تمدن نوین اسلامی

ساخت آینده انقلاب اسلامی با توجه به تمدن سازی

تمدن نوین اسلامی

ساخت آینده انقلاب اسلامی با توجه به تمدن سازی

تمدن نوین اسلامی

امام خامنه ای:
ما به دنبال الگوی مطلوب و آرمانی خودمان هستیم، که یک الگوی اسلامی ایرانی است؛ از هدایت اسلام سرچشمه می گیرد، از نیازها و سنتهای ایرانی بهره می برد؛ یک الگوی مستقل. البته امروز محققین و صاحب نظران تلاش های فراوانی هم دارند می کنند برای اینکه این الگو را تدوین کنند
مردادماه 92

  • ۱
  • ۰
 بسم الله الرحمن الرحیم

سلام‌علیکم و رحمة الله و برکاته بسم‌الله الرحمن الرحیم اعوذ بالله من الشیطان الرجیم الحمد لله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا و شفیعنا فی یوم الجزاء ابی‌القاسم محمد و علی اهل‌بیته الطیبین الطاهرین سیما بقیة الله فی الأرضین ارواحنا لآماله الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف.

حتماً به اطلاع برادران و خواهران گرامی رسانده‌اند که موضوع بحث عبارت است از: "بازخوانی اجمالی اسناد بین‌المللی در حوزه سلامت" البته با زاویه دید الگوی پیشرفت اسلامی. چون وقت گذشته است و این بحث نیز یک بحث پردامنه است من از فرصت استفاده می‌کنم و در این موضوع چهار مطلب را خدمت شما عرض می‌کنم. البته همین‌جا محضر شما عرض بکنم که متأسفانه به دلایل مختلف، جامعه نخبگانی ما نسبت به فعالیت‌های سازمان ملل در ایران کم‌اطلاع است. در طول چهار دهه گذشته خوش‌بینی‌هایی نسبت به ادبیات برنامه‌ریزی و توسعه وجود داشته است که این خوش‌بینی‌ها، علت‌هایی داشته است و علت اصلی آن نیز اخباری‌گری‌ای بوده است که در حوزه‌های علمیه وجود داشته است. معمولاً آقایان یک روایتی را خوانده –«اُطلُبُوا العِلمَ ولَو بِالصّینِ»- و با خواندن همین یک روایت خیلی از ضلالت‌های مطرح در حوزه برنامه‌ریزی را امضا کرده‌اند. به‌هرحال به دلایل مختلف -که به نظر بنده عمده آن امضای غافلانه حوزه علمیه پای برنامه‌ریزی توسعه بوده- در میان نخبگان در محتوای اسناد بین‌المللی دقت اتفاق نیفتاده است. لذا پرونده اسناد بین‌المللی یک پرونده باز است. اگر ما می‌خواهیم به سمت اسلامی شدن حرکت کنیم، نمی‌شود به‌صورت اثباتیِ محض مباحث اسلامی را در جامعه مطرح کرد ولی فعالیت‌های سازمان ملل در ایران را رصد نکرد. برای همین ما در شورای راهبردی الگوی پیشرفت اسلامی قبل از مطرح‌شدن سند 2030 و بعدازاینکه گفتگوهای سند 2030 افول کرد این پرونده را باز نگه داشتیم و هرازچندگاه جلسه‌ای را با بازخوانی یکی از موضوعات مرتبط با اسناد بین‌المللی را در کشور برگزار می‌کنیم و به‌صورت عمومی نیز اطلاع‌رسانی می‌کنیم تا به‌تدریج برای جامعه واضح شود که چه انحراف‌هایی به اسم پیشرفت و توسعه در جامعه ایران در حال رقم خوردن است.

من به یک یا دو مورد از آن‌ها که معروف هستند اشاره می‌کنم و بعد وارد بحث می‌شوم. در زمان برنامه اول توسعه –یعنی بلافاصله بعد از اتمام جنگ و آغاز دولت سازندگی- سازمان ملل یک گفتگوهای گسترده‌ای را در ایران راه انداخت مبنی بر مسئله کنترل جمعیت و تقریباً همه هم پذیرفتند؛ از حوزه علمیه تا مجلس شورای اسلامی تا شورای نگهبان و همه نهادهایی که در کشور هستند و به‌تبع آن مردم نیز پذیرفتند که اگر ما می‌خواهیم پیشرفت کنیم باید جمعیت خود را کنترل کنیم. خب این برنامه به اسم توسعه و پیشرفت تصویب شد و الان که داریم با یکدیگر گفتگو می‌کنیم تقریبا برای همه واضح است که این برنامه برای ضربه زدن به ملت ایران طراحی شده بود ولی این برنامه را به اسم پیشرفت به پذیرش جامعه ما رساندند.

همان‌طور که عرض کردم مسئله کنترل جمعیت، حکمی در برنامه اول توسعه بود و الآن که اجرایی شده است عوارض آن در حال واضح شدن است. مسئله کمبود جمعیت اولین ضربه خود را به اقتصاد جامعه وارد می‌کند. چون اقتصاد یک جامعه بدون نیروی کار جوان نمی‌تواند دوام داشته باشد و ما اگر با همین نرخ رشد جمعیتِ فعلی ادامه بدهیم کمتر از دو دهه دیگر جامعه ما یک جامعه پیر خواهد بود. محرومیت‌های عاطفی و تربیتی و امنیتی و اجتماعی نیز از عوارض دیگر مسئله کنترل جمعیت است که الآن در جامعه ما در جریان است.

یکی دیگر از احکامی که به اسم پیشرفت به جامعه ما تحمیل شد، همین مسئله فیش‌های حقوقی نجومی بود. من به خاطر دارم در همان مذاکراتی که در جلسات کارشناسی مطرح می‌شد، استدلال این بود که یک سری مدیر نخبه در بخش غیر دولتی فعال هستند و ما برای جذب این‌ها به بخش دولتی مجبور هستیم پرداخت‌های کلان داشته باشیم؛ یعنی به اسم تقویت مدیریت به سمت این رفتیم که فیش‌های حقوقی نجومی را پرداخت کنیم و ثمره آن این شد که اعتماد مردم به حکومت به‌صورت عجیبی کاهش پیدا کرد؛ یعنی الآن تلقی بخش قابل‌توجهی از مردم ما این است که به‌صورت عامیانه یک بخوربخوری در نهادهای دولتی ما در جریان است و این باعث شده است که در بین مردم زدگی ایجاد شود. خب این استدلال، یک استدلال کارشناسی بود که در زمان تصویب برنامه پنجم مطرح شد و در کشور ما اجرا گردید.

ازاین‌دست مسائل زیاد است و همه آن‌ها نیز به اسم پیشرفت و توسعه مطرح می‌شوند. لذا خواستم در ابتدای عرایضم این نکته را محضر شما عرض کنم که لازم است اسناد توسعه بازخوانی شوند و ببینیم چه چیزی به اسم توسعه و پیشرفت به ما تحمیل می‌شود. اگر این حساسیت عمومی ایجاد نشود، اتفاقاتی مثل سند 2030 -که همه زیاد راجع به آن شنیده‌اید- دائماً تکرار می‌شود. من الآن می‌خواهم به برخی از موضوعات دیگر بپردازم، در غیر این صورت بدون اینکه رجوع خاصی داشته باشم ده‌ها مورد خطرناک‌تر از سند 2030 را در حوزه برنامه‌ریزی سراغ دارم که الآن در جریان است و کسی از آن‌ها خبر ندارد. به‌هرحال همیشه به سازمان برنامه‌وبودجه به‌عنوان یک مرکز خطرناک برای اسلامی شدن جامعه توجه کنید. انسان‌های مسلمانی در آنجا حضور دارند ولی به لحاظ تحلیل‌های برنامه‌ریزی همه سکولار فکر می‌کنند؛ یعنی نماز هم در آنجا خوانده می‌شود و بالای کتاب‌ها نیز کلمه "بسم‌الله الرحمن الرحیم" نوشته می‌شود، ولی مفاهیم و برنامه‌هایی که در آنجا بحث می‌شود، ارتباطی با مفاهیم و برنامه‌های دستگاه انبیاء ندارد. سازمان برنامه‌وبودجه چهار دهه است که انقلاب را از درون مهار می‌کند. توزیع بودجه و بیت‌المال بر اساس پیشنهادهای این سازمان انجام می‌گیرد و تخصیص‌های غلطی که این سازمان داده است فاصله طبقاتی را در جامعه ما افزایش داده است. به‌هرحال اگر می‌خواهید حوزه سلامت را حوزه اقتصاد را حوزه آسیب‌های اجتماعی و سایر حوزه‌های مختلف را یک گام جلوتر ببرید، نمی‌توانید فقط با طرح مباحث طبی این کار را انجام دهید. باید مطالعه‌ای بکنید که تحلیل‌های غلط در این حوزه در جامعه ما چگونه مطرح می‌شود و چه روند و فرایندی را طی می‌کند. البته من لزومی نمی‌بینم که بخواهیم با سازمان برنامه‌وبودجه برخورد خشنی داشته باشیم؛ همین‌که گفتگو و بحث و استدلال کنیم به‌صورت طبیعی این سازمان به چالش کشیده می‌شود. چون گفتگو نمی‌شود دوستان فکر می‌کنند برنامه‌های آن‌ها خیلی برنامه‌های قوی است، چون جامعه خبگانی ما اسناد برنامه‌های توسعه را نخوانده و راجع به آن جلسه نمی‌گذارند، این برنامه‌ها پیش می‌روند و اجرا می‌شوند. اما اگر اتفاقی مانند سند 2030 اتفاق افتاد –که جامعه روی سند 2030 یونسکو حساس شد و شروع به خواندن این سند کرد- کسانی که امضا کرده بودند خودشان عقب‌نشینی کردند. البته خود سند را ملغی اعلام کرده‌اند ولی محتوای آن باز در حال اجرا هست ولی به‌هرحال عرض بنده این است که شما باید این اسناد در حال اجرا را چه در حوزه طب و چه در سایر حوزه‌ها ببینید. حالا من به بخشی از آن‌ها اشاره خواهم کرد.

خب مطلب اولی که در این جلسه می‌خواهم محضر شما عرض کنم این است که طب، یک موضوع در عرض سایر موضوعات نیست، طب میوه سایر موضوعات است، درست مانند امنیت. برخی در تحلیل بحثشان به این سمت می‌رود که طب و امنیت و برخی از موضوعات دیگر مانند مفهوم عدالت را در کنار سایر موضوعات قرار می‌هند. به نظر ما این موضوع و موضوعات مشابه، نتیجه باقی موضوعات در جامعه هستند و یک موضوع مستقل محسوب نمی‌شوند. من توضیح بدهم تا مسئله واضح شود. مثلاً در مورد مفهوم عدالت در کلمات اهل‌بیت عصمت و طهارت آمده است که «وَضْعُ کُلِّ شَی‌ءٍ فی مَوْضِعِه». عدالت را این‌گونه تعریف کرده‌اند که هر چیزی را سر جای خودش قرار بده. پس ابتدا باید جای موضوعات را شناسایی کنیم و بعد هرموضوعی را سر جای خود بگذاریم. پس عدالت یک موضوع نیست، بلکه یک وصف کلی است. مثلاً شما با موضوع تربیت و تزکیه روبرو هستید. خب تربیت و تزکیه یک موضوع است، این را کجا قرار دهیم؟ وقتی در روایات و آیات تفحص می‌کنیم می‌بینیم اولین و اصلی‌ترین نهاد متکفل تربیت نهاد خانواده است؛ تربیت و تزکیه را باید به خانواده و پدر و مادر سپرد. الآن در سیستم آموزشی ما تربیت را به مدرسه سپرده‌اند، یعنی وَضْعُ کُلِّ شَی‌ءٍ فی مَوْضِعِه. این خلاف عدالت است. حالا راجع به همه موضوعات دیگر نیز همین بحث هست. راجع به مسئله امنیت هم همین‌طور است، راجع به مسئله طب هم همین‌طور است. یعنی اگر شما یک سری اقدامات را در جاهای دیگر انجام دهید نتیجه آن سلامت جامعه خواهد بود. اما اگر آن‌ها را انجام ندهید بیماری گسترش پیدا می‌کند و طب، به درمان تقلیل پیدا می‌کند. کما اینکه الآن این درک در دنیای مدرن در جریان است و اصل تلقی از طب همین است. 

آن فهمی که بنده از آیات و روایات دارم این است که بخش اندکی از مسئله طب به مسئله درمان می‌پردازد، بخش عمده طب پیوست‌های انضمامی به سایر موضوعات است که اگر این پیوست‌های انضمامی رعایت شوند نتیجه آن گسترش سلامت در جامعه خواهد بود. پس به‌صورت ساده، اساس مفهوم طب در اسلام به مفهوم پیشگیری بازمی‌گردد؛ یعنی اجازه نمی‌دهد بیماری در جامعه زیاد شود و جلوی بیماری را می‌گردد. به عمده این انضمام‌ها هم الآن اشاره می‌کنم. پس این یک نکته بود که خواستم این را در بدو مباحث خدمت شما عرض کنم. درست است که ما الآن کتاب‌های داریم که حتی این کتاب‌ها را علمای مسلمان و اسلامی نوشته‌اند که در آن‌ها مباحث طبیِ اهل‌بیت تجمیع شده است ولی من این تجمیع را کار درستی نمی‌دانم. اگر در محتوای این روایات دقت بکنیم می‌بینیم مثلا بخش عمده‌ای از این روایات، انضمامِ مسئله سبک زندگی است. مثلاً بخش عمده‌ای از روایاتی که در حوزه طب داریم –حالا شما تبویب مستقل کردید- به مسئله تغذیه و خوردن و آشامیدن اختصاص دارد. خوردن و آشامیدن در اصل مسئله طبی نیست، یک‌بخشی از زندگی است و ملاحظات طبی دارد. یا مثلاً مسئله خواب هم مثل مسئله خوردن و آشامیدن مسئله طبی نیست، یک‌بخشی از زندگی است که ملاحظات طبی هم دارد. مسئله زناشویی و مجامعت بخشی از زندگی است که ملاحظات طبی دارد. نماز خواندن و طهارتی که مقدمه نماز هست ملاحظات طبی دارد. پس ابتدا یک حرف اولیه را مطرح کنیم؛ وقتی راجع به طب صحبت می‌کنیم آیا طب یک موضوع مستقل است یا طب یک موضوع انضمامی به سایر موضوعات است؟ شما به این فکر کنید، من الآن نمی‌خواهم به‌عنوان یک بحث مستقل مطرح کنم. خواستم آن دیدگاهی که ما در الگوی پیشرفت اسلامی به آن رسیده‌ایم و سر جای خود در حال بحث تفصیلی از آن هستیم را محضر شما مطرح کنم.

می‌فرمایید فایده این بحث چیست؟ می‌گویم یکی از اشتباهاتی که ممکن است در نگاه اسلامی به وجود بیاید طبقه‌بندی غلط موضوعات است. وقتی شما موضوعی را غلط طبقه‌بندی می‌کنید و مثلاً یک موضوع انضمامی را به‌عنوان یک موضوع مستقل طبقه‌بندی می‌کنید، خلاف وَضْعُ کُلِّ شَی‌ءٍ فی مَوْضِعِه عمل کرده‌اید. یعنی از موضع خود خارج کرده‌اید. در آن مثالی که عرض کردم، اگر شما تربیت را از خانواده بگیرید و به مهدکودک و مدرسه بدهید تربیت ضربه می‌خورد. برای مسئله طب نیز همین اتفاق می‌افتد. اگر شما طب را به‌عنوان یک موضوع مستقل تلقی کردید در جامعه اجرایی نمی‌شود. چون ملاحظات طبی آن‌قدر زیاد و گسترده هستند و پیچیدگی‌های خاصی دارند که اگر شما مستقل کنید حجم آن به‌قدری زیاد می‌شود که حتی آموزش آن نیز دچار مشکل می‌شود. اما اگر آن را به‌عنوان ملاحظهٔ سایر بخش‌ها در نظر گرفتید؛ لذا همهٔ انسان‌ها به‌صورت طبیعی به تغذیه و خواب و روابط زناشویی مبتلا هستند و شما این را به انضمام سایر امور و در واقع به‌عنوان قواعد و استانداردِ سایر امور در نظر می‌گیرید و آن‌وقت زمینهٔ اجرایی شدن آن فراهم‌تر می‌شود. این حرف اول است که من خواستم فقط آن را طرح کنم. دوباره من سؤال را می‌پرسم و شما به آن فکر کنید؛ آیا این حرف درست است که بگوییم طب یک موضوع مستقل در کنار سایر موضوعات است و یا باید بگوییم طب یک موضوع انضمامی به سایر موضوعات است؟ خودتان به آن فکر کنید و با اساتید مطرح کنید. البته نظریهٔ مختارِ ما، نظریهٔ دوم است که بعداً در جلسات دیگری به آن تفصیلی‌تر می‌پردازیم. این‌یک نکته بود. 

نکتهٔ دومی که می‌خواهم محضرتان مطرح کنم و در واقع وارد بحث اصلی شوم، یک سؤال است و آن اینکه ساختار اجرای اسناد بین‌المللی در ایران چگونه است؟ ما اگر بخواهیم با این نگرش‌های غلطی که سازمان‌های بین‌المللی در ایران جلو می‌برند مقابله کنیم؛ اولین لازمه این است که بفهمیم سازمان‌های بین‌المللی چگونه تفکرات خود را در داخل کشور پیش می‌برند، این اولین لازمه است. البته آقای اخوان یک مقدار دیر به بنده گفتند ولی من یادداشت کرده‌ام که سازمان‌های بین‌المللی دقیقاً شش کار را انجام می‌دهند. دوست داشتم هم وقت جلسه بیشتر اجازه می‌داد و هم اگر زودتر به بنده می‌گفتند من مشق‌هایم را دقیق‌تر آماده می‌کردم. شش کار انجام می‌دهند که در ایران تحولِ طبی ایجاد کنند و نگرش‌های طبی ایران را متحول کنند. من این شش کار را برای شما می‌خوانم. این شش کار را WHO انجام می‌دهد. WHO از سال 1363 در ایران دفتری را زده است که این دفتر این شش کار را انجام می‌دهد. 

اولین کار این است که راهبری امور حیاتی برای سلامت را به عهده دارد. راهبری امور سلامت در اولین و مهم‌ترین مصداق خود، توسعهٔ سیاست‌گذاری در حوزهٔ سلامت است. پس این کار اولی است که سازمان‌های بین‌المللی و WHO در ایران انجام می‌دهند؛ توسعهٔ سیاست‌گذاری در حوزهٔ طب. 

شما همین یک مورد را تصور بفرمایید. طبق این اسنادی که در دسترس ماست، مدیریت تمام سیاست‌هایی که برای طب نوشته می‌شود بر عهدهٔ WHO است. یعنی الآن اگر بخواهید سیاست جدیدی را مطرح کنید، قانوناً به شما این اجازه را نمی‌دهند. یعنی چه اتفاقی افتاده است؟ یعنی نفی سبیل شکسته شده است. یک ‌نهاد بین‌المللی از بیرون می‌آید و در حوزهٔ طب شروع به سیاست‌گذاری برای داخل کشور می‌کند. پس هر نگاه جدیدی را که شما به دنبال مطرح کردن آن هستید اگر در تعارض با این سیاست‌ها باشد سعی می‌کنند آن نگاه را با ابزارهای قانونی و قضایی به چالش بکشند. همین اتفاقی که الآن برای مسئلهٔ طب در ایران رخ داده است و همهٔ شما مطلع هستید. پس اولین کاری که می‌کنند این است کن اختیار سیاست‌گذاری برای طب را در کشور بر عهده می‌گیرند. البته در همهٔ کشورها همین کار را می‌کنند؛ یعنی شما در هر بخشی بخواهید ورود پیدا کنید یک قانون بالادستی دارید که آن سیاست‌های WHO است. اگر وقت شد در بخش سوم عرایضم عرض می‌کنم که چگونه باید به مواجههٔ با این مشکل رفت. پس این کار اول است. کار اول چه شد؟ راهبری امور حیاتی. اولین مسئلهٔ راهبری امور حیاتی، سیاست‌گذاری برای حوزه سلامت است. 

کار دوم شکل دادن پژوهش و تشویق به تولید، ترجمه و نشر دانش است؛ مدیریت پژوهش و ترجمه و نشر دانش را در داخل کشور به عهده دارد. من وقتی اسناد سازمان‌های بین‌المللی را مطالعه می‌کنم می‌بینم در بخش نشر دانش دقت‌های خاصی را به خرج داده‌اند. مثلاً اگر در ایران دویست نخبه هست که در حوزهٔ خاصی از پزشکی حرف اول را می‌زنند، آخرین پژوهش‌های بین‌المللی را به صورت منظم به ایمیل این‌ها ارسال می‌کنند، یعنی به این دقت. یعنی اگر یک نفر نخبه وجود دارد که حرف او در آن حوزهٔ خاص پزشکی تأثیر دارد، WHO او را تغذیهٔ فکری می‌کند. اگر کسی بخواهد پایان‌نامه بنویسد و کتاب و پژوهشی را مطرح کند، باید حمایت و تأییده بگیرد. پس شکل دادن به پژوهش‌ها نیز به دست WHO است. پس مثلاً اگر شما بخواهید در حوزهٔ طب اسلامی پژوهش‌هایی را جلو ببرید، اساساً ذیل این قواعد و سیاست‌گذاری امکان وقوع و تحقق ندارد. چرا؟ چون مدیریت پژوهش و دانش در حوزهٔ پزشکی به عهدهٔ WHO است. این کار دوم مؤثری است که این‌ها انجام می‌دهند. دفتری در ایران هست که کار آن همین است که مجوزهای لازم برای ترجمه اسناد بین‌المللی را در ایران بگیرد. یعنی دائماً با نهادها در ارتباط است که مثلا وقتی یک ژورنال بین‌المللی در حوزهٔ پزشکی آمد سریع آن را ترجمه کنند. مسئلهٔ مدیریت نشر دانش نیز مسئلهٔ بسیار مهمی است. به این داستان با این دید نگاه کنید که می‌خواهیم نگرش‌های طب اسلامی و نگاه به‌سلامت را تغییر دهیم. شما جلسه‌ای در مسجد جمکران دارید و صحبت می‌کنید راجع به اینکه نگرش صحیح راجع به‌سلامت چیست. خب اینجا نیز مرکزی وجود دارد که نگرش غلط به سلامت را گسترش می‌دهد. به‌صورت طبیعی شما نمی‌توانید بدون توجه به آن کار غلطی که انجام می‌شود کار خود را جلو ببرید. اصطلاحاً باید در فضای نظام مقایسه و فضای توازن قرار بگیرید و بدایند که آن‌ها چه می‌کنند. پس‌کار دوم آن‌ها مسئلهٔ نشر دانش و مدیریت پژوهش است که مسئلهٔ خیلی مهمی است. 

کار سومی که انجام می‌دهند -که کار بسیار مهمی است- تدوین معیارها و استانداردها و ترویج و اجرای پایش آن‌هاست. تمام قواعد حاکم بر حوزهٔ پزشکی را خودشان تنظیم می‌کنند. من به‌تفصیل خدمت شما این قواعد را می‌خوانم که چه قاعده‌هایی برای حوزهٔ سلامت در کشور ما نوشته‌شده است و هرکسی بر وفق این استانداردها بخواهد عمل کند نمی‌تواند نگاه به مسئلهٔ سلامت را در داخل کشور تغییر دهد. من همیشه وقتی با دوستان طب سنتی و اسلامی گفتگو می‌کنم، اعتراض دائمی بنده به این دوستان است که شما با این روالِ برنامهٔ خود نمی‌توانید نگرش به طب را در سطح کشور عوض کنید. علت اینکه بنده می‌گویم دوستان موفق نخواهند شد بیش از این جلو بروند، این است که توجه نمی‌کنند که آن‌ها دارند چه می‌کنند؛ یعنی برنامه‌ای برای کنترل مسیرهای غلطی که برای طب نوشته می‌شود ندارند. خودشان جلسه می‌گذارند و نشر دانش می‌کنند، ولی روش کنترل نشر دانش طرف مقابل را اصلاً بحث نمی‌کنند. حالا یکی از بحث‌ها این است که مادامی‌که استانداردهای WHO در ایران تبدیل به قانون می‌شود و شما هیچ مسیری را برای تعریف استانداردها و قواعد جدید ندارید چطور انتظار دارید که در یک یا دو دههٔ آینده نگاه به طب عوض شود؟ باید اصلاحی صورت بگیرد. 

حالا اجازه دهید من استاندارها را محضر شما بخوانم. اولین کاری که در حوزهٔ طب انجام می‌دهند این است که شاخصه‌های عمومی را تبیین می‌کنند. شاخص‌های عمومی یعنی چه؟ یعنی نرخ زادوولد را تعریف می‌کنند که در هر هزار نفر چقدر است. این‌ها همه شاخص‌های حوزهٔ سلامت است. نرخ مرگ‌ومیر در هر هزار نفر چقدر است. این‌ها را دائماً بررسی می‌کنند. درصد رشد جمعیت را بررسی می‌کنند. درصد جمعیتِ زیر پانزده سال را دائماً بررسی می‌کنند. درصد جمعیت بالای 65 سال را بررسی می‌کنند. نرخ باروری به ازای هر یک زن را بررسی می‌کنند، و برخی دیگر از شاخصه‌های عمومی. به هر حال یک سری شاخصه‌های عمومی تعریف کرده‌اند و می‌گویند ما با یک جمعیتی روبه‌رو هستیم که می‌خواهیم سلامت این جمعیت را حفظ کنیم. اولین دستهٔ اطلاعات و شاخصه‌هایی که برای این کار نیاز داریم شاخصه‌های عمومی هستند که من برخی از آن‌ها را محضر شما گفتم. 

در مرتبهٔ دوم برای حوزهٔ سلامت شاخصه‌های اجتماعی و اقتصادی را بررسی می‌کنند. موضوع سلامت است اما شاخصه‌ها، شاخصه‌های اجتماعی و اقتصادی است؛ می‌گویند اگر این شاخصه‌های اقتصادی و اجتماعی بهینه نشود سلامت به وجود نمی‌آید. درصد کل باسوادی در افراد بالای پانزده سال، درصد باسوادی در افراد مذکر بالای پانزده سال، درصد باسوادی در افراد مؤنث بالای پانزده سال. همین‌طور شاخص تعریف می‌کنند. نرخ ناخالص ثبت‌نام در مدارس ابتدائی، نرخ ناخالص ثبت‌نام در مدارس متوسطه، نرخ ناخالص ثبت‌نام پسران در مدارس متوسطه. پس یک سری شاخصه‌های اجتماعی و اقتصادی را نیز تعریف می‌کنند. سرانهٔ تولید ناخالص ملی را نیز محاسبه می‌کنند. پس این نیز یک سری از شاخصه‌هایی است که آن‌ها به آن توجه می‌کنند. 

دستهٔ سوم شاخصه‌هایی که به آن‌ها توجه می‌کنند، شاخصه‌های جمعیِ اجتماعی-اقتصادی است. آن‌ها شاخصه‌های فردی بود و این‌ها شاخصه‌های جمعی است. درصد بیکاری را برای سلامت محاسبه می‌کنند، درصد جمعیت با دسترسی مستمر به منابع بهبودیافتهٔ آب. اینکه چقدر از جمعیت به آب سالم دسترسی دارند را بررسی می‌کنند. درصد جمعیت با دسترسی پایدار به سیستم مطمئن فاضلاب و برخی از شاخصه‌های دیگر. 

یک سری از شاخصه‌های هزینه را در حوزهٔ سلامت بررسی می‌کنند: هزینهٔ کل پرداختی در بخش سلامت چقدر است. این را هر سال محاسبه می‌کنند، این‌که مردم چقدر پول برای سلامت خود پول خرج می‌کنند. هزینهٔ کل پرداختی دولت برای سلامت را سعی می‌کنند هرسال افزایش دهند. درصد کل هزینه‌ها برای سلامت به هزینهٔ کل پرداختی را محاسبه می‌کنند، و برخی دیگر از شاخص‌ها.

شاخص‌های منابع فیزیکی و انسانی را محاسبه می‌کنند: تعداد پزشک به ازای هر ده هزار نفر جمعیت چقدر است، تعداد دندان‌پزشک به ازای هر ده هزار نفر جمعیت چقدر است، و بعضی دیگر از شاخص‌ها. 

شاخصه‌های مراقبت‌های اولیه، شاخصه‌های وضعیت سلامت و برخی دیگر از شاخصه‌ها را محاسبه می‌کنند. مثلاً درصد مرگ‌ومیر کودکان، درصد مرگ‌ومیر مادران هنگام زایمان، زایمان زیر نظر پزشک. بیماری‌های مهم را نیز بررسی می‌کنند، مثل وبا، مالاریا، فلج و هپاتیت. حالا من الآن در مقام شرح این شاخصه‌ها نیستم می‌خواهیم عرض ‌کنم که نکتهٔ مهم این قسمت از عرض بنده این است که این‌ها یک سری شاخص تعریف می‌کنند و این شاخصه‌ها، مبنای ارزیابی این است که یک جامعه سالم است یا نه. مثلاً در بخش اعلام بیماری‌ها اخیراً WHO روی بیماری ایدز تمرکز کرده است و هر کشوری که افراد آن کمتر به بیماری HIV مبتلا باشند آن را جزء شاخصه‌های توسعهٔ آن کشور اعلام کرده‌اند. خب طبق آمار ما یک عدد خیلی پایینی داریم و اصلاً مسئلهٔ ما نیست ولی به هر حال خیلی روی آن تأکید می‌کنند و ذیل همین جلوگیری از گسترش HIV، می‌خواهند آموزش‌های جنسی را در مدارس آموزش دهند. درحالی‌که سطح ابتلای ایران بسیار پایین است و عمدهٔ مبتلایان نیز معتادان هستند؛ یعنی انتقال این ویروس از طریق تزریق‌های غیر استاندارد و بعضی از روش‌های معتادان گسترش پیدا کرده است. 

شاخص تعریف می‌کنند، حالا این شاخص را طبق چه نمونهٔ آماری بررسی می‌کنند و در چه محیطی ارزیابی کرده‌اند [متفاوت است.] مثلاً شاید در تایلند و آنتالیا این شاخص مفید باشد، ولی در ایران ما این مشکل را نداریم. در سایر شاخص‌ها نیز باید بوم و شرایط را در نظر گرفت. آیا آن‌ها بوم و شرایط ما را در نظر می‌گیرند که شاخص‌گذاری می‌کنند؟ این‌ها را باید بحث کرد.  به هر حال آن چیزی که بنده در این قسمت می‌خواهم عرض کنم این است که جریان طب اسلامی اصلاً هیچ علاقه‌ای به تعریف شاخص ندارد و اساساً این شاخصه‌ها را نیز به چالش نمی‌کشد. وقتی شاخص تعریف نکردیم اساساً ما از مسئلهٔ سلامت در جامعه ارزیابی نداریم تا ببینیم که آیا جامعهٔ ما سالم‌تر است یا بیماری گسترش پیدا می‌کند و مسائل حاشیه‌ای که به وجود می‌آید را نمی‌توانیم تحلیل کنیم. 

"تصریح گزینه‌های اخلاقی"، "پشتیبانی‌های فنی" و "پایش وضعیت سلامت" نیز سه اقدام دیگر هستند. پس من این قسمت را نیز محضر شما جمع‌بندی کنم. قسمت دوم گزارش بنده اختصاص به این داشت که سازمان‌های بین‌المللی چه‌کار می‌کنند. سه کار عمدهٔ آن‌ها را خدمت شما عرض کردم؛ سیاست‌گذاری، نشر دانش و تدوین استاندارد. آن سه عدد بعدی ذیل این‌هاست و برای همین آن‌ها را شرح ندادم و البته به خاطر اینکه وقت نیز محدود است و می‌خواهم به مسائل مهم‌تری بپردازم. 

حرف سومی که می‌خواهم محضر شما گزارش دهم این است که ما باید به سمت این برویم که محتوای ضدسلامت مطرح در اسناد بین‌المللی را بشناسیم و به چالش بکشیم. این نیز یک بحث است. من برای اینکه مسئله واضح شود بخشی از این محتواهای ضد سلامت در اسناد بین‌المللی را خدمت شما گزارش می‌دهم. الآن مهم‌ترین سند بین‌المللی، سند توسعهٔ پایدار است. این سند در سپتامبر 2015 تصویب شد و تا 2030 اعتبار دارد؛ قرار است ذیل این سند 17 آرمان مهم در این 15 سال در دنیا محقق شود. ذیل این 17 آرمان چه اقدامات ضد سلامتی در جریان است؟ اگر شما می‌خواهید داستان طب را در کشور مدیریت کنید؛ باید این محتواهای ضد سلامت را بشناسید و به چالش بکشید. اگر ما این کار را نکنیم، این موضوع دوباره به گسترش بیماری‌ها و عدم سلامت در جامعه منجر شده و چالش‌هایی برای مردم ایجاد می‌کند و ما به آن اهداف نهایی خود -که اصلاح نگرش‌های طبی در جامعه است- نمی‌توانیم دست پیدا کنیم. 

ذیل هدف اول، یک اقدام ضد سلامت در جریان است. هدف اول چیست؟ هدف اول عبارت از رفع فقر است. خواهش می‌کنم دقت بیشتری به این بخش از عرایض بنده بکنید. هدف اول سازمان ملل در این 15 سال این است که می‌خواهد فقر را در دنیا کنترل کند. اولین کاری که کرده این است که فقر را از نظر سازمان ملل تعریف کرده است. به چه چیزی تعریف کرده است؟ خواهش می‌کنم دقت بفرمایید، اینجا یک تردستی در جریان است. می‌گوید: فقیر کسی است که بَسط و گسترهٔ آزادی‌های او، محدود شده است و بَسط آزادیِ انتخاب ندارد. انسان‌ها دائماً انتخاب می‌کنند، انتخابِ اقتصادی، فرهنگی و... . انسان‌ها دائماً تصمیم می‌گیرند. سازمان ملل می‌گوید: کسی که در تصمیم‌گیری‌ها آزاد نیست، فقیر است. با این تعریف چه کار کردند؟ مفهوم فقر را ذیل لیبرالیسم و مفهوم آزادی تعریف کردند و مفهوم آزادی را بالا قرار دادند؛ پس تعریفِ فقر را تغییر داد. 

در گام دوم عوامل محدودکنندهٔ آزادی انتخاب را بحث می‌کند و می‌گوید: تعدادی عوامل نهادی وجود دارد که باعث می‌شود گسترهٔ انتخاب‌های افراد محدود شود و اولین این عوامل نهادی، نهاد خانواده است؛ پس همهٔ کسانی که انتخاب‌هایشان تابعِ مصالح خانواده است همه فقیر هستند. دیدید به کجا ختم شد؟ ابتدا ما فکر کردیم سازمان ملل می‌خواهد رفع فقر کند، ولی بعد از اینکه کتاب مرجع سازمان ملل که توضیح داده رفع فقر چگونه است را مطالعه کردیم دیدیم منظور او از فقر این چیزی نیست که ما می‌فهمیم. یک آقایی در ایام مباحثات سند 2030 نامه‌ای نوشته بود و من خیلی از آن متعجب شدم؛ نوشته بودند: این اهدافی که در سند 2030 هست، همان اهداف حکومت امام زمان است. این شخص داخل این اسناد را نخوانده بود. این آقا حوزوی بود و ما وقتی در حوزه می‌خواهیم کفایه را بخوانیم، می‌گویند: باید 20 سال کفایه را بخوانید و بعد از 20 سال خواندن به ما طلبه‌ها می‌گویند: «ثلاثة لیس لها نهایة رسائل و مکاسب و کفایه». می‌گویند: خیلی باید آنها را بخوانید، این‌ها خیلی کتاب‌های عمیقی هستند ولی وقتی به اسناد بین‌المللی و شیطنت‌های یهود برسند، یک خط از آن را مطالعه می‌کنند. آن‌ها هم یاد گرفته‌اند: حرف خود را اول بحث نمی‌زنند. این فریب است. اول بحث کلمات خوبی به کار می‌برند؛ مثلاً هدف اول، رفع فقر است. آن‌ها مراد خود را در داخل اسناد توضیح می‌دهند. پس محدودیت‌های ناشی از خانواده را به عنوان مصداق فقر معرفی کردند. چیزهای دیگری را هم معرفی کردند؛ اما اولین عبارت آنها در این کتاب این است. 

خب اگر خانواده دچار فروپاشی شود، چه اتفاقی می‌افتد؟ اولین اتفاقی که می‌افتد این است که مدیریت سفره و تغذیه به چالش کشیده می‌شود؛ الآن هم طبق تحلیل‌های متقن و رسمی، علت اصلی بیماری‌ها در جامعه ما مسئلهٔ به چالش کشیده شدن تغذیه است و علت اصلی به چالش کشیده شدن تغذیه این است که طبخ غذا و مدیریت سفره از داخل خانه به بیرون خانه رفته است؛ چون خانواده تضعیف شده ما مدیریت تغذیه را مثل سابق در درون خانه نداریم. حالا شما هزار جور نظارت برای مسئلهٔ مدیریت تغذیه در فَست‌فودها و مغازه‌های طبخ غذا بگذارید؛ چون عاطفه و دلسوزی در کار نیست، کیفیت غذا با مدیریت جبری بهبود پیدا نمی‌کند؛ این موضوع جزء «وَضعُ شَیءٍ فِی مَوضِعِه» است؛ مدیریت تغذیه باید در خانه باشد. اگر مدیریت تغذیه را به ادارهٔ اماکن و نهادهای نظارتی -که ما به آنها مبتلا هستیم- دادید، مدیریت تغذیه بهینه نخواهد شد. ما اگر خانواده را تضعیف کردیم، تغذیه تضعیف می‌شود. شما یک مادری را تصور کنید؛ این مادر به دلیل اینکه خانم‌ها «کاملات‌العاطفة» هستند، به فرزندان و اعضای خانواده محبت شدید دارند، یکی از تبلورهای این محبت شدید، بهینهٔ تغذیه و مدیریت تغذیه در خانه می‌شود. تضعیف نهاد خانواده، یک اقدام ضد سلامت است که دارد اتفاق می‌افتد. 

از طرف دیگر اگر خانواده تضعیف شود، محیط دریافت رفق افراد به چالش کشیده می‌شود. افراد بیش از اینکه به غذا و آب نیاز داشته باشند، به عاطفه و محبت نیاز دارند و محل دریافت عاطفه و محبت، خانواده است. وقتی خانواده به چالش کشیده شود، به اصطلاح محیط رفق به چالش کشیده می‌شود. نتیجهٔ آن چه می‌شود؟ عدم تعادل روحی؛ پس تضعیف خانواده از پایگاه تضعیف تغذیه، بیماری‌زا و ضد سلامت است و از پایگاه تضعیفِ رفق، بیماری‌های روحی و روانی را ایجاد می‌کند. الآن طبق طبقه‌بندی بیماری‌های جهانی، بیماری‌های روحی و روانی و افسردگی در رتبهٔ چهارم بوده و جزء بیماری‌های مهم دنیا محسوب می‌شوند. البته در صدر آن بیماری‌های قلبی و عروقی است. اگر خود بیماری‌های قلبی و عروقی را نیز به لحاظ پزشکی بشکافیم، یک طرف آن تغذیهٔ نامناسب و یک طرف آن استرس و فشار است. اگر ما بخواهیم اینها را درست کنیم، آیا با توصیه و گسترش رشته‌های روانشناسی و تأسیس مطب روانشناسی می‌توان این‌ها را حل کرد؟ قطعاً نمی‌شود. درست مانند مثال اولی که زدم و جایگاه تربیت در خانواده بود، جایگاه سلامت هم در خانواده است؛ اگر شما به دنبال سلامت در جامعه هستید، باید نهاد خانواده را تقویت کنید. الآن 42% ازدواج‌ها در شهر تهران به طلاق ختم می‌شود؛ پس ما باید به این مسئله به عنوان یک عامل ضد سلامت نگاه کنیم. وقتی در اسناد بین‌المللی به سمت این می‌روند که رفع فقر را ورودی قرار می‌دهند و خروجی آن تضعیف نهاد خانواده می‌شود، باید با سند 2030 برخورد کنیم. حالا من دارم مثال می‌زنم، ده‌ها مورد این طوری هست. 

در استراتژی صنعت در ایران -خواهش می‌کنم توجه کنید، این قضیهٔ مهمی است، این مورد دوم است- بسیاری از دانشمندان اقتصاد به این قائل هستند که یکی از مزیت‌های مهم صنعتی کشور، صنایع غذایی هستند. می‌گویند اگر قرار است صنعت ایران شکوفا شود، یک قطب آن صنایع غذایی آن است. اگر ما صنایع غذایی را به این شکلی که آقایان می‌گویند، در جامعه گسترش دهیم، چندین آفت ضد سلامت را به ما تحمیل می‌کند؛ اولین آن‌ها به چالش کشیده شدن اصل تازه‌خوری است که یک بحث توصیه‌شده در روایات ماست. مسئلهٔ مواد نگه‌دارنده و افزودنی‌های غیرمجاز و مسئلهٔ به چالش کشیده شدن سلامت از پایگاه ریزمغذی‌ها و... هم مطرح می‌شود. ببینید؛ ورودی صنعت است ولی در ادامه به یک مواد غذایی می‌رسیم که این آفت‌ها در آن هست. این یک مثال دیگر بود. 

یک مثال دیگر برای شما بخوانم؛ هدف 2 از 2030 سازمان ملل –نه 2030 یونسکو- و از آن 17 آرمان، رفع گرسنگی است؛ باز این هم بسیار هدف زیبایی است؛ دوباره اگر آن حاج‌آقای اخباری ما این سند را بخواند، می‌گوید: این جزء اهداف حکومت امام زمان است. سازمان ملل گفته من می‌خواهم گرسنگی را از بین ببرم. آن‌ها به دنبال چه هستند؟ به اصطلاح به دنبال امنیت غذایی هستند. وقتی اسناد را مطالعه می‌کنیم می‌بینیم این بحث را مطرح کردند که از طریق کشاورزی ارگانیک، نمی‌توان غذای مورد نیاز این همه انسان را تولید کرد، پس باید به سمت کشاورزی تراریخته برویم. جمعیت زیادی انسان گرسنه وجود دارد و می‌خواهیم برای این‌ها غذا فراهم کنیم؛ می‌گویند: با این مدل‌های کشاورزی نمی‌توان این کار را کرد و باید به سمت کشاورزی تراریخته برویم، چون سطح تولید کشاورزی تراریخته بالاتر است. ببینید؛ آن‌ها دوباره از رفع گرسنگی به یک اقدام ضد سلامت رسیدند. دقت می‌فرمایید چه طوری تردستی می‌کنند؟ ورودی خیلی خوب است. فکر کنم دیروز یک همایشی در تهران در پژوهشکدهٔ بیوتکنولوژی کشاورزی برگزار شده بود و یک آقایی گفته بودند: استفادهٔ از تراریخته‌ها اخلاقی است! استدلال او چیست؟ استدلال او همین رفع گرسنگی است. تریبون هم به دست آن‌هاست و تراریخته را با این استدلالی که به محضر شما عرض کردم، به اخلاق وصل می‌کنند. ما راجع به مسئلهٔ تراریخته‌ها خیلی مفصل صحبت کردم، دیگر اینجا به آن نمی‌پردازم؛ من فقط دارم مثال می‌زنم. اسناد بین‌المللی پر از اقدامات ضد سلامت است. خب جریان طب اسلامی و طب سنتی در این مقابله کجاست؟! آیا می‌خواهد اجازه دهد این اقدامات ضد سلامت جلو بروند و بعد خود او به سمت انجام دادن یک کاری برود؟ یا باید مقابل این اقدامات صف‌آرایی کند؟ این‌ها نکات مهمی است. 

مسئلهٔ سوم، شهر پایدار و مسئلهٔ حمل‌ونقل است.

یکی از حاضرین: هدف سوم است؟

حجت‌الاسلام کشوری: نه هدف سوم نیست؛ به نظرم هدف نهم است؛ بگذارید از روی متن برایتان بخوانم ولی جزء آن 17 آرمان است. هدف یازدهم است.

یکی از حاضرین: می‌توانید این اهداف را به ترتیب بگویید؟

حجت‌الاسلام کشوری: نمی‌خواهم همهٔ آن را بگویم، وقت نداریم؛ فقط خواستم یک نمونه‌هایی از این اقدامات ضد سلامت را بگویم. حتی ممکن است شما هم تعجب کنید که مسئلهٔ شهر سالم و شهر پایدار، چه ربطی به حوزهٔ سلامت دارد؟ اجازه دهید این را توضیح بدهم. تئوری اصلیِ سازمان ملل برای ادارهٔ شهرها یک تئوری به اسم TOD (Transit Oriented Development) حمل‌ونقلِ متمایل به توسعه یا حمل‌ونقل توسعه‌ای. چه کار می‌کند؟ یعنی اولین کاری که برای آباد کردن یک شهر می‌کنند، تصحیح مسئلهٔ حمل‌ونقل آن شهر است. شما همین شهرهای خودتان را در نظر بگیرید؛ از مهم‌ترین اقدامات از یک سال پیش تا الآن، همین اقدامات است؛ مثلاً جاده‌هایی کشیده‌اند و پل‌هایی زده‌اند و معابر را استاندارد کردند. کار اصلی شهرداری‌ها و مدیریت شهری در کشور ایران و سایر کشورها، مدیریت حمل‌ونقل است. 

خب مدیریت حمل‌ونقل چه اشکالی دارد؟ من از اشکال‌های مصداقی آن شروع می‌کنم تا به اشکال‌های مبنایی برسم. در همین شهر تهران، بعضی از اتوبان‌هایی که طراحی کردند،آن را از بین 5 محله عبور دادند؛ یعنی یک سری محلاتی وجود داشته که محل زندگی مردم بوده است و اتوبان را از وسط محله عبور دادند؛ یعنی محله را از هم پاشاندند. الآن محله‌های شمالی و جنوبی داریم؛ مثلاً حبیب‌الله شمالی و حبیب‌الله جنوبی و همین‌طور سایر مناطق؛ یعنی هویت محله‌ای را به چالش کشیدند. این اولین مشکلی است که ما با مدیریت حمل‌ونقل روبرو هستیم. آن‌ها توجه ندارند که یک هویتی در آن شهر و در بخش محلات حاکم است؛ الزامات حمل‌ونقل را بر آن الزاماتِ هویتی حاکم می‌کند. در نتیجه در هویت آن محله چالش ایجاد می‌شود. 

می‌پرسید این چالش چیست؟ اجازه دهید بیشتر توضیح بدهم. محله یعنی محل زندگی مردم. تعریف محله با محلِّ استراحت مردم متفاوت است. مثلاً شما نمی‌توانید به فلان منطقهٔ تهران که ساکنان آن فقط شب‌ها برای استراحت به آنجا مراجعه می‌کنند «محله» بگویید. محله به محل زندگی تعریف می‌شود نه به محل استراحت. در محله‌ای که زندگی در جریان است، 4 نوع نیاز تأمین می‌شود. اولین آن‌ها نیازهای روزمره است. دومین آن‌ها نیازهای تحصیلی و آموزشی است. سومین نیازی که تأمین می‌شود، نیاز تفریحی است. چهارمین نیاز هم به تبع این سه نیاز، نیاز شغلی است. مثل محلهٔ مجیدیه در تهران یا مثل بیست‌متری امام حسین و خیابان دانیال در قم. وقتی شما به این محلات می‌روید، می‌بینید همه نیازهای خانواده در آنجا هست؛ شغل و تفریح و نیازهای روزمره و نیازهای آموزشی هست. 

حالا شما می‌پرسید اگر این چهار نیاز در محله –یعنی نزدیک خانه- تأمین شود، چه اتفاقی می‌افتد؟ می‌گوییم اولین اثر آن این است که اعضای خانواده به بهانهٔ تأمین نیازها، دائماً از یکدیگر جدا نمی‌شوند. این جدا شدن در شهر تهران در بسیاری از موارد اتفاق می‌افتد؛ خانه در کرج است ولی محل کار در تهران است. هر روز حداقل به بهانهٔ تأمین نیازهای شغلی، یک جمعیتِ چند صدهزار نفری به تهران می‌آیند و پس از آن نیز شب بازمی‌گردند. به دلیل سخت بودن ماهیت سفر و رنج‌آور بودنِ ماهیت سفر، به لحاظ جسمی و روحی این انسان‌ها به چالش کشیده می‌شوند. مثلاً شما همین کرج را تصور کنید؛ اگر ترافیک نباشد، 2 ساعت رفت و 2 ساعت بازگشت است و اگر ترافیک هم باشد، خیلی بیشتر خواهد بود. حال من سؤال می‌پرسم: این مردی که به بهانهٔ تأمین نیازهای شغلی، این مسافرت‌های دائمی را انجام می‌دهد، وقتی به منزل می‌رسد، آیا برای او اعصاب و تعادل روحی می‌ماند که با همسر و فرزندانش وارد تعامل شود؟ مدیریت شهری چه کار می‌کند؟ نیازها را به بیرون محله می‌برد و وقتی به بیرون محل بُرد، اعضای خانواده هم به بهانهٔ شغل و هم به بهانهٔ تحصیل و هم به بهانهٔ تفریح و هم به بهانهٔ خریدهای روزمره –این مگامال‌ها و هایپرمارکت‌ها این کار را می‌کنند- از یکدیگر جدا می‌شوند. ما یکی از هایپرهای تهران را بررسی کردیم. مدیر آن با افتخار می‌گفت: ما اینجا یک فروشگاه طراحی کردیم که قدرت تأمین نیازهای 500.000 نفر را در روز دارد! خب حال اگر این 500.000 نفر بیایند، چه مقدار ترافیک، آلودگی صوتی ایجاد می‌شود؟ به این‌ها کار ندارم؛ مهم این است که شما انسان‌ها را به بهانهٔ نیازهای روزمره از محل زندگی‌شان بیرون می‌کشید. در این صورت چه بر سر خانواده می‌آید؟ خانواده به اصطلاح رکیکِ جامعه‌شناسی «هسته‌ای» می‌شود. خانوادهٔ هسته‌ای یعنی خانواده‌ای که اعضای آن با یکدیگر کم ارتباط هستند. وقتی اعضای خانواده با یک دیگر کم‌ارتباط شوند، چه اتفاقی می‌افتد؟ نیازهای عاطفی، فکری، جسمی، جنسی و آموزشی، همه به چالش کشیده می‌شوند. ببینید از ادارهٔ شهر به اینجا رسیدیم. شهری که دغدغهٔ اولِ مدیران آن، حمل‌ونقل است و فقط به حمل‌ونقل فکر می‌کنند باید بدانید که پشت این حمل‌ونقل چه اتفاقی می‌افتد. پشت آن این است که می‌خواهد محل تولید را یک شهر قرار دهد و محل اسکانِ کارگران را یک شهر دیگر قرار دهد. می‌خواهد هایپرمارکت یا مجتمع‌های بزرگ تجاری درست کند و 500.000 نفر را پوشش دهد؛ فلذا به حمل‌ونقل احتیاج دارد. در واقع اتفاق اولی که می‌افتد این است که مدیریت حمل‌ونقل‌گرا، ماهیت محله‌ها را در نظر نمی‌گیرد و اصلاً برای او مهم نیست؛ بر خلاف مدیریت شهری با نگاه اسلام که اولین دغدغهٔ او این است که محله درست کند. 

یکی از حاضرین: خود ترافیک و آلودگی هوا هم به سلامت ضربه می‌زند.

حجت‌الاسلام کشوری: این هم یک مسئله است ولی من الآن دارم سلامت را از حیث خانواده بحث می‌کنم. من پیشنهاد می‌کنم اگر آقایان وقت دارند، دورهٔ 11 جلسه‌ایِ مدیریت شهری که ما در مدرسهٔ مروی تهران در سال 95 بحث کردیم را ببینند. من در آنجا به تفصیل توضیح دادم که مدیریت شهری چه بلایی بر سر ما می‌آورد. ریشهٔ لائیسیته و سکولاریسم در ایران است. اگر کسی می‌خواهد تمدن اسلامی بسازد، اولین جایی که باید دربارهٔ آن فکر کند، مدیریت شهری است. ما الآن چیزی به اسم شهر اسلامی نداریم؛ حتی قم هم شهر اسلامی نیست، در شهر قمی که در مسجد اعظم و مدرسهٔ فیضیه و مدرسهٔ آقای گلپایگانی و مدرسهٔ خانِ آن، درس و بحث می‌شود، در چند صد متر و چند کیلومتر آن‌طرف‌تر، شهرداری کاری می‌کند که الآن طلاق شهر قم در رتبهٔ سوم کشور قرار دارد. وقتی شما نظام شهری و نظام زندگی مردم را به چالش کشیدید، دیگر نمی‌توان با گفتن و ابلاغِ محض، دین مردم را تقویت کرد. این مسئلهٔ خطرناکی است. من پیشنهاد می‌کنم آن کتاب را ببینید. یکی از چالش‌های جدی که جمهوری اسلامی به آن مبتلا هست مدیریت شهری سکولار است. پس این مطلب سوم بنده بود. عنوان مطلب سوم بنده که خواستم به محضرتان بحث کنم این بود که یک سری اقدامات ضد سلامت در اسناد بین‌المللی در جریان است که باید آن را بحث کنیم.

حرف چهارم و حرف آخر من این است که مدل مواجهه با این اسناد بین‌المللی چیست؟ تبیین الگوی مواجهه با هجوم نگرش‌ها، ساختارها و برنامه‌های ضد سلامت در ایران. ما باید چه کار کنیم؟ ببینید الآن یک سری اسناد هست و در حال اجرایی شدن است و محتوای ضد سلامت دارد. ما الآن چه کار کنیم؟ چه طور به مقابله با آن‌ها برویم؟ بعضی از دوستان که در دوران تقیه به سر می‌روند و وقتی به آنها می‌گوییم یک چنین خطری هست، می‌گویند: ما در شرایط تقیه هستیم. آن‌ها در دورهٔ جمهوری اسلامی می‌گویند در حال تقیه هستیم. می‌گویند: ما چهارتا جلسه می‌گذاریم و گفتگو می‌کنیم و حرف‌های خودمان را می‌زنیم ولی خیلی نمی‌توان به مصاف این جریان رفت؛ این یک نگاه است که وجود دارد. من از این دوستان فقط یک سؤال می‌پرسم و آن این است که اگر شما به تقیه خودتان عمل کنید، اقدامات ضد هدایت و ضد سلامت در جامعهٔ ما به وسیلهٔ سازمان‌های بین‌المللی تکمیل خواهد شد و این‌ها در قدم‌های بعد جلو و جلوتر می‌آیند و کار خودشان را تکمیل می‌کنند، این یک مسئلهٔ جدی است. 

بعضی دیگر از آقایان در شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی برخوردهای غیر قاعده‌مند با دستگاه سلامت دارند که من اسم آن را «فحش دادن» می‌گذارم. مثلاً فلانی «راکفلر ایران» است و فلانی وابستهٔ به یهود است و... . من به این دوستان هم عرض می‌کنم که با فحش دادن، تسلّی خاطر می‌شود ولی جلوی کار آن‌ها گرفته نمی‌شود؛ اینکه شما به این‌ها بد و بیراه می‌گویید، منجر به این نمی‌شود که اقدامات ضد سلامت در جامعهٔ ایران متوقف شود. 

خب چه کار باید کرد؟ 3 کار باید انجام داد؛ من این را در جلسات دیگری تفصیلاً توضیح می‌دهم، یکی از آن‌ها را در اینجا بحث می‌کنم. اولین کاری که باید در دستور کار قرار بگیرد این است که باید در نقد اسناد بین‌المللی به محوریت سلامت، تولید متن اتفاق بیافتد؛ مثلاً مقاله و یادداشت نوشته شود و محتوا تولید شود. اگر ما معتقد هستیم که سازمان ملل نگرش‌های ضد سلامت را در دنیا به اسم سلامت جلو می‌برد، باید این‌ها را به صورت استدلالی مکتوب کرده و مطرح کنیم. این اولین اقدامِ عاجلی است که باید اتفاق بیافتد. 

شما امروز در همین فضای مجازی جست‌وجو کنید؛ ببینید دوستان ما چند مقاله در نقد سیاست‌های WHO نوشتند؟ تقریباً هیچ چیزی نوشته ‌نشده است. یکی از واجب‌ترین مسائل این است که دوستان در نقد این مسائل شروع به نوشتن کنند؛ برادران و خواهرانی که نمی‌توانند بنویسند، شروع به گفتن و انتشار کنند تا حداقل صوت و کلیپ آن منتشر شود. اگر ما بتوانیم در 1 سال آینده، محتوا تولید کنیم و همین حرف‌هایی که در سینه‌مان هست و در تقیه داریم می‌گوییم و در جلسات خصوصی مطرح می‌کنیم را مکتوب کنیم تا در دسترس قرار بگیرد. ببینید عمق فاجعه چیست! هر کسی طلبه می‌شود یا پای منبر می‌نشیند یا رساله می‌خواند، با مسئلهٔ مسواک به عنوان سنت‌های پیامبر آشنا می‌شود. کار در جامعهٔ ما به جایی رسیده که آقای قاضی‌زادۀ‌هاشمی در سخنرانی رسمی جریان طب اسلامی را متهم به مخالفت با مسئلهٔ مسواک می‌کند! در ابتدای آن سخنرانی هم می‌گوید: در قرن پیشرفت و علم، ما با جاهلیت روبرو هستیم. خب چه اتفاقی می‌افتد که جریان مقابل، این بدیهیات را هم دست‌آویزِ حمله قرار می‌دهد؟ این بدیهیاتی که ما به آن قائل هستیم. اخیراً بعضی از دوستان آمده‌اند، استفاده‌ای که از چوب اراک و چوب مسواک در بعضی از کشورهای غربی می‌شود را به رخ آقایان می‌کشند. آیا ما نمی‌توانیم در فواید این موضوع مطلب بنویسیم؟ مثلاً آن را با فلوراید مقایسه کنیم؟ مثلاً به قلم یک طلبه یا فعال طب اسلامی نوشته شود.

یکی از حاضرین: استاد! نیاز به هزینه برای چاپ هست.

حجت‌الاسلام‌کشوری: حالا شبکه‌های اجتماعی که هزینه‌ای ندارد. این چه فرمایشی است؟ من برای پاسخ به سؤال‌ها در خدمت شما هستم. من دربارهٔ موارد ساده بحث می‌کنم. آقا! ما در نقد اسناد بین‌المللی متن نداریم و مادامی‌ که این حل نشود، شما انتظار نداشته باشید که نگرش شما گسترش پیدا کند؛ این باید اتفاق بیافتد. حتی اگر شما می‌خواهید تربیت نیروی انسانی گسترده داشته باشید، وابستهٔ به متن است. این اتفاق باید بیافتد. چندین کار دیگر هم باید انجام داد؛ چون نمی‌خواهم مسئله ذبح شود، می‌گذارم بعداً توضیح می‌دهم؛ فقط عرایضم را جمع‌بندی کنم. من 4 مطلب را محضر شما گزارش دادم.

یکی از حاضرین: تیتر آن سه مورد را می‌گویید؟

حجت‌الاسلام‌کشوری: در آینده خواهم گفت، اتفاقاً نمی‌خواهم بگویم تا جلسات ادامه پیدا کند. مطلب اول این بود که من سؤال پرسیدم: طب، انضمامی است یا یک موضوع مستقل است؟ مطلب دوم این بود که آیا شما ساختار اجرای اسناد بین‌المللی در حوزهٔ سلامت -تأکید می‌کنم ساختار و شکل اجرا، نه محتوا- را رصد می‌کنید یا نه؟ سؤال سومی که پرسیدم این بود که محتوای ضد سلامت مطرح در اسناد بین‌المللی را افشا می‌کنید یا نه؟ سؤال چهارم و پایانی این بود که آیا راجع به مدل مواجهه با نگرش‌ها، ساختارها و برنامه‌های ضد سلامتِ WHO گفتگو می‌کنید یا نه؟ به نظر من اگر راجع به این 4 سؤال گفتگو اتفاق نیافتد، جریان طب اسلامی از این بالاتر نمی‌رود و افق بالاتری بیش از این برای آن متصور نیست. 

و الحمد لله رب العالمین

  • ۹۶/۰۹/۲۸