتر شود. با تغییر سازوکارها می‌توان سرفصل‌های جدیدی مثل معاد، آخرت و خانواده را به متون درسیِ آموزشی اضافه کرد و تحولی بنیادین را در نظام آموزش‌وپرورش ایجاد نمود. با اضافه شدن هرکدام از این سرفصل‌ها افق زندگی افراد تغییر خواهد کرد.

بنابراین شرایط باید به‌گونه‌ای باشد که وقت فرد با برنامه‌ریزی‌های نظامات مدرن اشغال نشود. به مجموعه کارهای تبلیغی و غیرتبلیغی که شرایط را آماده می‌کند تا در درون فرد حالت انصات و استماع نسبت به تبلیغ ارتقا پیدا کند، نظام‌سازی اسلامی گفته می‌شود. مفهوم نظام‌سازی اسلامی به‌صورت تفصیلی در نظریه‌ی پردازش موضوعات جهت‌ساز شرح داده شده است.

با این توضیحات مشخص شد که اساساً جمهوری اسلامی ایران بعد از انقلاب با انتخاب یکی از این سه احتمال اداره خواهد شد. به نظر بنده، دلیل اصلی مطرح کردن صریح و تفصیلی دیدگاه‌های جریان‌های دیگر این است که با مقایسه‌ی پیشنهادهای جریان‌های مختلف با یکدیگر، برتری تفکر انقلاب نسبت به سایر تفکرها کاملاً آشکار می‌شود. پیشنهاد نقشه‌ی راه الگوی پیشرفت انقلاب اسلامی، برای اداره‌ی جامعه، بسط تفکر نظام‌سازی اسلامی است که اجمالاً درباره‌ی آن توضیح داده شد.

با توضیحاتی که عرض شد، فضا برای نقد نظری برنامه‌های توسعه آماده است. توجه بفرمایید که اگر به این باور رسیدیم که باید به دنبال نظام‌سازی اسلامی باشیم، باید مشخص کنیم که مجموعه مواد برنامه‌های توسعه، چقدر در راستای نظام‌سازی انقلاب اسلامی هستند؟

اجازه دهید واضح‌تر بیان کنم. به اسم کوچک‌سازی و چابک‌سازی دولت، در دوران اصلاحات، نهاد جهاد سازندگی قربانی شد. وظیفه‌ی این نهاد رسیدگیِ ویژه به امور مستضعفین و فقرا بود. می‌دانید که یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های هویت اسلامی جامعه، رسیدگیِ ویژه به امور مستضعفین و تلاش برای فقرزدایی از جامعه است. در واقع جهاد سازندگی بخشی از نظام‌سازی حضرت امام (ره) بوده است که با هدف بررسی ویژه به امور مستضعفین ایجاد شده بود.

در مراحل پنجگانه‌ای که برای تحقق آرمان‌های انقلاب تعریف شده است - مراحلِ انقلاب اسلامی، نظام اسلامی، دولت اسلامی، جامعه‌ی اسلامی و امت اسلامی- مرحله‌ی دولت اسلامی مرحله‌ای است که می‌خواهیم در خانه‌های خالی نظام اجتماعی و سیاسی مورد تعریف حضرت امام (ره)، نظام‌سازی اسلامی انجام دهیم. ذکر این نکته لازم است که حضرت امام (ره) حدود ده مورد نظام‌سازی اسلامی انجام داده‌اند که ما در مرحله‌ی دولت اسلامی نظام‌سازی اسلامی را بسط می‌دهیم. متأسفانه برنامه‌های توسعه‌ای ما نه‌تنها نظام‌سازی اسلامی را بسط نداده‌اند، بلکه به نظر بنده، حتی با اجرایی شدن برخی از احکام خطرناکی که در آن‌ها وجود دارد ممکن است نظام‌سازی اسلامی حضرت امام (ره) نیز به چالش کشیده شود.

مطلع هستید که تفاوت بین مرحله‌ی دوم و سوم انقلاب یعنی مرحله‌ی نظام‌ اسلامی و مرحله دولت اسلامی در اجمال و تفصیل آن‌هاست. از آنجا که مبنای تفکر اداره‌ی جامعه، نظام‌سازی اسلامی دانسته می‌شود، در مرحله‌ی نظام اسلامی، در چند بخش، نظام‌سازی انجام شده است و در مرحله‌ی دولت اسلامی، خانه‌های خالی، نظام‌سازی اسلامی می‌شوند، مثل خانه‌ی اقتصاد، آموزش‌وپرورش و دستگاه آمارگیری کشور. به نظر بنده، دستگاه آمارگیری جزو خانه‌هایی است که باید در آن نظام‌سازی اسلامی صورت بگیرد. در واقع مدل آمارگیری کشور باید فرهنگ‌محور شود و فضای دیگری باید در آن اصل قرار گیرد که در جلسات مجزا به تشریح آن خواهم پرداخت.

 برنامه‌های توسعه‌ی کشور باید نظام‌سازی اسلامی را به‌صورت تفصیلی تئوریزه کنند که اساساً شاهد چنین چیزی در برنامه‌های توسعه نیستیم. نویسندگان توسعه‌گرا و تدوین‌کنندگان برنامه‌های توسعه اصلاً درکی از نظام‌سازی اسلامی ندارند و صرفاً تعمیم‌دهنده‌ی نظامات مدرن در کشور هستند. در حوزه‌ی نظری، مهم‌ترین نقد همین است که عرض کردم. برنامه‌های توسعه‌ی کشور اصلاً با مبنای نظام‌سازی اسلامی انقلاب هم‌سویی ندارند. بنده برای نمونه نیز جهادسازندگی را مثال زدم، البته نمونه‌های دیگری نیز وجود دارند.

فرمودید هدف از نقد برنامه ها‌ی توسعه، بررسی نسبتی است که با آرمان‌های انقلاب دارند. با بررسی وجوه فرهنگی و اجتماعی برنامه‌ی چهارم توسعه و مبانی نظری آن بفرمایید که این برنامه و مبانی نظری آن چه نسبتی با آرمان‌های انقلاب داشته است؟ مبانی نظری و مستندات درنظرگرفته‌شده برای برنامه‌ی چهارم توسعه چه نسبتی با آرمان‌های انقلاب و اندیشه‌‌های امام خمینی (ره) برقرار کرده است؟

در ادامه‌ی بحث قبلی، می‌توان گفت که در برنامه‌ی چهارم، نظام‌سازی اسلامی تعمیم پیدا نکرده است. برنامه‌ی چهارم دو بخش دارد؛ بخش قوانین و بخش مبانی نظری. بحث مبانی نظریِ برنامه‌ی چهارم سروصدای زیادی ایجاد کرد. ناگفته نماند که بین مبانی نظری برنامه‌ی چهارم و قانون برنامه‌ی چهارم نیز شکافی تئوریک وجود دارد. به‌هرحال، در مبانی نظری برنامه‌ی چهارم، سه استراتژی برای برنامه‌ی نظام پیشنهاد شده بود. در هر سه، یک اصل مشترک وجود داشت و آن این بود که ایران برای توسعه و پیشرفت باید تقسیم‌ کار جهانی را بپذیرد. از این تقسیم‌ کار نیز سه نوع تحلیل شده بود.

آنچه در این بحث حائز اهمیت است این است که فضای بخش مبانی نظری، نظامی را حاکم بر دنیا می‌داند که معتقد به توسعه و مدرنیته است و در مجموع نظامات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگیِ آن نیز نظمی را در دنیا ایجاد کرده است.

پذیرفتن تقسیم‌ کار جهانی یعنی دست شستن از آرمان‌ها و مبنای فکری کشور که همان نظام‌سازی اسلامی است. برای مثال، ساختار نظامات حاکم بر دنیا براساس نظامات اقتصادی شکل گرفته است. در ضمن عملکرد فرهنگ‌‌ها، رسانه‌ها، مدیران و حکمرانان نیز در راستای پشتیبانی از بخش اقتصاد است. ساختارهای بین‌المللی عموماً لجستیک بخش اقتصاد و تولید جامعه‌ی خود هستند. بنابراین نظامات مدرن نظمی را در دنیا ایجاد کرده‌اند؛ اقتصاد محور است. فرض کنید در ساختار سیاسی حق وتو وجود دارد. در ساختار اقتصادی سامانه‌ی سوئیفت وجود دارد- که اگر تدبیر نکنید و ارز واسط خود را روی دلار تثبیت کنید، این سامانه خدماتی به شما ارائه نمی‌دهد. این باعث می‌شود که در تبادلات مالی به بن‌بست برسید. تحریم‌های فعلی کشور نیز نتیجه‌ی چنین چیزی است- این نظم حاکم، در بخش فرهنگ نیز امپراتوری رسانه‌ای و شبکه‌های اجتماعی را در دست دارد. اینترنت و مجموعه‌ی متغیرها در فضای مجازی -که ترجمه‌ی واژه‌ی سایبر است-برای ایجاد انحراف و به دست گرفتن کنترل ذهن بشر است. اساساً طراحی فضای سایبری برای کنترل بخش فرهنگ و کنترل فضای ذهن بشر بوده است. وقتی روزانه یکی از خبرگزاری‌های آمریکایی حجم بسیاری خبر تولید می‌کند و به طرق مختلف جلوی چشم مخاطبان خود قرار می‌دهد در واقع با این کار قدرت تفکر را از مخاطب خود می‌گیرد. این معادله‌ای منطقی است که هرچه حجم داده‌ها به ذهن بیشتر باشد، قدرت پردازش و تأمل روی آن داده‌ها کمتر می‌شود. آنچه گفته شد مظهر سلطه‌ی نظامات سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است. بنابراین پذیرفتن تقسیم کار جهانی در واقع پذیرفتن نداشتن استقلال در نظامات ذکر شده است.

 خلاصه اینکه چون ماهیت نظامات موجود دنیا ایجاد سلطه است، پیشنهاد پذیرفتن تقسیم‌ کار جهانی در برنامه‌ی چهارم به معنی تعمیم نظام سلطه در ایران بوده است، البته به فضل الهی این برنامه اجرایی نشد. بنابراین می‌توان گفت که تدوین‌کنندگان برنامه‌ی چهارم علاوه‌ براینکه نظام‌سازی اسلامی را درک نکرده بودند، ماهیت نظامات مدرن را نیز که ایجاد نظام سلطه بوده است درک نکرده بودند. در نتیجه، این مهم‌ترین ایرادی است که به مبانی نظری برنامه‌ی چهارم و خود برنامه‌ی چهارم وارد بوده است. باید اشاره کنم که این ایراد به هر سه استراتژی برنامه‌ی چهارم وارد است.

چرا این مبانی نظری مورد توجه قرار گرفت؟ به‌عبارت‌دیگر، دلیل تدوین این برنامه که تا این حد از آرمان‌های انقلاب اسلامی فاصله داشته است، چه بود؟

به نظر بنده، مقصر نیروهای انقلاب هستند. وقتی راجع به انقلاب اسلامی، مبنای انقلاب اسلامی، مفهوم نظام‌سازی اسلامی و بحث الگوی پیشرفت اسلامی کار گفتمانی گسترده‌ای انجام نمی‌شود، امکان تعمیم این موضوع ایجاد می‌شود. مقام معظم رهبری قبلاً فرموده بودند که آن‌قدر به قوت مبانی انقلاب اسلامی اعتقاد دارند که حتی حاضر هستند جلسات نقد مبانی مسلم انقلاب را نیز بپذیرند. به  نظر ایشان می‌توان در جلساتی که مبانی مسلم انقلاب به‌درستی نقد علمی می‌شوند، ورود پیدا کرد. شاید در آن زمان، این صحبت‌ها نوعی شعار تلقی می‌شد، اما امروز، در دوران نرمش قهرمانانه، شاهد هستیم که ایشان با صداقت این صحبت‌ها را بیان فرموده‌ بودند. یکی از مسلم‌ترین مبانی انقلاب، مبارزه با استکبار است. درحالی‌که ایشان در دولت یازدهم به "ایده‌ی سیاست خارجی توسعه‌گرا" اجازه‌ی عملیاتی شدن داده‌اند. از روز اول نیز با اطمینان فرمودند که به این مذاکرات بدبین هستند و این مذاکرات به نتیجه نمی‌رسد. در واقع ایشان در مرحله‌ی عمل اجازه دادند سیاست خارجی جمهوری اسلامی نقد شود. توجه داشته باشید که این بهترین نوع نقد است؛ یعنی ایشان پذیرفتند که در صورت محقق شدن آن ایده، تفکر حضرت امام (ره) و انقلاب باید اصلاح شود. بعد از هجده ماه مذاکره، اثبات شد که بدبینی ایشان به‌جا بوده است و آمریکا قابل‌اعتماد نیست.

اخلاق مقام معظم رهبری این‌گونه است. ایشان حتی برای مسلمات انقلاب نیز اجازه‌ی مقایسه می‌دهند. این مقایسه می‌تواند مقایسه‌ای عملی مثل همین تدبیر حکمیانه و نرمش قهرمانانه باشد. این روش باعث شده است که امروز در سطح دنیا نیز این تفکر ایجاد شود که آمریکا قابل‌اعتماد نیست. این همان روحیه‌ای است که جبهه‌ی نیروهای انقلاب به آن نیاز دارد.

بنابراین، وقتی در نقشه‌ی راه نظام، روی مفاهیم اثباتی و تحلیلی انقلاب، بین فکر انقلاب و فکری که ادعای کارآمدی می‌کند، مقایسه‌ای جدی انجام نمی‌شود، باید این انتظار را داشت که این توهم برای جریان توسعه‌گرا ایجاد شود که کارآمد است. باید دوستان انقلابی را برای این توهم ایجادشده مقصر دانست که چرا بین تفکرات انقلابی و تفکرات توسعه‌گرا نظام مقایسه ایجاد نمی‌کنند؟ با کلی‌گویی درباره‌ی انقلاب شکل‌گیری برنامه‌هایی مثل برنامه‌های توسعه غیرقابل‌اجتناب است.

تصور نکنید که امثال برنامه‌ی چهارم تکرار نمی‌شود. به نظر بنده، برنامه‌ی ششم با دیدگاه نهادگرایی به اندازه‌ی برنامه‌ی چهارم یا حتی بیشتر از آن، از تفکرات انقلاب فاصله دارد. در واقع با اجرای برنامه‌ی ششم به آرمان عدالت، احیای نهاد خانواده و استقلال کشور نزدیک‌تر نخواهیم شد. بااینکه دوستان انقلابی یک بار شاهد غلط نوشته‌ شدن برنامه‌ها بوده‌اند، اما هنوز عزم جزم نکرده‌اند تا همان‌گونه که توافق‌نامهی ژنو را نقد می‌کنند، دیدگاه نهادگرایی حاکم بر تدوین برنامه‌ی ششم را نیز نقد کنند.

مطلبی که می فرمایید یعنی کم‌کاری صورت گرفته از طرف نیروهای انقلاب درست است. اما می خواهیم بدانیم به نظرتان اهداف ایجابی جریان توسعه‌گرا از نوشتن این برنامه‌ها چه بوده است؟ به دنبال چه بوده‌اند که مبانی آن‌ها با مبانی انقلاب فاصله گرفته است؟

جریان توسعه‌گرا، از اول انقلاب تا اکنون، آرمان خود را کشورهای توسعه‌یافته تعریف کرده است. کشورهای گروه هشت را کشورهای کارآمدی می‌داند. طبیعی است که وقتی در ذهن جریان توسعه‌گرا تعریف خاصی از کارآمدی وجود دارد، سعی می‌کنند کشور را نیز به همان سمت سوق بدهد. به‌هرحال، این نیز یکی از آفات بی‌برنامه بودن نیروهای انقلاب برای مقابله با ترجمه‌گرایی در کشور است. وقتی در کشور همان مفاهیم توسعه تدریس می‌شود، نوع خاصی از کارآمدی به معنای مصرفی‌ کردن جامعه و بقیه شاخصه‌ها در ذهن‌ها شکل می‌گیرد. با صراحت عرض می‌کنم، مشکل امروز کشور بیش از آنکه سیاسی باشد فکری است. بنده چندان موافق نیستم که برای تحلیل برنامه‌ای در فضای کشور به دنبال خوانش انگیزه‌های سیاسی آن بگردیم؛ زیرا واقعاً مشکل فکری وجود دارد. بسیاری از کارشناسان توسعه‌گرای کشور هنوز مفهوم نظام‌سازی اسلامی‌ را درک نکرده‌اند. دلیل آن نیز این است که راجع به نظام‌سازی اسلامی کار تفصیلی انجام نشده است.

پیشنهاد بنده این است که از حوادث سیاسی خوانشی فکری و تحلیلی داشته باشیم تا اینکه از برنامه‌های توسعه‌ای و کارهایی که فکری بوده‌اند خوانشی سیاسی داشته باشیم. به نظر می‌رسد با این روش دست‌یابی به آرمان‌های انقلاب راحت‌تر شود.

نظرات و انتقادات شما درباره‌ی مصادیق اجرایی و کارکردی تر مبانی نظری برنامه‌ی چهارم و خود برنامه‌ی چهارم مخصوصاً در حوزه‌ی فرهنگی و اجتماعی چیست؟

غیر از بحث مبانی نظری، سنگ بنایی تحت‌عنوان "بهبود مستمر فضای کسب‌وکار" در برنامه‌ی چهارم گذاشته شد که البته موضوع جدیدی نبود، اما در برنامه‌ی چهارم بسیار جدی مطرح شد. همین موضوع در برنامه‌ی پنجم به صد و هشت حکم اقتصادی تبدیل شد. درحال‌حاضر نیز با مطرح شدن بحث اقتصاد مقاومتی باز نظریه‌ی بهبود مستمر فضای کسب‌وکار، نظریه‌ی غالب است.

نظریه‌ی بهبود مستمر فضای کسب‌وکار دو دسته عامل را بر بنگاه‌های تولیدی مؤثر می‌داند. دسته‌ی اول، عواملی هستند که در اختیار صاحب بنگاه است. دسته‌ی دوم، عواملی هستند که بر تولید تأثیرگذار هستند، اما در اختیار صاحب بنگاه نیستند. بنابراین برای اینکه بنگاه‌های تولیدی و بخش‌های اقتصادی در کشور راه‌اندازی شوند باید عوامل بیرونیِ مؤثر بر بنگاه‌های تولیدی را بهبود بخشید. برای مثال گفته می‌شود ایجاد یک بنگاه تولیدی با توجه به قوانین کشور زمان‌بَر است. گاهی اوقات شش ماه زمان لازم است تا یک بنگاه تولیدی راه‌اندازی شود یا حتی مجوز بگیرید. بنابراین خواستار اصلاح قوانین هستند؛ زیرا حتی اگر سرمایه‌گذار نیز بخواهد بنگاهی ایجاد کند  قانون کشور را نمی‌تواند تغییر دهد. بنابراین حکومت وظیفه دارد عوامل بیرونی مؤثر بر کسب‌وکار را بهبود ببخشد.

 تعارض از اینجا مشخص می‌شود که فضای کسب‌وکاری که به آن اشاره می‌شود در واقع شامل همه‌ی مسائل جامعه می‌شود. برای مثال قوانین جامعه، حمایت قضایی، تحول در نظام آموزشی برای کارآفرین بار آوردن کودکان و سیاست خارجی برای جذب سرمایه‌گذار و بازار مصرف بیشتر، همه بخشی از فضای کسب‌وکار محسوب می‌شوند.

معنای این نظریه این است که باید همه چیز در خدمت بخش اقتصاد قرار گیرد. برای بهبود تولید باید فضای حاکم بر کسب‌وکار بهبود یابد و بهبود فضای کسب‌وکار همه‌ی مسائل جامعه را در بر می‌گیرد. مشخص است که اقتصاد هدف قرار گرفته است و همه‌ی بخش‌های جامعه در خدمت بخش اقتصاد هستند. این خلاف قانون اساسی است؛ زیرا اقتصاد در قانون اساسی وسیله است نه هدف.

شاید مسائل اقتصادی برطرف‌شدنی نباشند، اما وقتی درباره‌ی اقتصاد مقاومتی بحث نمی‌شود، در نتیجه، در نهادهای نظام، نظریه‌ی بهبود فضای کسب‌وکار با عنوان نظریه‌ی اقتصاد مقاومتی پیشنهاد می‌شود. بررسی نظریه‌ی سیاست خارجیِ توسعه‌گرا که امروز مبنای دیپلماسی کشور است بیان‌کننده‌ی این مطلب است که محیط بین‌الملل آثار فراوانی بر توسعه‌ی یک کشور دارد. بنابراین کشور بدون کنترل محیط بین‌الملل توسعه پیدا نمی‌کند.

 بخش اقتصاد جامعه، باعث به چالش کشیده شدن شعار تفکر استکبارستیزی و تفکر مرگ بر آمریکا می‌شود. درست است که نمی‌توانیم به بهانه‌ی بهبود فضای کسب‌وکار همه‌ی بخش‌های جامعه را در خدمت بخش اقتصاد قرار دهیم، اما چگونه باید مشکلات اقتصادی را برطرف کنیم؟

در اولین نقشه‌ی راه تولید الگوی پیشرفت اسلامی مطرح شده است که در طول یک یا دو برنامه‌ی میان‌مدت، بخش عمده‌ای از سبد نیازهای خانوارها را می‌توان با سرمایه‌ی بخش وقف تأمین کرد. این موضوع در "نظریه‌ی بنگاه‌های وقف‌محور" شرح داده شده است.

 بنابراین یکی از اتفاقات برنامه‌ی چهارم، همین بحث استفاده و تعمیم نظریه‌ی بهبود مستمر فضای حاکم بر کسب‌وکار است. در برنامه‌ی پنجم، ذیل نظریه‌ی بهبود مستمر فضای حاکم بر کسب‌وکار، صد و هشت ماده‌ی اقتصادی آمده است. این در حالی است که کل برنامه‌ی پنجم، دویست و سی و پنج ماده است. در واقع این نظریه نیمی از تخصیص‌های برنامه‌ی پنجم را به خود اختصاص داده است.

پس از نظر شما یکی از ایرادات وارد بر برنامه‌ی چهارم این است که اقتصاد به عنوان مبنا و فرهنگ و مسائل زیربنایی تر دیگر ذیل اقتصاد گرفته است.

بله، همین‌طور است؛ یعنی عملاً بااینکه قانون اساسی اقتصاد را وسیله معرفی کرده است، با مطرح شده این نظریه حالتی ایجاد شده است که شاهد آن هستید.

سیاست‌گذاری و آینده ی ترسیمی حضرت امام (ره) برای کشور چه بوده است؟ و با آینده‌ای که برنامه‌ی چهارم توسعه و مبانی نظری آن به تصویر کشیده‌اند چه تفاوتی دارد؟

 همان‌طور که در ابتدا عرض کردم حضرت امام (ره) خواستار تحقق شاخص‌های هویت اسلامی بود‌اند. بنابراین هدف ایشان از هدف جریان توسعه‌گرا متفاوت بوده است. فکر اصلی حضرت امام (ره) برای  تحقق شاخصه‌های هویت اسلامی، دیدگاه نظام‌سازی اسلامی بوده است. بنابراین راه ایشان نیز از راه جریان فهم سنتی از اسلام متفاوت بوده است.

به نظر بنده، راه اصلاح برنامه‌ریزی کشور، براساس گفتمان حضرت امام (ره) و انقلاب، تبیین تفصیلی مفهوم نظام‌سازی اسلامی و ترجمه‌ی این مفهوم برای بخش‌های مختلف است. برای مثال، درحال‌حاضر، نظام‌سازی در بخش اقتصاد با تفکر بهبود مستمر فضای حاکم بر کسب‌وکار صورت می‌گیرد. بنگاه‌های وقف‌محور نیز ترجمه‌ای از مفهوم نظام‌سازی اسلامی حضرت امام (ره) برای بخش اقتصاد هستند.

در اولین نقشه‌ی‌ راه الگوی پیشرفت اسلامی، هشتاد و یک لازمه‌ی این نظام‌سازی اسلامی شرح داده شده است. این امر نشان‌دهنده‌ی این است که حداقل یک قدم در راه تفصیلی شدن مفهوم نظام‌سازی اسلامی برداشته شده است.

چه نسبتی بین مبانی نظری نوشته‌شده برای برنامه‌ی چهارم با ضروریاتی که فرمودید برقرار می‌شود؟

مبانی نظری در برنامه‌ی چهارم خواستار توسعه‌ی مدرنیته در ایران بوده است. درحالی‌که مطالبه اولین نقشه‌ی‌ راه الگوی پیشرفت اسلامی فرایند اسلامی شدن برنامه ها در ایران هست. این دو مسیر کاملاً متفاوت هستند. علت این اختلاف‌فکریِ به‌وجودآمده نیز غفلت دوستان انقلابی بوده است. بنده بسیار نگران هستم؛ زیرا بااینکه حدود نُه سال از سفارش به بحث الگوی پیشرفت اسلامیِ مقام معظم رهبری می‌گذرد، هنوز دوستان انقلابی از اقدام در این زمینه غفلت می‌کنند.

به نظر بنده، وقتی گفتمان الگوی پیشرفت اسلامی جدی گرفته نشود، بحث نظام‌سازی اسلامی در اجمال است. بنده دوباره تأکید می‌کنم که غفلت ما از الگوی پیشرفت اسلامی باعث می‌شود تا مبانی نظری برنامه‌ی چهارم و امثال آن شکل بگیرند. اکنون نیز باید روی برنامه‌ی ششم تمرکز شود. همان‌طور که می‌دانید دولت محترم به صراحت اعلام کرده است که می‌خواهد برنامه‌ی ششم را با دیدگاه نهاد‌گرایی ببندد. دیدگاه نهاد‌گرایی، یکی از مکاتب مشهور و شناخته‌شده‌ی توسعه است. بنابراین، بررسی این موضوع باید سریعاً در دستور کار قرار بگیرد. به نظر بنده، هرچه زودتر باید جلوی تدوین برنامه‌ی ششم با دیدگاه نهادگرایی گرفته شود. انتهای پیام

پی نوشت ها:

[1]. بیانات امام خامنه ای در دیدار دانشجویان کرمانشاه ۱۳۹۰/۰۷/۲۴

[2]معتقدم که دین برای آن که بماند نباید آن را محصور در یک برداشت خاصی کرد. طبع بشر چنین است که اگر دین یا هر نهاد دیگری را وافی به مقصود نیافت یا آن را کنار گذارد و یا برداشت تازه از آن خواهد داشت و این امری است که در تاریخ رخ داده و باز هم رخ خواهد داد. محمد خاتمی صبح امروز،۲۱/۹/۷۸ 

[3] . خطبه 50 نهج البلاغه

[4]. نهج الفصاحه 

[5]. بخشی از آیه شریفه 157 از سوره مبارکه اعراف

  • ۹۳/۱۲/۲۶